یادداشت نیکی
1402/4/24
4.0
7
بخشی از متن کتاب: "شنیدم که کازان واتانابه یک هفته مرگش را به تاخیر انداخت تا یکی از نقاشی هایش به نام کانتان را تکمیل کند. شاید کسی این کار را بیهوده بخواند اما چه کسی صلاحیت داوری درباره خواست قلبی انسانی دیگرا را به ما داده است؟" کتاب از بخش تشکیل شده است و دو بخش اول از زبان اول شخصی است جوان که به شکل ناگهانی با سنسی برخورد میکند و تصمیم میگیرد به عنوان شاگرد بخشی از زندگی او شود هرچند که نه چیز زیادی از سنسی میداند و نه سنسی آدمی است که برای او کلاس درس برگذار کند ولی منش و خلق و خوی سنسی به همراه دیدگاه خاصش به زندگی راوی ابتدایی داستان را مرید او میکند از سنسی چیزی زیادی نمیتوان گفت همانطور که همسرش و شاگردش هم تا لحظه آخر کنجکاو شناختن اوست خواننده هم سنسی را در هالهای از ابهام و تعصب تصور میکند. در بخش سوم داستان ولی سنسی داستان خودش را میگوید، داستانی که نه فقط زنگار زندگی سنسی که گذری اجتماعی بین دو نسل و تفاوت های فکری بین انسان هایی با هدف تعالی و یا احساس است. داستان سنسی فقط داستان مردی اشراف زاده نیست، داستان مردی است که اعتمادش شکسته، عاشق شده، فرار کرده و چه کسی میتواند چنین مردی را قضاوت کند؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.