یادداشت‌های نرگس سادات فاضلی (19)

به صرف قهوه و پیتا؛ سفرنامه و عکس های بوسنی و هرزگوین

2

به کودکی که هرگز زاده نشد
        در ۳الی ۴مرحله کتاب را خواندم و  قبلِ  به پایان رسیدن،تقرببا ۲بار قضاوتش کردم! 
۴،۵روز پیش که تقریبا به یک سوم کتاب رسیده بودم، بستمش و از شروع کردنش پشیمان بودم و حال که در صفحه سفیدِ آخر کتاب می نویسم، حداقل پشیمان نیستم. 
این کتاب سردرگمم می کند،اوریانا را هم می فهمم و هم نمی فهمم. 
آغاز کتاب خوب بود و شوکه کننده!فراز و فرودها و موضوعات و جهان بینی که در این کتاب و در قالبِ صحبت یک طرفه مادر با فرزندش می خوانیم تعلیق دارد،حتی اگر مخالف محتوا باشیم،خط داستان را ادامه می دهیم تا ببینم خب؟! و چه حیف کهـ نام کتاب،اسپویل کرده بود نیمی از ماجرا را! پایانش...........قشنگترین قسمتِ کتاب پایانش بود. که بلاخره آن منطقی که ادعایش را داشت را دیدیم.(: 
کلام را طول نمیدهم، اگر خواستید بخوانید در شرایط روحی و روانی مناسب بخوانید. 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

13

پنجره های تشنه: روزنوشت های انتقال ضریح امام حسین (ع) از قم به کربلا
          قطرِ کتاب به ۵سانت هم نمیرسد اما هربار که کتاب را باز کردم با تمامِ قد ۱۷۰سانتی ام در جریانِ جاریِ آن غوطه ور شدم. 
 در سطری  دست هایم به سوی تریلیِ حاملِ ضریح دراز شدند، در بین کلماتی پاهایم بی اراده باازدحامِ مردم همراهند، در صفحه بعد در اتوبوسِ همراهان، میانِ جمعِ خسته اما شاداب به خاطره هایشان میخندم و نگاهم به حاج محمد است که در سکوت به امور درونی اتوبوس میپردازد، در روز دیگر درون ضریح گوشم به بحث هایِ مسئولین و.. ست و دل توی دلم نیست تا رفتنِ زمینیِ تریلی تصویب شود.میبینی هنرِ نویسنده که با روایتِ عشق ترکیب شود چه می آفریند؟!حتی باوجود تکرارِ مکررات هم تمایلم به ادامه کاسته نشد. 
صفحات پایانی کتاب جمع اضداد شد در من، ازطرفی دلم خنک شد با خنک شدن دلشان و از طرفی دلتنگی ام و.. بماند. 

کتاب و ماجرایِ انتقالِ ضریح ،مصداقی ست بر حقیقتِ"حُبُّ الحُسَینِ یَجمَعُنا".

دروغ چرا، نگاهی حرفه ای به فرم کتاب نداشتم، هربار احساساتم درگیر میشدند، اگر هم نکته قابل توجهی بود،من سرم جای دیگر گرم بود. 

        

2