یادداشت‌های Asal (51)

Asal

Asal

4 روز پیش

          و پایان شاهکاری از استیون کینگ . 
کتاب عالی بود . ژانرش علمی تخیلی و تاریخی بود و یه بخش هاییش هم عاشقانه . شخصیت پردازی داستان و جزئیات و رویداد هاش عالی بودن . چیز دیگه ای که واسم جالب بود ، قسمت یادداشت نویسنده بود . اینکه خود نویسنده توضیح داده بود که چقدر سر این کتاب تحقیقات مختلفی انجام داده و سرش وقت گذاشته به نظرم به ارزش های کتاب اضافه میکرد . این نشون میده که وقایع کتاب کاملا با فکر نوشته شدن و همشون تا حدودی با تاریخ هم همخونی دارن . 
 به نظرم به عنوان اولین کتاب از استیون کینگ نمیتونه انتخاب خوبی باشه ، اگر خواستید به سراغ آثار کینگ برید بهتره با این کتاب شروع نکنید چون که سنگینه و ممکنه خستتون کنه . 
مورد دیگه ای که هست  هم اینه که اگه سراغ کتاب رفتید ، بهتره که قبلش فیلم سینمایی it رو ببینید ، چون یه سری از اتفاقات کتاب مربوط به شهر دری عه و اگه فیلم رو دیده باشید بهتر میتونید درکشون کنید . 
اوایل به نظرم این قضیه که یهویی وسط روایت اصلی و درگیری های جیک برای اینکه جلوی آزوالد رو بگیره ، به روابط عاطفی و شخصی جیک هم پرداخته شده بود یه خورده حوصله سر بر میومد اما به مرور این رابطه شون هم برام جالب شد و از کنار هم بودنشون واقعا لذت می بردم . دلیلش این بود که سیدی هم به اندازه ی جیک خوب شخصیت پردازی شده بود و آدم خاص و جالبی بود . حتی دیک سیمونز و الی داکرتی، بابی جیل ، مایک کازلا و خانواده ی آزوالد و.... همشون با وجود نقش های جزئی ای که داشتن  هرکدومشون شخصیت منحصر به فرد خودشون رو داشتن.  
کتاب قطعا نقاط ضعفی هم داشت ، مثل جزئیات خیلی زیاد و اشاره های زیاد به آهنگ های مختلف و برند های مختلف و ... ( چیزایی که طبیعتا هیچوقت درموردشون نشنیده بودم چون مربوط میشدن به آمریکا تو دهه ی ۱۹۶۰ ) اما با وجود این باز هم چیزی از جذابیت کتاب کم نمیشه . 
قطعا خوندنش رو پیشنهاد میکنم . 
        

4

Asal

Asal

1404/5/25

          و پایان کتابی که حتی نمیتونم حسم رو نسبت بهش توصیف کنم . 

این کتاب هم به لیست کتاب های موردعلاقم اضافه شد . تو این دو روز همش یا در حال خوندن این کتاب بودم یا فکر کردن بهش . ذهنم رو خیلی درگیر کرده بود ، حتی میخواستم شروع کنم و یونانی یاد بگیرم . شاید فکر‌ کنید داستان معما های خاصی داشته و صرفا از روی حس کنجکاوی بوده ، اما اینطور نیست . داستان نسبتا سرراست بود ‌، چیزی که آدم رو درگیر خودش می‌کرد در اصل شخصیت ها بودن . ریچارد ، هنری ، فرانسیس ، دوقلو ها و حتی بانی هرکدومشون شخصیت خاص خودشونو داشتن .  شخصیت پردازی انقدر خوب انجام شده بود که آدم خواه ناخواه با شخصیت های کتاب درمواقع مختلف همذات پنداری می‌کرد و حتی اگر تصمیم غیرمنطقی ای هم میگرفتن ، اونارو درک می‌کرد.  
اول که سراغ این کتاب رفتم فکر میکردم که جناییه، اما الان حتی نمیدونم که تو چه دسته ای قرار میگیره . داستان آنچنان هیجانی و سریع پیش نمیره ، بلکه خیلی آروم جلو میره اما با این حال جوری نیست که آدم ازش خسته بشه و حتی از همین تعلیق ها هم میشه لذت برد .  
درکل اگر به سراغ این کتاب رفتید ، سعی کنید فقط با شخصیت ها همراه شید و خودتون رو جای عضو هفتم این گروه شش نفره بذارید و تو ماجرا ها همراهیشون کنید . 
        

14

Asal

Asal

1404/5/16

          و یه کتاب جالب دیگه از آگاتا کریستی.  
کتاب خوبی بود و شخصیت پردازی و روند داستانش رو واقعا دوست داشتم . کلا یه نکته ای که تو کتاب های آگاتا هست ، اینه که فقط به جنایتی که اتفاق افتاده نمی پردازه و علاوه بر اون جنبه های دیگه ی داستان رو هم در نظر میگیره . با اینکه پوآرو کارآگاه مورد علاقمه ، ولی از اینکه تو بعضی از کتاباش شخصیت اصلی یه آدم معمولیه هم خوشم میاد . جری توی این کتاب نقش اصلی بود و داستان از زبان اون بود و نقش پررنگی هم تو پیدا کردن قاتل داشت . 
اما کتاب نقاط ضعفی هم داشت قطعا . اول اینکه تو این جلد خانم مارپل هم حضور داشت اما حضورش خیلی کمرنگ بود . ( نمیدونم چرا آگاتا بین کارآگاه هاش فرق میذاره ) 
دوم اینکه داستان یه جاهایی کش می اومد و شاید سریع تر هم می‌شد جمعش کرد . البته دلیل اصلیش اینه که به روابط عاشقانه ی جری ( شخصیت اصلی ) هم پرداخته شده بود و یه بخشی از داستان مربوط به همین بود . در آخر هم قاتل آنچنان دور از ذهن نبود . تنها کاری که آدم باید می کرد ، این بود که بدون درنظر گرفتن حرف های نش و گریوز دنبال قاتل بگرده . 
درکل به عنوان یه کتاب جنایی نسبتا کوتاه ، خوب و سرگرم کننده بود . 
        

29

Asal

Asal

1404/5/9

           واقعا کتاب عجیبی بود . به نظرم کتاب بیشتر از اینکه جنایی محسوب بشه ، عاشقانه بود ، ولی یه عاشقانه معمولی نه ؛ بلکه یه چیزی فراتر از اون . جنونی که لباس مبدل عشق رو پوشیده . 
تا حدودی منو یاد کتاب تونل مینداخت . فردریک به نظرم یکم شبیه به خوآن پابلو بود ، ولی قطعا تفاوت هایی هم داشت . فردریک دوست داشت که حس قدرت رو تجربه کنه ، ولی میخواست این حس رو با اجبار یه دختر به دوست داشتنش تجربه کنه . به نظرم اون عاشق نبود، فقط میخواست یکی دوستش داشته باشه و ستایشش کنه . مثل یه جور جنون بود که می خواست با ظاهر عشق ، خودشو طبیعی جلوه بده . 
درمورد نقاط قوت کتاب اگه بخوام بگم ، میشه به شخصیت پردازی اشاره کرد و اینکه احساسات هر دو شخصیت خیلی خوب به تصویر کشیده شده . 
اما درمورد نقاط ضعف : اول اینکه توقع بالایی از کتاب داشتم ، چون خیلی تعریفشو شنیده بودم و مشکل اینجاست تو اکثر این تعریف ها از کتاب به عنوان یه کتاب جنایی خیلی قوی یاد شده بود . در حالی که جنایی نبود ‌‌. پایانش به نظرم از همون اوایل کتاب تا حدودی مشخص بود و من به شخصه نتونستم اون هیجانی که خیلی ها درموردش حرف میزدن رو حس کنم . 
نکته ی دوم اینکه دو بار خوندن وقایع به نظرم خسته کننده بود . تو بخش اول کتاب ، دوست داشتم که نظر میراندا رو هم بدونم ، ولی اینکه یهویی تو یه بخش کاملا جدا نویسنده اومد تمام اون اتفاق هایی که افتاده بودن رو دوباره تکرار کرد که صرفا خواننده با عقاید میراندا هم آشنا بشه ، به نظرم کار جالبی نبود . اگر کتاب فصل به فصل بود ، و مثلا یه فصل از زبان میراندا بود و یه فصل از زبان فردریک( فردیناند) خیلی بهتر میشد . اونجوری هم با هردو شخصیت اصلی آشنا میشدیم و هم هر اتفاق رو دو بار نمی خوندیم . 
در کل اگر به سراغ این کتاب رفتید ، به دید یه کتاب جنایی بهش نگاه نکنید ‌. 
        

9

Asal

Asal

1404/4/22

          کتاب خوب چجوریه ؟ شاید خیلیا در جواب این سوال بگن که کتاب خوب ، کتابیه که نشه زمینش گذاشت و آدم همش مشتاق باشه که زودتر تمومش کنه. 
اما برعکس اینم هست . کتاب خوب ، میتونه کتابی باشه آدم نخواد هیچوقت تموم شه . دوست داشته باشه که تا ابد ادامه پیدا کنه . از تموم کردنش بترسه ، چون احساس کنه که بعد از اون قرار نیست این احساس رو نسبت به هیچ کتاب دیگه ای داشته باشه . 
و برای من این کتاب دقیقا همینجوری بود . با تمام وجودم دوستش داشتم و آرزو می کردم که تموم نشه . 
کتاب پیچیدگی خاصی نداره . خبری از هیجان و معما نیست ، چون از همون اول کتاب ، پایانش مشخصه . با این وجود بازم آدم از خوندنش لذت می بره . داستان نحوه ی شکل گیری رابطه ای عمیق بین امرنس و خانم نویسنده.  داستان پیرزنی که شاید در نگاه اول یک آدم معمولی باشه ، ولی کم کم با بیشتر شناختنش آدم مجذوبش میشه . 
امرنس عزیزم ، خانم نویسنده و ویولا تا ابد تو خاطرم میمونن . 
خیلی داستان رو دوست داشتم و خوندنش رو پیشنهاد میکنم .

        

6

Asal

Asal

1404/4/16

          و پایان ماجراجویی با پیپا فیتز آموبی ! 
راستش اگه بخوام به این جلد امتیاز بدم ، ۴ رو درنظر میگیرم ولی این امتیازی که دادم برای کل مجموعه ست .
واقعا اولین مجموعه ایه که آرزو میکنم کاش جلد هاش همچنان ادامه داشت و همچنان می تونستم با گروه پیپ و راوی ماجراجویی کنم . کتاب روون و خوبی بود ، قلم هالی جکسون رو بسیار دوست داشتم و خیلی از خوندن  کتاب لذت بردم .
و بریم سراغ این جلد : 
اگه بخوام کاملا صادق باشم یه حدس هایی درمورد قاتل زده بودم و وقتی که بخش اول تموم شد و قاتل مشخص شد ، یکم ناامید شدم . اما با شروع بخش دوم دوباره اون هیجان قبل رو بدست آوردم و حتی بخش دوم رو بیشتر از بخش اول دوست داشتم،  چون خلاقانه تر و هیجان انگیز تر بود . به نظرم نکته ی ماجرا هم همینه ، ژانر جنایی صرفا اینجوری نیست که قاتل کسی باشه که اصلا ربط آنچنانی ای به ماجرا نداشته و کاملا غیرقابل حدس  باشه. در اصل اتفاقاتی که قبل و بعد از گیر افتادن قاتل میفتن هستن که به داستان شکل میدن . 
در کل خوندن این مجموعه رو پیشنهاد میکنم  و از بهترین مجموعه هاییه که خوندم .

        

12

Asal

Asal

1404/4/2

          اتفاقا چند روز پیش داشتم به این فکر می کردم که مرگ آگاهانه ، حتما از مرگ تصادفی و یهویی دردناک تره . اینکه بدونی لحظات آخر عمرت فرارسیده و به زودی قراره بمیری ، باید خیلی سخت باشه . ولی در اصل اون دونستنه دردناک نیست ، اون انتظار دردناکه . بلاتکلیفی بده . اینکه آدم ندونه که چه فردایی در انتظارشه و اون چرخه ی متناوب امید و ناامیدیه که عذاب آوره . مرگ حقیقتیه که همیشه همراه ماست ، ولی تا وقتی که خودشو بهمون نشون نده ، نادیده اش میگیریم و تصور می کنیم که قرار نیست خودمونم یه روز بمیریم و فانی نیستیم . 
ولی وقتی در تماس با مرگ قرار بگیریم ، چی ؟ اولین مرحله قطعا انکاره . نمی خوایم این واقعیت که عه ، منم فانی ام ! رو باور کنیم . اما قطعا مرگ به این راحتی ها بیخیال نمیشه ، تمام امید ها رو از بین می بره و در نهایت کاری میکنه که مرگ رو بپذیریم و حتی به صورت ناخودآگاه چشم به راهش باشیم تا مارو از این بلاتکلیفی نجات بده . پذیرش این واقعیت که فناناپذیر نیستیم زمان بره ، ولی دیر یا زود اتفاق میفته.  
کتاب قشنگی بود و خوندنش پیشنهاد میشه . برای درک بهتر مرگ 
        

6

Asal

Asal

1404/4/1

          اونقدر داستان باحالی بود و اونقدر یادداشت های جالبی درموردش نوشتن که دیگه حرفی واسه گفتن نمی مونه . 
شخصیت پردازی ، روند داستان و احساساتی که انقدر خوب به تصویر کشیده شدن خیلی آدم رو جذب داستان می کرد . 
یه چیز دیگه که درمورد کتاب دوست داشتم ، این بود که جنایت رو در کنار زندگی روزمره ی یه دختر نوجوان به تصویر کشیده بود و این جالب ترش می کرد . کتابی که تنها ژانرش جنایی باشه ،یه حالت خشکی داره ولی این کتاب چون ترکیبی از ژانر های مختلف بود و زندگی پیپا رو در کنار تلاش هاش برای حل پرونده نشون میداد ، جالب بود و اون حالت خشک و یکنواخت رو به آدم القا نمی کرد . 
دلیل اینکه ۵ امتیاز کامل ندادم این بود که در نهایت ربط استنلی فوربز و دنیل دا سیلوا به پرونده و دخالت هاشون خیلی مشخص نشد و جزو ابهامات کتاب بود ، ولی با وجود اینا هم باز کتاب جالبی بود و ارزش خوندن داره قطعا . پیپا و راوی از شخصیت های کتابی ای هستن که راحت میشه باهاشون ارتباط گرفت و آدم رو تا آخر کتاب با خودشون همراه میکنن . 
        

18

Asal

Asal

1404/3/29

          آیا کسی هست که تباه نشده باشد ؟ 
داستانی سراسر تلخ و دردناک درمورد زندگی یک خانواده ی اشراف زاده بعد از جنگ . تباهی تک تک اعضای خانواده و بهم ریختگی زندگیشون.  در بطن این همه تیرگی ولی باز هم عشق به خانواده و از خود گذشتگی دیده میشه . دوست دارم این یادداشتم بیشتر حالت نامه داشته باشه  . نامه ای به کازوکو : 
کازوکوی عزیزم ، اینکه برای چنگ زدن به ریسمان زندگی تمام تلاشت را کردی ، نشان دهنده ی تلاش تو برای فرار از تباهی ای است که آگاهانه مثل ماری به سوی تو می خزد . شاید عشق تو به اوهارا هم صرفا تلاشی خودساخته برای داشتن انگیزه و زنده ماندن بود . بچه ای که آرزوی داشتنش را داشتی هم صرفا قرار بود جلوی خودکشی تورا بگیرد و زنده نگهت دارد . همانطور که تو و نائوجی همین نقش را برای مادرتان ایفا می کردید . او هم به امید شما زنده مانده بود . در تمام لحظاتی که احساس می کردید که سربار او هستید ، در اصل نقش شیشه ی عمر او را داشتید . باز دارنده ای در برابر تباهی و خودکشی . به راستی اگر آدمی هدفی از زیستن نداشته باشد ، آیا عاقبتی جز تباهی در انتظار او خواهد بود ؟ اگر طناب آرزو ما را سفت نگه ندارد ، هر لحظه امکان سقوط ما به عمق دره ی ناامیدی وجود دارد . تنها اهداف ما را نجات می دهند و به ما انگیزه می دهند ، چه اهدافی که خودمان به خودمان تلقین می کنیم و چه اهدافی که واقعی هستند . در عمق نا امیدی هم آدمی می تواند کورسوی امیدی برای زیستن پیدا کند .
        

24

Asal

Asal

1404/3/28

          تا الان بیدار بودم که کتاب رو تموم کنم و اونقدری جذبم کرده بود که نمی تونستم یه لحظه دست از خوندنش بردارم .
در شرایط کنونی به نظرم خوندن این کتاب خیلی ضروریه و راحت تر از گذشته میشه مفاهیمش رو درک کرد . این میزان از آگاهی جورج اورول ، اونم چندین دهه قبل واقعا ستودنیه.  
تک تک شخصیت های این کتاب به خوبی شخصیت پردازی شده بودن . وینستون ، جولیا و اوبراین هرکدوم شخصیت خاصی داشتن . تیکه هایی که مربوط به کتاب انجمن اخوت بود واقعا برام جالب بودن و وقتی اون تیکه هارو در کنار رویداد های خود داستان می گذاشتم ، همه چیز خیلی ملموس تر و قابل درک تر میشد . 
با اینکه رابطه ی وینستون و جولیا به نظرم قشنگ بود، ولی هنوزم متاسفانه تنها جمله ای که میشه در وصفشون گفت ، همون جمله ی : زیر بلوط گسترده ، من تو را فروختم و تو مرا فروختی عه . 
به صورت کلی به نظرم میشه گفت تا بخش یک کتاب یه جور مقدمه ست برای آشنایی با خود وینستون و  ناظر کبیر و حزب و ... و داستان اصلی تازه از بخش دو شروع میشه. 
از کتاب مزرعه حیوانات خیلی گیرا تر بود به نظرم و مفاهیم عمیق تری رو در برداشت . مزرعه حیوانات فهمش آسون تر بود ، ولی این کتاب پیچیدگی بیشتری داشت . 
و در آخر : جنگ ، صلح است 
آزادی ، بردگی است .
نادانی ، توانایی است . 
شعاریه که تا مدت ها در ذهنم میمونه . 
        

6

Asal

Asal

1404/3/25

          دیوانه کننده بود ! بعد از خوندن هر فصل کتاب دوست داشتم از دست خوآن پابلو سرمو بکوبم به دیوار . با این حال امتیاز بالایی به کتاب دادم و دلیلش چی بود ؟ 
دلیلش اینه که با وجود حرص خوردن از دست خوآن پابلو ، نمیتونم بازم گیرایی کتاب رو انکار کنم . خط داستانی کتاب رو دوست داشتم و از خوندنش نه تنها پشیمون نیستم ، بلکه میتونم بگم از جالب ترین کتاب هایی بوده که خوندم . 
در روانشناسی تبحری ندارم و نمیتونم اظهار نظری داشته باشم ، ولی تفکرات خوآن پابلو رو همه ی ما در مقیاس کوچک‌ تر داریم . همه ی ما به بعضی مسائل بیش از حد فکر می کنیم و نشخوار فکری داریم ، همه ی ما نسبت به بعضی مسائل بدون هیچ دلیلی مشکوک  میشیم و هممون از جایگزین شدن و ترک شدن توسط افراد مهم زندگیمون می ترسیم . اینا رفتار های طبیعیه که همه تو وجودشون دارن ، ولی چیزی که باعث متفاوت شدن خوآن پابلو کاستل میشه اینه که این خصوصیات  انقدر تو شخصیتش برجسته شده که کم کم کارش به جنون کشیده.  
و اما ماریا . به شخصه احساس میکنم بهش کم توجهی شده . اونم به اندازه ی خوآن پابلو شخصیت خاصی داره و به خوبی شخصیت پردازی شده . معتقدم که ماریا عمیقا خوآن پابلو رو دوست داشت و شاید تا حدودی هم درمورد مشکلات روانی و احساسی اون یه حدس هایی زده بود . در طول داستان تمام تلاششو می کرد که خوآن پابلو این شکاکی ها و بازجویی هاش رو کنار بذاره و روی چیزای مهم تری تمرکز کنه . درمورد اینکه واقعا آدم بدی بود یا نه ، هیچ نظر قطعی ای وجود نداره چون ما نمیدونیم که افکار خوآن پابلو درست بوده یا صرفا تصور کرده ، ولی فکر میکنم که فصل های  آخر کتاب، ( قبل از کشته شدنش ) ماریا با وجود اینکه خوآن پابلو رو دوست داشت ، تصمیم گرفت که ترکش کنه چون می دونست که اون هیچوقت دست از شکاکی هاش برنمیداره و رابطشون آینده ای نخواهد داشت . 
درکل کتاب جالبی بود .یه خورده حرص میده آدمو ، ولی ارزش خوندن داره .
        

4

Asal

Asal

1404/3/23

          این کتاب رو دیشب قبل از حمله ی اسرائیل تموم کردم . اتفاق های بعدش باعث شد که نتونم همون موقع نظرمو درموردش بگم . 
یکی از بهترین کتاب هایی بود که در ژانر علمی تخیلی خونده بودم .متن گیرا و روانی داشت . روند داستان آدم رو با خودش همراه می کرد . ایده ی داستان جالب بود و برای علاقه مندان به ژانر علمی تخیلی و علم ژنتیک میتونه خیلی جذاب باشه . 
روایتی تمیز از عواطف ، انسانیت و اینکه ارتقا همیشه هم نمیتونه خوب باشه . شفقت و همدردی برای جوامع انسانی لازمن . چند میلیارد آدم نابغه که همشون هم فکر میکنن حق با خودشونه و هیچ رحمی نسبت به همدیگه ندارن ، نمیتونن راه نجاتی برای جهان پیدا کنن و بدتر باعث انقراض بشریت میشن . این محبت و همدردیه که  باعث بقای انسان ها میشه . 
عاشق نامه ی آخر داستان بودم . نامه ای که لوگان به بت و اوا نوشته بودم . تک تک جملاتش به نظرم قشنگ و قابل تامل بودن . مخصوصا این موضوع که ما فقط به ۱۵۰ نفر می تونیم اهمیت بدیم و وقتی یه جنایت در ابعاد بزرگ تری اتفاق بیفته ، انگار شفقت کمرنگ تر میشه و دیگه اون اهمیت و توجه ای که جنایت های کوچیک تر به خودشون جلب میکنن رو جلب نمیکنه . 
مرگ یک کودک که رسانه ای میشه ، قلب همرو میشکنه و همرو منقلب میکنه ، ولی مرگ صد ها کودک چی ؟ انگار مردم نسبت به درد بی حس میشن و دیگه اندازه ی قبل اهمیت نمیدن . جنایت در مقیاس بزرگ برای ما قابل درک نیست و نمی دونیم که چه واکنشی باید نشون بدیم ، پس فقط از کنارش می گذریم . 
و این دقیقا مشکلیه که باعث انقراض انسان خواهد شد . 
در آخر واقعا خوندن کتاب رو پیشنهاد میکنم ، و قطعا  اگه فرصتش پیش بیاد بقیه ی کتاب های نویسنده رو هم میخونم .
        

32

Asal

Asal

1404/3/18

          این کتاب رو به صورت صوتی و با صدای هوتن شکیبا گوش دادم . خوانششون واقعا روان و خوب بود . 
بریم سراغ خود کتاب . ایده ی کتاب جدید و جذاب بود . به خوبی تونسته بود روند آلزایمر و زوال عقل رو به تصویر بکشه . روند کتاب جوری بود که آدم رو به ادامه دادن مجاب می کرد . شخصیت کیم بیونگسو از شخصیت هایی که قطعا تا مدت ها تو ذهنم می مونه . شاید اون خودش ادعا می کرد که هیچ عذاب وجدانی نداره ولی به نظرم تلاش هاش برای حفاظت از اونهی خودش از یه عذاب وجدان درونی نشئت می گرفت . اون فقط تو درک احساسات مشکل داشت و آلزایمرش هم باعث شده بود که گذشته و آینده رو با هم قاطی کنه . در کل کتاب خوبی بود و به عنوان یه کتاب کوتاه داستان گیرایی داشت . 
دلیل اینکه امتیاز کامل ندادم : 
همه چیز زیادی سریع بود . تمام اتفاق ها یه سرعت خاصی داشتن و نویسنده هی از موضوع می پرید روی یه موضوع دیگه . اوایل با خودم گفتم شاید میخواد عدم تمرکزی که شخصیت اصلی داره رو به تصویر بکشه ولی حتی اگه اینطور بود هم این پرش داستانی خیلی میتونه حواس آدم رو موقع خوندن داستان پرت کنه و باعث بشه که یهو یه موضوع مهمی گفته بشه ، بعد بلافاصله بدون پرداختن کامل به اون موضوع یهو یه چیز خیلی بی اهمیتی مطرح بشه . 
درکل کتاب خوبی بود و خوندنش رو پیشنهاد میکنم . 
        

7