معرفی کتاب کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم اثر اسلاونکا دراکولیچ مترجم رویا رضوانی

کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم

کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم

4.1
145 نفر |
57 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

23

خوانده‌ام

253

خواهم خواند

322

شابک
9786009407217
تعداد صفحات
252
تاریخ انتشار
1399/11/20

توضیحات

        «من سفر کردم تا این تغییرات بعد از انقلاب را از نزدیک خصوصاً در زندگی زنان کشورهای مختلف ببینم. من با زنان در آشپزخانه‌هایشان نشستم و آنها از زندگی‌شان، از بچه‌هایشان و از مردانشان برایم حرف زدند و من دیدم طرح کلی زندگی‌هامان تقریباً عین هم است. ما زن‌ها چشم‌انداز مشترکی در زندگی داشتیم که با چشم‌انداز مردها متفاوت بود. ما از پایین به مسائل نگاه می‌کردیم و چشم‌اندازمان ساده و پیش‌پا‌افتاده بود، اما امر سیاسی یعنی امر پیش‌پا افتاده.»

«کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم» مجموعه مقالاتی است از اسلاونکا دراکولیچ، روزنامه نگار و نویسندهٔ کروات؛ این روایت‌های گیرا و خواندنی، حاصل تجربه‌های شخصی او و مشاهداتش از زندگی دوستان و آشنایانش در دیگر کشورهای اروپای شرقی تحت حکومت‌های کمونیستی است.

جذابیت اصلی کتاب در این است که دراکولیچ ماهرانه، تحلیل‌هایی تامل برانگیز و انتقادی را با جزئیات زندگی روزمره درهم می‌آمیزد: شگفتی دختربچه‌ای که برای اولین بار یک عروسک خارجی می‌بیند؛ نحوهٔ شستن رخت‌ها در خانه؛ زندگی یک استاد دانشگاه در آپارتمانی تنگ و شلوغ بی‌هیچ حریم خصوصی؛ دیوارهای رنگ و رو رفته و …

دراکولیچ کمونیسم را چیزی فراتر از یک ایدئولوژی یا شکل حکومت می‌بیند، از دید او کمونیسم یک وضعیت ذهنی است که به این راحتی‌ها از ناخودآگاه جمعی کسانی که تحت این حکومت زندگی کرده‌اند زدوده نمی‌شود.

برای مردم دنیای کمونیسم شعار «امر شخصی، سیاسی است» به معنای واقعی کلمه صدق می‌کرد. دراکولیچ که خود در یوگسلاوی بزرگ شده، می‌نویسد: «اینجا از همان اوایل جوانی می‌فهمید که سیاست مفهومی انتزاعی نیست، بلکه نیرویی است عظیم که بر زندگی روزمرهٔ مردم تاثیری تعیین کننده می‌گذارد…. ما برای اینکه بتوانیم ادامه بدهیم، می‌بایست قلمروهایمان را تقسیم می‌کردیم و مرزی بین زندگی خصوصی و حوزهٔ عمومی می کشیدیم. حکومت می‌خواست همه چیز عمومی باشد… اما هرچیز عمومی متعلق به دشمن بود.»

این روایت‌های گاه تراژیک و گاه طنزآمیز بهتر از تحلیل‌های تئوریک، می‌تواند وضعیت سیاسی و ذهنیت‌ افراد در حکومت‌های استبدادی را برای ما به تصویر بکشد.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم

نمایش همه

پست‌های مرتبط به کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم

یادداشت‌ها

          شاید کتاب های بسیاری در رابطه با کمونیسم وجود داشته باشد. درباره ی ایدئولوژی ها و چیزهای بزرگ آن. اما فکر می کنم کمتر کسی به جزئیات آن توجه کرده باشد. به تاثیرات کوچک و بزرگی که بر زندگی مردم می گذارد. از نحوه ی زندگی و فکر کردنشان تا غذا، لوازم بهداشتی، پوشاک، یا...
و این کتاب دقیقا همان جزئیات کوچک و ریزی بود که گفته نشده بودند. که من دلم می خواست بدانمشان. و فکر می کنم که همه مان می توانیم با پوست و گوشتمان درکش کنیم. لمسش کنیم.
غم و غصه خیلی درش موج می زد و من رو چندین بار به گریه انداخت. شاید نه خود نثر کتاب بلکه چیزی فراتر از اون. چیزی که شاید خود ما هم تجربه اش کرده ایم. آن ارتباطی که با زندگی ما می تواند به خوبی بر قرار کند.
و لازم می دونم به ترجمه خیلی خوب و روانش هم اشاره کنم که به نحوی بود که فکر نمی کردی کتاب ترجمه شده است!

پ.ن: مرا به خواندن بقیه ی مجموعه "تجربه و هنر زندگی" ترغیب کرد.
پ.ن دو: توی دانشگاه برای دوستانم فصل هایی را بلند خوانده ام که این اتفاق و آن احساسی که از شنیدن جمعی اش، از کنار هم نشستن و بلند کتاب خواندن، در من ایجاد شد، این کتاب را در ذهنم ماندگار تر کرد. :)
        

23

          «کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم» نوشته اسلاونکا دراکولیچ، مجموعه‌ای از چند جستار روایی پیوسته است درباره زندگی (به ویژه زندگی زنان) درون یک نظام توتالیتر و کمونیست/سوسیالیست. موضوع جستارها، چه روزنامه‌نگاری باشد که مقاله‌اش باب میل حزب نبوده، چه کمبود شیر خشک و مواد غذایی و ذخیره و انبار کردن دائمی، چه راه‌های خلاقانه زنان برای جبران کمبود لوازم آرایشی، چه شستن رخت در تشت و خشک کردنش روی بند، چه عروسک‌های دست‌ساز و چه کوچک‌شدن و تقسیم شدن روز به روز آپارتمان‌ها، چه دیوارهایی که مرز میان «ما» و «جهان» باشند و چه ژست محیط زیستی و جنگ، برای هر که در نظام‌هایی از این دست زیسته باشد خواندنی است و گاه حتی نوستالژیک و شیرین اما افشاگرِ این‌که پشت این دلتنگی‌ها و «نوستالژی»ها چه واقعیت‌های مهیبی نهفته است. گویا جهان کودکی و دلتنگی‌های امروزی برای آن جهان را برایت ترسیم می‌کند و سپس پرده از روی آن کنار می‌زند و می‌گویی: «وای... نه...»
هر مادری در بلغارستان، می‌تواند بگوید کمونیسم کی و کجا شکست خورد... «یه‌دفعه شیر خشک وارداتی تاریخ گذشته‌ی فروشگاه‌های دلاری رو ریختن توی بازار. ناچار شدم همون شیر رو بدم به بچه، اما بدجور مریض شد. دولت خودمون با اجازه فروش این شیرها بچه‌های شیرخوره‌مون رو مسموم کرد. حتی توی تلویزیون هم خبرش رو پخش کردن؛ ناچار شدن...»
«اداره مخابرات کاری می‌کند که تلفن داشتن نه به معنای داشتن یک وسیه ضروری و معمولی ارتباطی بلکه معادل برخورداری از یک مزیت باشد، و قدرت این اداره در همین نهفته است...»
«چه چیزی باعث می‌شود احساس کنیم این قدر با مردم جهان تفاوت داریم... واقعا چند بار کسانی را دیده‌ایم که از خارج آمده‌اند و به وضوح احساس کرده‌اند به جهانی دیگری پرتاب شده‌اند؟»
«کلا در کشورهای کمونیستی مردم کمتر چیزی را دور می‌اندازند. حتی می‌توان گفت خانوار کمونیستی تقریبا نمونه کامل واحد اکولوژیک [محیط‌زیستی است. فقط اکولوژی آن ریشه‌ای به کلی متفاوت دارد: از سر اهمیت دادن به طبیعت نیست، بلکه ناشی از نگرانی و ترس خاصی از آینده است... همه فقیر بودند، فقر و محرومیت وضعیتی بود که بعید بود هرگز تغییر کند چون با حرف، اعلامیه، وعده و وعید سیاستمداران نمی‌شد آن را تغییر داد. نگه داشتن و دور نریختن یک ضرورت بود چون هیچ کس واقعا به ان سیستم اعتماد و اعتقادی نداشت، به سیستمی که چهل سال تمام بلکه هم بیشتر توانایی تامین نیازهای اولیه شهروندانش را پیدا نکرد. مردم مشغول ذخیره کردن بودند و اگر سیاستمداران به گنجه‌های ما سرک می‌کشیدند -البته نه در پی یافتن کتاب‌های چیز ضد دولتی- می‌دیدند که چه آینده‌ای در انتظار طرح‌های بی‌نظیری است که برای کمونیسم ریخته‌اند؛ اما نگاه نکردند.»

کتاب را نشر گمان، با ترجمه رؤیا رضوانی منتشر کرده است.
        

1

          همیشه احساس می‌کردم تاریخ خوندن آنقدر جالب نیست چون جوری نوشته شده که انگار توسط یک انسان نوشته نشده. انگار یکی از بالا اتفاقاتی که برای آدم‌ها افتاده رو مشاهده کرده و نوشته و خب این به نظر من باعث می‌شد خیلی غیرانسانی و حتا غیر واقعی به نظر برسه. تاریخ‌ها و مکان‌ها و اسم افراد چه اهمیتی داشتند وقتی مهم‌ترین نکته‌ها همیشه از قلم میوفتاد؟ جادوی این کتاب این بود که دقیقا همون کاریو کرده بود که من از یه کتاب تاریخی انتظار دارم. از دل آدم‌ها بود، اونم به خصوص از دل زن‌ها و مشکلاتی که اون‌قدر کوچیک به نظر میان که هیچ‌کس زحمت توجه و فکر کردن به اونا را به خودش نمیده. اینکه چی میشه اگه دستمال توالت نداشته باشیم، مجبور باشیم همه‌ش با ترس تموم شدن ارد و روغن زندگی کنیم، جوراب شلواری نباشه و مجبور بشیم جوراب‌های خیلی قدیمی‌مون رو اون‌قدر رفو کنیم که نابود شن. از ساده‌ترین و بی اهمیت‌ترین اموری که فقط در نبودنشون متوجه اهمیتشون می‌شیم. اسلاونکا از زن‌هایی می‌گه که دستشون از شدت شستن لباس‌ها با دست پوسته پوسته شده و باید به فکر خوراک بچه‌هاشون باشن درحالی که هیچ مواد غذایی‌ای باقی نمونده. از زنانی می‌گه که از لوازم آرایش طبیعی استفاده می‌کنند چون حق انتخابی نداشتند و مجبور بودند و با این حال زیباترین زنان جهان بودند. تلخی ماجرا اینه که بااینکه در جامعه‌ای کمونیستی زندگی نمی‌کنیم، من به شدت با شرایطی که توصیف کرده بود هم‌ذات‌پنداری می‌کردم.
        

1

          توی این کتاب با  به تصویر کشیدن روزمره اروپای شرقی به‌طور خاص زنان در دوران کمونیسم، نشان داد که کمونیسم چطور ناکام ماند و نتوانست آرمان‌های خودش را تحقق بخشد. شاید به‌خاطر اینکه این ایده در عمل با ذات انسان‌ها همخوانی ندارد و پر از سرکوب زوری است.
از آن طرف بخش‌های دیگری از کتاب که من دوست داشتم مواجهه نویسنده و افراد دیگر با کاپیتالیسم غرب بود. وقتی درباره مصرف‌گرایی و جمعیت زیاد فقرا در  آمریکا و برلین غربی می‌گفت. جایی که اتفاقاً همان ذات انسان را آزاد و رها گذاشتند. انگار هیچ‌کدام نمی‌توانند پاسخ درست و درخوری برای شیوه زیست بشر باشند.
چه بسا که با پایان کمونیست در اروپای شرقی اختلاف‌ها و خصومت‌های زیر خاکستر جرقه زدند جنگ‌های یوگسلاوی شروع شدند. چون کمونیست فشاری بود از بیرون و تغییری از درون برای مردمش ایجاد نکرده بود و چقدر خوب کتاب نشان داده بود بعضی از مسائلی که مردم در دوران کمونیست از آن رنج می‌بردند دقیقاً به‌خاطر خودشان بوده، نه به‌خاطر دولت و هیچ انقلاب و تحول بیرونی آن را عوض نمی‌کند.
 
        

1

محدثه

محدثه

1403/4/22

          فکر می‌کنم همه‌ی آدم‌ها هر کجای این کره‌ی خاکی، زیر پرچم‌ هر کشور و حکومت و ایدئولوژی از زندگی خودشان ناراضی‌اند.

فرقی نمی‌کند در جمهور فدرال سوسیالیستی یوگسلاوی باشیم یا اتحاد جماهیر شوروی منسوخ شده یا حتی حکومت‌های حی و حاضر  جمهوری خلق چین و جمهوری دموکراتیک خلق کره. 
یا دقیقا متضاد این حکومت‌های کمونیستی، در ایالات متحده آمریکا که مظهر تمام و کمال نظام‌های کاپیتالیستی و سرمایه‌داری است.
یا حتی در جمهوری اسلامی ایران که نه می‌خواهد آن باشد نه این. 

به‌هرحال ذات آدمی، هر جای این کره‌ی خاکی که باشد محدود می‌شود، چیزی دارد و چیزی ندارد و این عدم رضایت همیشه با اوست.

این کتاب به دور از پیچیدگی‌های تئوری و علمی، نتیجه‌ی عملی کمونیست را به ما نشان می‌دهد. نویسنده که ساکن کرواسی کنونی و جمهوری فدرال سوسیالیستی یوگسلاوی سابق است، در مورد ساده‌ترین مسائل مثل خوردن پیتزا، لباس شستن، آرایش و پیچیده‌ و سخترین‌ها مثل احساس امنیت، دین، و ... به عنوان شهروند یک کشور کمونیستی صحبت کرده است.
‌
این کتاب دریچه‌ای رو به واقعیت کمونيسم است، اینکه چطور یک شعار می‌تواند ذهنیت را تغییر بدهد اما نمی‌تواند یک دنیای زیبا و ایده‌آل بسازد. 
ذات به دست آوردن قدرت همین است، شعارهای زیبا اما محقق نشده، فرقی بین کمونيسم و کاپیتالیسم نیست.
‌
‌
این کتاب مانند نقشه‌هایی برای گم‌شدن یک‌ کتاب ترجمه‌ای است، اما ساختار پیچیده و سردرگم کننده‌‌ی نقشه‌ها را ندارد، اگر بتوانیم به این کتاب جستار روایی بگوییم، به نظر من می‌تواند جز بهترین جستارهای روایی باشد.
‌

        

17

          «در جامعه ای که حکومتش "توتالیتر" است، آدم "ناچار است" با قدرت ارتباط مستقیم داشته باشد، راه گریزی وجود ندارد. به همین دلیل سیاست هرگز انتزاعی نمی شود - به صورت نیرویی خشن، بی رحم و آشکار باقی می ماند که تمام چند و چون زندگی ما را تعیین می کند: چه بخوریم، چطور زندگی کنیم و کجا کار کنیم. چنین حکومتی مثل یک مرض، مثل طاعون، مثل یک بیماری همه گیر، هیچ کس را مستثنی نمی کند. تناقض در این جاست که این دقیقاً همان روشی است که دولت توتالیتر با آن برای خود دشمن می پرورد: شهروندان سیاسی شده. "انقلاب مخملی" فقط حاصل کار سیاست مداران سطح بالا نیست، بیش از آن حاصل آگاهی شهروندان معمولی است که آلوده سیاست شده اند.»

اسلاونکا دراکویچ (متولد ۱۹۴۹) روزنامه نگار و رمان نویس اهل کرواسی است که در دانشگاه زاگرب ادبیات تطبیقی و جامعه شناسی خوانده است.
دراکویچ در ۱۹۹۲ این کتاب را نوشته است و این کتاب حاصل سفری است که در ژانویه و فوریه ۱۹۹۰ به کشورهای بلوک شرق اروپا داشته است. این زمان آغاز فروپاشی حکومت های تک حزبی در اروپای شرقی است و دراکویچ به این بهانه به مرور زندگی مردم در اروپای شرقی تحت حاکمیت توتالیتاریسم می پردازد. توتالیتاریسم یا تمامیّت خواهی اصطلاحی در علوم سیاسی است که توصیف گر نوعی حکومت است که دارای این خصوصیت ها می باشد: یک ایدئولوژی، محور حکومت است و یک سیستم تک حزبی متعهد به آن ایدئولوژی است که معمولأ توسط یک نفر رهبری می شود، یک پلیس مخفی وجود دارد و انحصار در رسانه های فراگیر و انحصار اقتصادی محدود کننده زندگی فرهنگی و اقتصادی در این نوع حکومت ها هستند. 
نظام حاکم تقریبا بر تمام شئون زندگی شهروندان نظارت و کنترل دارد. حکومت تمامیت خواه می کوشد تا همهٔ جمعیت را برای تحقق بخشیدن به اهداف اقلیّتِ حاکم بسیج کند و فعالیت هایی که همسو با این اهداف نباشند تحمل نمی شوند. 
ژوزف استالین که در دههٔ ۱۹۲۰ در اتحاد جماهیر شوروی به قدرت رسید و تا زمان مرگش در ۱۹۵۳ قدرت را در دست داشت در شوروی یک حکومت توتالیتاریست تشکیل داد. پس از پایان جنگ جهانی دوم و تقسیم شدن اروپا بین متّفقین، در بلوک شرق احزاب کمونیستی متحد با شوروی بر سر کار آمدند و همچون شوروی حکومت های توتالیتاریست تشکیل دادند. یوگسلاوی سابق، چکسلواکی سابق، آلمان شرقی سابق، لهستان، مجارستان، رومانی، بلغارستان و آلبانی چنین سرنوشتی پیدا کردند. کنترل شدید آموزش و پرورش و رسانه ها در این کشورها، سرکوبی منتقدان و دگراندیشان و گفتمان مبتنی بر ایدئولوژی به جای گفتمان مبتنی بر حقایق و آمار منجر به فضای یأس و رکود در این کشورها شد و از آنجا که حاکمان این نظام ها، خود نیز در بند همان گفتمانی بودند که به مردم تحمیل کرده بودند خودشان هم از درک واقعیت ها عاجز بودند بنابراین این کشورها دچار یک سیکل معیوب ناکارآمدی سیاسی اقتصادی و "گفتمان انکار" شدند و در دهه ۱۹۹۰ یک به یک دچار فروپاشی شدند.
دراکویچ با زبان ساده به مرور پیش پا افتاده ترین امور زندگی روزمره در زمان حکومت های توتالیتر پرداخته است:
تهیه غذا، استخدام، تامین وسایل اولیه زندگی همچون پودر رختشویی، نوار بهداشتی و میوه جات، دسترسی به حقوق اولیه شهروندی و مهاجرت و پناهندگی.
روزمرگی تجاربی که دراکویچ در این کتاب توصیف کرده است باعث می شود زندگی در این نظام های ناکارآمد برایمان ملموس و مفهوم شوند. چیزی که دراکویچ بر آن تاکید دارد این است که چنین نظام هایی افراد را مایوس، ناامید و ناتوان می سازند چنان که پس از فروپاشی بحران های بزرگی در انتظار چنین جوامعی است چرا که مردم همفکری، تصمیم گیری و کار جمعی را نیاموخته اند. در نظام های توتالیتر رهبران به جای همه فکر می کنند، تصمیم می گیرند و دستورات خود را ابلاغ می کنند:
«قدرت سیاسی ممکن است یک شبه دست به دست شود، زندگی اجتماعی و اقتصادی ممکن است به سرعت از آن تبعیت کند اما شخصیت آدم ها که تحت تأثیر حکومت رژیم های توتالیتر شکل گرفته به این سرعت تغییر نخواهد کرد. ارزش های خاص و شیوه بخصوصی از تفکر و درک جهان چنان در عمق وجود و شخصیت مردم رسوخ کرده که معلوم نیست خلاصی از آن ها چقدر زمان می برد.»

نویسنده: دکترمحمدرضاسرگلزایی(روانپزشک)
        

1

نیکی

نیکی

1402/5/30

          کتاب شروع سریعی دارد، روندی که خاطرات و گذر افراد را به مسائل اجتماعی و دغدغه های روزانه زمان ارتباط میدهد باعث میشود که که کتاب از حالت خسته‌‌کننده خارج شود.
در تک تک بخش های کتاب میتوان بهانه های زیادی را برای همذات پنداری پیدا کرد که تکرارشان بیشتر از هر چیز یادآور ترس های این روز ها و مشخص شدن دلیل این ترس هاست
خیلی از این ترس و بی اعتمادی ها که بخصوص در بخش "کمونیسم رفت و ما ماندیم" مطرح شد را تجربه نکردم ولی دیدمش و نشانه هایش انقدر عادی شده که دیگه انگار نشانه نیست
بجز این خیلی بخش های کتاب واقعا دقیق بود، پر از نکته سنجی پر از نگاه کردن به جای فقط دیدن و سوالی که پیش میاد این است ایا ما هم به این اندازه توجه میکنیم و آیا اصلا این توجه به سود ما هست یا نه
من وقتی کتاب را شروع کردم با خودم گفتم از ان دست کتاب هاست که به تو یادآوری میکند چقدر همه چی غیرمنصفانه است و این نکته که کتاب از زبان اول شخصی روایت شد که حتی در ان دوران هم از شرایط خوبی برخوردار بود ثابت میکند که همه چی غیرمنصفانه‌تر و به مراتب بی رحمانه‌تر بوده و خواهد شد.
        

16

          

برای من که همیشه سرم برای مبارزه و مقاومت درد می‌کند، انقلاب‌ها همیشه سوژه محبوبی بوده‌اند. چرا؟ چون انقلاب جوش و خروش دارد، قهرمان و قهرمان سازی دارد، پرشور و پرهیجان است، تعقیب و گریز دارد، اتحاد و همبستگی دارد، ترس و امید را توأمان دارد. انقلاب روحیه می‌خواهد و روحیه می‌سازد. بزدل‌ها که به درد انقلاب نمی‌خورند! 

اما این کتاب دقیقا بخشی از باورهایم را نشانه گرفت! چه طور؟ نشان داد که قسمت‌های خسته کننده و غم انگیز انقلاب‌ها، کف اتاق‌های مونتاژ استودیوهای تلویزیونی سراسر دنیا جدا می‌شوند. آنچه مردم دنیا می‌بینند و می‌شنوند فقط پرشورترین و نمادین‌ترین صحنه‌ها است. نه اینکه حقیقت ندارند، اما تمام حقیقت هم نیستند.

«کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم» درباره چگونگی زندگی مردم در طول ۴۵ سال جنگ سرد و سلطه کمونیسم بر کشورهای اروپای شرقی است. اسلاونکا دراکولیچ خودش متولد کرواسی و بزرگ شده یوگسلاوی است و به خوبی با تاثیرات کمونیسم بر زندگی مردم آن منطقه آشنا است اما برای نشان دادن وجوه مختلف این تاثیرات، سراغ نمایندگان پارلمان و بزرگان حزب نمی‌رود. او نگاهی از پایین به این ساختار قدرت دارد و از میان افرادی که تحت حکومت‌های کمونیستی زندگی می‌کنند، زنان را انتخاب می‌کند؛ زنانی که اگرچه دستشان از قدرت کوتاه است، اما شرح اتفاقات زندگی‌شان بهتر از تحلیل‌های کلان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی می‌تواند روزگار سیاه و سفید اروپای شرقی را نشان بدهد.‌

او در این کتاب نشان می‌دهد کمونیسم به دلیل مواضع سیاسی و ایدئولوژیکی‌اش شکست نخورد بلکه عدم توانایی‌اش در تامین ساده‌ترین و اولیه‌ترین نیازهای مردمانش و مهم‌تر از اینها تلاشش برای از بین بردن  «فردیت» آدم‌ها، باعث سقوطش شد.

او در ابتدای کتاب، از اولین انتخابات آزادشان بعد از جنگ جهانی دوم می‌گوید و از خیال خامی که بیشتر مردم کشورهای کمونیستی از فروپاشی کمونیسم داشتند. کمونیسم ظاهراً رفته اما هنوز به جای خود باقی است. کمونیسم هنوز در رفتار مردم، حالت چهره‌ و طرز فکرشان هست و به این راحتی‌ها هم پاک نمی‌شود! درواقع هنوز تا پایان کمونیسم راه زیادی مانده چون کمونیسم بیش و پیش از آنکه یک ایدئولوژی سیاسی یا روش حکومت باشد، یک موقعیت ذهنی است که یک شبه تغییر نمی‌کند.

انتخاب برشی از این کتاب کار سختی است. بس که قسمت‌های جذابش زیاد است. 


پ.ن: در کمال تعجب خیلی از بخش‌های کتاب شما را به یاد دهه ۶۰ و ۷۰ ایران خودمان و شاید حتی همین الان می‌اندازد!


پایان

        

2

          این کتاب جزو اون دسته کتاب‌هایی هستش که آدم باید داخلش غرق بشه تا کامل درکش کنه.
نگاه یک خانوم که اتفاقا تو بستر اجتماعه و داره دنیای کمونیستی رو از دید خودش معرفی می‌کنه می‌تونه برای هر کسی جالب باشه.
مخصوصا این که خودش رو محدود به اجتماع و وقایع اجتماعی نکرده و اومده و مشکلات یه زن خانه‌دار، یه مادر، یه مادربزرگ، یه دختر جوان یه روزنامه‌نگار، یه عاشق و ... رو از دید خودش گفته.
این نشون می‌ده که چقدر کمونیسم بی‌رحمه. تا چه لایه هایی می‌تونه نفوذ کنه و تا چه جاهایی پیش بره.
چقدر مسائل ریز و درشت و درگیر خودش کنه و تا چند نسل بعد پا برجا باشه.
شاید بگید خب به ما چه!
اما باید بگم اتفاقا به ما خیلی ربط داره.
انگار می‌شه یسری از زاویه‌هاش رو تو جامعه خودمون هم ببینیم
من چند تا فصل بیشتر نخوندم و هنوز دارم میخونمش تا تموم بشه. اما انگار دلم نمی‌خواد تموم بشه. من واقعا تو دلم عزاداری می‌کنم برای این همه غم ناشی از یک نگرش
و واقعا بعضی وقتا عزاداری بد نیست.
این عزاداری شاید بتونه بشه همون تبری که از ریشه میکنه خیلی چیز ها رو


یه چیزی هم درباره مقدمه کتاب بگم.
من اولین باره از این نشر دارم کتاب می‌خونم. اما واقعا مقدمه‌اش من رو جذب کرد. این که عنوان می‌کنه فلسفه چقدر تو بطن زندگیه و چقدر دست‌یافتنی و چه جنبه‌هایی می‌تونه داشته باشه من رو واقعا سر ذوق آورد. یعنی به نظرم خود مقدمه اندازه یه کتاب جالب بود
        

0

📎 گرچه کت
          📎 گرچه کتاب و پادکست در خصوص کمونیسم و روسیه زیاد خوانده و شنیده بودم ولی خواندن این کتاب برایم جذاب بود چرا که نویسنده زن این رمان، از نگاه ظریف زنانه، البته با کمی گرایش فمنیستی، به توصیف زندگی روزمره در کشورهای بلوک شرق، پس از فروپاشی کمونیسم پرداخته است. او به جای ارائه آمار و تحلیل‌های کلان، بر خاطرات و تجربه‌های صرفا شخصی خود تمرکز دارد؛ البته این امر موجب راحتی فهم نظر نویسنده و ارتباط راحت‌تر و صمیمی‌تر خواننده با نظرات نویسنده می‌شود. 
👈 کتاب بیشتر به شکل داستان‌های کوتاه و روایت‌های شخصی ارائه شده است. نویسنده با طنزی هوشمندانه، وضعیت کشورهای اروپایی شرقی را، در شرایط پساکمونیستی، تحلیل می‌کند. 
👈 نگاه ظریف نویسنده به جزئیات زندگی مردم تحت سلطه کمونیسم می‌پردازد مواردی مانند: مرد میانسالی که در بخارست موز را با پوست خورده چون تا کنون موز ندیده بوده، غش کردن زنی در برلین شرقی با دیدن ٢٠ نوع سوسیس در ویترین یک فروشگاه، حسرت داشتن ماشین لباسشویی، لزوم استفاده از اتوی زغالی، پر کردن وان از خاک و کشت هویج و سبزیجات در آن و صرفه‌جویی در هزینه‌ها، روشن کردن آتش در حمام، استفاده کردن از روزنامه به جای دستمال توالت، تبعیض بسیار ظالمانه علیه جوانان و عدم شایسته‌سالاری و همچنین جوان محسوب شدن مدیران بالای ۶٠ سال، احساس پایان یافتن زندگی در حوالی ۴۵ سالگی، انحصار همه‌ چیز در دست دولت مثل مخابرات، مشکلات اجتماعی در محیط کار و خانواده و اندیشیدن به اینکه اگر اوضاع مملکت بهتر بود، این مشکلات وجود نداشت، کمبود همه چیز از دستمال توالت و تامپکس تا دارو و برق و ...
به عبارتی نویسنده به چیزهای به‌ظاهر پیش‌پاافتاده، مانند صف‌های طولانى خرید، وضعیت سرویس‌های بهداشتی عمومی، مد لباس، سفر به اروپای غربی، تصویری ملموس و قابل درک از تأثیرات عمیق ایدئولوژی بر زندگی روزمره ارائه می‌دهد. او نشان می‌دهد که چگونه ذهنیت و رفتار مردم حتی پس از فروپاشی کمونیسم، همچنان تحت تأثیر آن باقی مانده است.
در نقد این کتاب می‌توان بیان داشت که نویسنده بیشتر بر مشکلات کمونیستی و پساکمونیسمی تمرکز کرده و از تحلیل دقیق‌ مواردی که مطرح می‌کند، غافل شده است. افزون بر این، از آنجایی که کتاب مجموعه‌ای از مقالات و یادداشت‌های پراکنده بوده، ممکن است برخی خوانندگان، مانند خود من که یک ساختار منسجم‌تر را انتظار داشتم، کمی ناامیدی شوند. 
👈 نکته دیگر اینکه، همانطور که نویسنده خود نیز اشاره دارد، دارای نگاه فمینیستی بوده و احساس می‌شود که تعمدا مردان، حتی پدر، برادر، و همسرانش را نادیده گرفته است.
        

15