بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

زنده تر از زندگی

زنده تر از زندگی

زنده تر از زندگی

کریستیان بوبن و 1 نفر دیگر
3.9
4 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

5

خواهم خواند

1

باید دوباره به دنیا آمد تا بشود کمی زندگی کرد، حتی کمی. باید جسما به دنیا بیاییم و بعد روحا. هر دو این تولدها همچون کندن می ماند. اولی جسم را به دنیا پرتاب می کند و دومی روح را تا آسمان پرتاب می کند. تولد دوم من زمانی آغاز شد که تو وارد اتاقی شدی، چهارشنبه شبی در اواخر ماه سپتامبر 1979، حدود ساعت ده شب. آن شب تو را در خانه همسر اولت دیدم، تو وارد شدی وقتی من داشتم می رفتم… (بخشی از کتاب)کریستین بوبن بیش از هر چیز مفتون عشق و زندگی است. برای او تجربه های به ظاهر ساده ی زندگی ـ همچون کودکی، عشق و تنهایی ـ دستمایه ی خلق آثاری عاشقانه با مایه های فلسفی است. نوشته های او سرشار از شعر و اندیشه اند؛ از همین رو خواندن آثارش برای مخاطبان زبان ها و فرهنگ های مختلف هم آسان است و هم دلنشین.

یادداشت‌های مرتبط به زنده تر از زندگی

علی

1402/06/30

            بسم‌الله
«مرهمی که کتاب شد»
به نظرم  نویسنده بدنبال مرهمی برای غم از دست دادن همسرش در دنیای کلمات بوده که در میانه راه متوجه میشود که به هرچیز که نگاه میکند و به هرچیز که می اندیشد عشق را در آن می‌بیند، عشقی  که همسرش نماد آن بوده و مگر میشود از عشق ننویسد.
نویسنده همسرش را به گونه ای مخاطب قرار میدهد، گویی هنوز زنده است. هر چه به جلو پیش میرود از حالت خمودگی خارج میشود و وارد یک حالت عرفانی میشود. هنگام مطالعه دوبیتی باباطاهر  (به صحرا بنگرم صحرا ته وینم/

به دریا بنگرم دریا ته وینم/

بهر جا بنگرم کوه و در و دشت/

نشان روی زیبای ته وینم)  در ذهنم جاری می‌شد. 
در کل عاشقانه زیبا و منحصر به فردی بود و همچنین تلگنری برای من ،از این جهت که فقدان عزیزانم چقدر می‌تواند عذاب آور باشد. (این کتاب را باید خودتان بخوانید تا متوجه حرفم شوید.)

بخش هایی از کتاب:
«ما مرد ها تا آخر عمر پسر بچه‌هایی فرمانبردار هستیم، ما همیشه محتاج زن‌هاییم. وقتی ازدواج می‌کنیم و آرام می‌گیریم ، حس می‌کنیم همه چیز تمام شده. بعدش ازدواج برایمان باری اضافی و وظیفه ای مضاعف است. خودمان را با تعمیر وسایل و هرس کردن درخت‌ها سرگرم می‌کنیم. میخواهیم از ازدواج فرار کنیم، بدون اینکه خانه را ترک کنیم. زن‌ها برعکس اند، ازدواج تازه آغاز راهشان است. یکه و تنها آنرا به دوش می‌کشند ، گاهی خسته می‌شوند و کم می‌آورند اما با قدرت ادامه می‌دهند.»

«تازگی ها نامه‌ای از داستایوفسکی دیدم و یاد تو افتادم. نوشته بود در این دنیا مردمان زیادی هستند که از شدت سلامت بیمارند. یعنی بیش از اندازه به عادی بودن خودشان اعتماد دارند. می‌دانی وقتی  این جمله را خواندم چه چیزی در ذهنم نقش بست ؟ چهره تو. اگر داستایوفسکی درست گفته باشد تو سالم‌ترین انسان روی زمین بودی. ردی از عادی بودن در تو دیده نمی‌شد.»