یادداشت Asal
1404/4/2
اتفاقا چند روز پیش داشتم به این فکر می کردم که مرگ آگاهانه ، حتما از مرگ تصادفی و یهویی دردناک تره . اینکه بدونی لحظات آخر عمرت فرارسیده و به زودی قراره بمیری ، باید خیلی سخت باشه . ولی در اصل اون دونستنه دردناک نیست ، اون انتظار دردناکه . بلاتکلیفی بده . اینکه آدم ندونه که چه فردایی در انتظارشه و اون چرخه ی متناوب امید و ناامیدیه که عذاب آوره . مرگ حقیقتیه که همیشه همراه ماست ، ولی تا وقتی که خودشو بهمون نشون نده ، نادیده اش میگیریم و تصور می کنیم که قرار نیست خودمونم یه روز بمیریم و فانی نیستیم . ولی وقتی در تماس با مرگ قرار بگیریم ، چی ؟ اولین مرحله قطعا انکاره . نمی خوایم این واقعیت که عه ، منم فانی ام ! رو باور کنیم . اما قطعا مرگ به این راحتی ها بیخیال نمیشه ، تمام امید ها رو از بین می بره و در نهایت کاری میکنه که مرگ رو بپذیریم و حتی به صورت ناخودآگاه چشم به راهش باشیم تا مارو از این بلاتکلیفی نجات بده . پذیرش این واقعیت که فناناپذیر نیستیم زمان بره ، ولی دیر یا زود اتفاق میفته. کتاب قشنگی بود و خوندنش پیشنهاد میشه . برای درک بهتر مرگ
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.