یادداشتهای علیرضا فراهانی (162) علیرضا فراهانی 5 روز پیش مشاوره با نوجوانان در شرایط فقدان، شوگ و آسیب پاملاا. مالون 3.0 1 اینگونه مینویسم که این کتاب هم از منابع مورد مطالعه بنده و محل ارجاع در یک همکاری مشترک در نگارش کتابی در همین حوزه میباشد. اشاره میکنم که در شرایط سوگ و بحران، مداخلات روانشناختی و اجتماعی بهعنوان ابزارهای کلیدی در تسهیل فرآیند بهبودی دانشآموزان نقش مهمی ایفا میکنند. این مداخلات، به ویژه اگر به صورت زودهنگام اجرا شوند، میتوانند از بروز مشکلات جدی روانشناختی جلوگیری کرده و به کودکانی که با احساسات پیچیدهای نظیر غم، خشم یا گیجی مواجه هستند، کمک کنند تا این احساسات را به شیوهای مؤثر مدیریت کنند. برای دستیابی به تأثیر بیشتر، این مداخلات باید با در نظر گرفتن سن، وضعیت رشدی و ویژگیهای فرهنگی دانشآموزان طراحی شوند، بهویژه برای کودکان کوچکتر، استفاده از تکنیکهایی مانند بازیدرمانی یا فعالیتهای هنری میتواند فضایی خلاقانه و غیرتهدیدکننده برای بیان احساسات فراهم کند. نویسنده کتاب اشاره میکند که بهرهگیری از مدلهای درمانی متمرکز بر احساسات، مانند درمان مبتنی بر ذهنآگاهی، میتواند به دانشآموزان سوگوار کمک کند تا توانایی مواجهه با احساسات خود را تقویت کرده و بدون سرکوب آنها، بهطور مؤثر با آنها کنار بیایند. همچنین اشاره میکنم که روشهای مبتنی بر ذهنآگاهی میتوانند به کاهش استرس و اضطراب در کودکان و نوجوانان داغدار کمک کرده و مهارتهای لازم برای واکنش بهتر به تجربههای منفی را در آنها پرورش دهند. این مداخلات باید در محیطی مناسب و با حضور متخصصان روانشناسی اجرا شوند تا اثربخشی آنها به حداکثر برسد. مدارس به دلیل دسترسی گسترده به کودکان و نقش آنها بهعنوان مراکز اجتماعی، محیطی ایدهآل برای پیشگیری اولیه و مداخله هستند. برنامههای آموزش رویارویی با فقدان در مدارس، میتوانند با کاهش اضطراب مرگ، پیشگیری از خودکشی، و ارتقای هوش عاطفی، به سلامت روان دانشآموزان کمک کنند. این برنامهها به ویژه در دوران کودکی و نوجوانی که فرد بهشدت تحت تأثیر تجربیات عاطفی قرار دارد، مدارس میتوانند محلی برای رشد و مقابله با تجربیات تلخ باشند. از این رو، غربالگری و پیگیریهای روانشناختی در مدارس در زمان وقوع بحرانها میتواند به جلوگیری از پیامدهای منفی درازمدت و تسهیل فرآیند درمان کمک کند. فقدان آموزش مناسب میتواند به انزوای عاطفی، رفتارهای پرخطر، یا حتی خودکشی منجر شود، که دومین علت اصلی مرگ در میان افراد 15 تا 29 ساله در جهان است. گفتوگو درباره مرگ و فقدان اغلب به دلیل تابوهای فرهنگی یا ترس از برانگیختن احساسات منفی در خانوادهها نادیده گرفته میشود. با این حال، عادیسازی این گفتوگوها میتواند اضطراب را کاهش داده و آمادگی عاطفی را افزایش دهد. والدین میتوانند با فرزندان خود درباره مرگ بهصورت متناسب با سن آنها صحبت کنند، مثلاً با استفاده از داستانهای ساده یا بازیهای آموزشی برای کودکان خردسال، که به آنها کمک میکند مرگ را بهعنوان بخشی طبیعی از زندگی بپذیرند. زمینههای فرهنگی و خانوادگی نقش مهمی در نحوه واکنش کودکان به فقدان ایفا میکنند. پژوهشها نشان میدهد که هنجارهای مذهبی و سنتهای خانوادگی شیوه ابراز غم را تعیین میکنند و مشاوران باید به این شرایط توجه داشته باشند. 0 3 علیرضا فراهانی 1404/5/26 دگراندیشان شورشی جلد 2 فرانک سالووی 2.0 1 کتاب را در سالهای قبل در دوران کارشناسی مطالعه کرده بودم. در مورد آن اینگونه مینویسم که در فضای فکری مسلط بر دنیای روانشناسی که از رویکرد روانپویشی به نسبت فاصله گرفته بود، در سال ۱۹۹۶، فرانک سالووی این کتاب را منتشر کرد و در آن استدلالی تکاملی برای تأثیرات ترتیب تولد بر شخصیت ارائه داد. او نوشت که خواهر و برادرها برای منبع مهم و اغلب کمیاب محبت و توجه والدین، با یکدیگر رقابت میکنند. موفقیت کودکان در این رقابت، راهبردهایی را منعکس میکند که بر شخصیت آنها تأثیر میگذارد و جایگاه ترتیب تولد، این صفات شخصیت راهبردی را پیشبینی میکند. سالووی در تأیید نظریه آلفرد آدلر اظهار داشت که فرزندان اول احتمالاً پیشرفتگرا، مضطرب و همنوا میشوند، در حالی که فرزندان بعدی بیشتر مخاطرهجو، تجربهپذیر و مبتکر هستند و وضع موجود را رد میکنند. در مجموع، آنها باید روشی برای جلب محبت والدین خود پیدا کنند که با روش همخواهر و برادرهای بزرگتر متفاوت باشد. در واقع، تحلیل تاریخی سالووی نشان داد که دانشمندانی که فرزند دوم بودند، به احتمال بسیار بیشتری نظریههای جدید رادیکال را که برای اولین بار مطرح میشدند، میپذیرفتند. فرزندان اول به احتمال بیشتری به نظریههای متعارفی که قبلاً جا افتادهاند، میچسبند. گرچه از سالووی به خاطر روش تحقیق او انتقاد شده است، او دادههای زندگینامهای را در مورد افراد تاریخی گردآوری کرد. با این حال، کتاب او جان تازهای به پژوهش ترتیب تولد داد و از زمان انتشار آن، تحقیقات بهتری برای آزمودن پیشبینیهای آلفرد آدلر انجام شدهاند. در مجموع، طرحهای پژوهشی بینخانوادگی که در آن افراد خانوادههای مختلف مقایسه میشوند، نظریه آدلر را تأیید نمیکنند؛ شاید به این دلیل که در این نوع تحقیقات کنترل کردن چندین متغیر که خانوادهها را از هم متمایز میکنند، دشوار است. در طرحهای پژوهش درونخانواده، از پاسخدهندهها خواسته میشود خود را با خواهر و برادرهای خویش مقایسه کنند و این تحقیقات نظریه آدلر را تأیید میکنند. 0 6 علیرضا فراهانی 1404/5/26 دگراندیشان شورشی جلد 1 فرانک سالووی 2.0 1 کتاب را در سالهای قبل در دوران کارشناسی مطالعه کرده بودم. در مورد آن اینگونه مینویسم که در فضای فکری مسلط بر دنیای روانشناسی که از رویکرد روانپویشی به نسبت فاصله گرفته بود، در سال ۱۹۹۶، فرانک سالووی این کتاب را منتشر کرد و در آن استدلالی تکاملی برای تأثیرات ترتیب تولد بر شخصیت ارائه داد. او نوشت که خواهر و برادرها برای منبع مهم و اغلب کمیاب محبت و توجه والدین، با یکدیگر رقابت میکنند. موفقیت کودکان در این رقابت، راهبردهایی را منعکس میکند که بر شخصیت آنها تأثیر میگذارد و جایگاه ترتیب تولد، این صفات شخصیت راهبردی را پیشبینی میکند. سالووی در تأیید نظریه آلفرد آدلر اظهار داشت که فرزندان اول احتمالاً پیشرفتگرا، مضطرب و همنوا میشوند، در حالی که فرزندان بعدی بیشتر مخاطرهجو، تجربهپذیر و مبتکر هستند و وضع موجود را رد میکنند. در مجموع، آنها باید روشی برای جلب محبت والدین خود پیدا کنند که با روش همخواهر و برادرهای بزرگتر متفاوت باشد. در واقع، تحلیل تاریخی سالووی نشان داد که دانشمندانی که فرزند دوم بودند، به احتمال بسیار بیشتری نظریههای جدید رادیکال را که برای اولین بار مطرح میشدند، میپذیرفتند. فرزندان اول به احتمال بیشتری به نظریههای متعارفی که قبلاً جا افتادهاند، میچسبند. گرچه از سالووی به خاطر روش تحقیق او انتقاد شده است، او دادههای زندگینامهای را در مورد افراد تاریخی گردآوری کرد. با این حال، کتاب او جان تازهای به پژوهش ترتیب تولد داد و از زمان انتشار آن، تحقیقات بهتری برای آزمودن پیشبینیهای آلفرد آدلر انجام شدهاند. در مجموع، طرحهای پژوهشی بینخانوادگی که در آن افراد خانوادههای مختلف مقایسه میشوند، نظریه آدلر را تأیید نمیکنند؛ شاید به این دلیل که در این نوع تحقیقات کنترل کردن چندین متغیر که خانوادهها را از هم متمایز میکنند، دشوار است. در طرحهای پژوهش درونخانواده، از پاسخدهندهها خواسته میشود خود را با خواهر و برادرهای خویش مقایسه کنند و این تحقیقات نظریه آدلر را تأیید میکنند. 0 8 علیرضا فراهانی 1404/5/23 بعد از مد ت ها محمد شریف 3.0 1 نگاهات نیست میترسم خمارِ رفته برگردد به فنجانم دوباره زهرمار رفته برگردد قرار ما به دلتنگی نبود و نیست بعد از این نباید روزهای بیقرارِ رفته برگردد دوباره مثلِ صیادی که صید از دست او رفته به غصه مینشینم تا شکارِ رفته برگردد تماشایی ندارد غربت آیینه بعد از تو به آیینه بگو باید غبارِ رفته برگردد شبیه آن کسی که مالِ خود را ناگهانی باخت تقلا میکنم دار و ندار رفته برگردد دخیلی بر تمام ریلهای شهر میبندم توکل بر خدا شاید قطار رفته برگردد؛… 0 4 علیرضا فراهانی 1404/5/22 روایت درمانی (رویکردی خلاقانه به مشاوره و روان درمانی) اعظم کلائی 2.8 1 برای این کتاب، که شاید شروع و ابتدای مناسبی برای فهم روایتدرمانی باشد، اینگونه مینویسم که باید توجه داشت، استعارهها به خودی خود واقعیت ندارند، اما گذرگاهی برای رسیدن به واقعیت هستند. تمام ادیان بزرگ و اکثر مذاهب کوچک برای بیان نکات اخلاقی خود از استعارهها، حکایات و تمثیلها استفاده میکنند. هرچند که برای اکثر ما، روش کسب شناخت و بینش، تجربه است، تجربیات نیابتی حاصل از استعارهها که با هر بازگویی یا بازخوانی دوباره به تجربه درمیآیند، میتوانند به معنای واقعی ما را به کسب شناخت و بینش بیشتری برسانند. در رشته روانشناسی و مشاوره در فرآینده مداخله و رواندرمانی، داستانهای اساطیری کوتاه، گاهی نکات کلیدیای ارائه میدهند که میتوانند به درمانگران کمک کنند تا از ارتکاب خطاهای تماس و زبانی(دو خطا از پنج خطای رایج طبق نظر کریستین کنت) جلوگیری کنند. از طریق داستانگویی، از ارتکاب به خطای تماس ممانعت میشود؛ به خصوص اینکه تمرکز از روی مراجع برداشته میشود. برای سالهای طولانی، حکیمان و افراد دانا از داستانهای کوتاه برای تأکید بر رشد شخصی استفاده کردهاند. برای مثال، بزرگان و اساتید مذهب بودا بدون ذکر توضیح یا مقدمهای به بیان داستانهای کوتاه برای شاگردانشان میپرداختند. اتخاذ رویکردی مطلوب جهت گوش دادن و آموختن که برای فرد یادگیرنده، نتیجهیخش باشد، یک امر اساسی است و داستانها بستر چنین کاری را فراهم میسازند. به طور مشابه، در روانشناسی و مشاوره، در اتاق درمان، با تمرکز بر درسهایی که داستانها از طریق شخصیتهای داخل آنها به ما میدهند، میتوان از ارتکاب به خطای زبانی نیز اجتناب کرد. این بدین صورت است که مثلاً مشاور میتواند بگوید: «هی، این شخصیت بیانگر یکی از درسهای داستان است؛ من مطمئن نیستم که آیا این درس به شما هم مرتبط است یا خیر، اما به هر حال یادگیری رخ داده و راه موثرتری برایتان کشف شده است.» در این شیوه، مشاور ضمن اجتناب از خطای زبانی، مراجع را به گرفتن نکات مفید داستان نیز دعوت میکند. در اتاق درمان، افراد معمولاً زمانی که ذهنهایشان معطوف به گوش دادن به داستانی باشد، راحتتر به پذیرش ایدههای آن میپردازند تا زمانی که در یک حالت ذهنی تجزیه و تحلیلی به سر میبرند. هر زمان مراجعان میتوانند به معرفی مفهومی که به شرح حال سایر مراجعین (اسطورهها و غیره) مربوط است، بپردازند. لذا برای آنها این فرصت فراهم میشود که بدون حالت دفاعی به هر آنچه که گفته میشود گوش فرا دهند. در یک سطح، گوش دادن به داستانها، تمثیلها و اسطورهها عموماً جذاباند؛ و در سطح دیگر، آنها میتوانند به شیوههای هشیار و ناهشیار نکات ویژهای مربوط به مراجعان را بیان کنند. برای مثال، زمانی که کسی داستان کوتاهی را میشنود، ممکن است فوراً به رابطه آن داستان با زندگی خودش پی ببرد یا اینکه صرفاً به فهم داستان بدون ربط آن به زندگی خودش بپردازد. 0 3 علیرضا فراهانی 1404/5/16 مشاوره و درمان سوگ: کتاب مرجع برای روان شناسان بالینی، روان پزشکان و مشاوران ویلیام وردن 3.5 1 اینگونه مینویسم که این کتاب یکی از منابع مرجع در دسترس بنده در فراهم آوردن همکاری مشترکی با استادمان بودهاست. به همین دلیل در خلال مطالعات منابع مختلف برای فهم بهتر از موضوع بحث سوگ و داغدیدگی کتاب را مطالعه کردم. کتاب مشاوره و درمان سوگ: راهنمایی برای متخصصان سلامت روان نوشتهی ویلیام وردن یکی از آثار برجسته و مرجع در حوزهی مرگشناسی، روانشناسی و مشاوره است. نویسنده، روانشناس و مرگشناس برجسته، عضو انجمن روانشناسی آمریکا و دارای سوابق علمی در دانشگاه هاروارد و دانشکده روانشناسی رزمید است. پژوهشهای او، از جمله مطالعهی سوگ کودکان هاروارد، پایهی علمی این کتاب را تشکیل میدهد. باید اشاره کرد، نقطهی قوت اصلی کتاب، چارچوب «وظایف سوگ» است که سوگ را بهعنوان فرایندی فعال تعریف میکند و بر نقش فرد سوگوار در پیمودن این مسیر تأکید دارد. این چارچوب در برابر نظریههای مرحلهای پیشین، مانند مدل معروف و پذیرفته شدهی کوبلر-راس، بر خودمختاری و انعطافپذیری فرد تمرکز دارد. این اثر با پرداختن به پرسشهای وجودی و پدیدارشناختی که هماهنگ با بینشهای نو در رواندرمانی میباشد، دربارهی مرگ، رنج و انعطافپذیری انسان همراستا بوده و در گفتوگوهای میانرشتهای دربارهی سلامت روان و اخلاق با اهمیت است. با پیوند دادن روانشناسی بالینی به پرسشهای فلسفی دربارهی معنا، فقدان و ارتباط انسانی، این کتاب همچنان منبعی خلاق برای پژوهشگران و متخصصان است. از دیدگاه علمی، مشاوره و درمان سوگ متکی بر پژوهشهای تجربی و عمل بالینی است و چارچوبی مبتنی بر شواهد برای فهم سوگ ارائه میدهد. چارچوب «وظایف سوگ» وردن، که هستهی اصلی کتاب است، شامل چهار وظیفه است که فرد سوگوار برای سازگاری سالم باید آنها را انجام دهد: پذیرش واقعیت فقدان: این وظیفه شامل پذیرش مرگ در سطح عقلانی و عاطفی است که ممکن است با انکار یا ناباوری پیچیده شود. پردازش درد سوگ: وردن بر لزوم تجربه و کار کردن با احساساتی مانند غم، خشم و احساس گناه تأکید دارد. سازگاری با جهانی بدون فرد متوفی: این وظیفه شامل تنظیمات بیرونی (مانند پذیرش نقشهای جدید)، درونی (مانند بازتعریف هویت) و معنوی (مانند یافتن معنای جدید) است. ایجاد ارتباط پایدار با متوفی و ادامهی زندگی: این وظیفه بر حفظ پیوند با متوفی و در عین حال سرمایهگذاری در روابط و اهداف جدید تأکید دارد. کتاب همچنین به سوگ پیچیده (اختلال سوگ طولانیمدت در DSM-5) پرداخته و مداخلات درمانی مانند تکنیکهای شناختی-رفتاری و روایتدرمانی را پیشنهاد میکند. از منظر ادبی، مشاوره و درمان سوگ ترکیبی از نثر بالینی و داستانگویی همدلانه است. نویسنده، با زبانی روشن و قابلفهم، مفاهیم پیچیدهی روانشناختی را برای خوانندگان عمومی قابل دسترس کرده است. ساختار کتاب بهصورت راهنما طراحی شده و فصلها حول وظایف سوگ، تکنیکهای بالینی و ملاحظات خاص (مانند سوگ کودکان یا خانوادهها) سازمانیافتهاند. مطالعات موردی و روایتهای کوتاه، که از تجربههای بالینی نویسنده برگرفته شدهاند، بعد انسانی سوگ را به تصویر کشیده و بحثهای نظری را در تجربههای واقعی ریشهدار میکنند. تأکید او بر بازسازی روایی، که در آن فرد سوگوار داستان زندگی خود را برای ادغام فقدان بازآفرینی میکند، با نظریههای هویت روایی شباهت دارد. از منظر فلسفی، مشاوره و درمان سوگ به پرسشهای وجودی و پدیدارشناختیای میپردازد که در فلسفهی وجودنگرانهی معاصر برجستهاند. چارچوب وظایف سوگ به طور ضمنی به مواجههی انسان با مرگ، موضوعی محوری در فلسفهی اگزیستانسیال هایدگر و سارتر، پاسخ میدهد. این وظایف را میتوان پاسخی عملی به مفهوم هایدگر از «هستی به سوی مرگ» دانست، که در آن افراد برای زیستن اصیل باید با پایانپذیری وجود خود روبهرو شوند. تأکید وردن بر معنایابی در سوگ با تمرکز اگزیستانسیالیسم بر خودمختاری، مسئولیت و خلق هدف همراستاست. تمرکز نویسنده، بر پردازش درد عاطفی و حفظ پیوندهای پایدار با متوفی، سوگ را بهعنوان تجربهای زیسته و جسمانی نشان میدهد که بودن فرد در جهان را بازسازی میکند. در فلسفهی معاصر، این کتاب با اخلاق مراقبتمحور، پیوند دارد. نقش مشاور و رواندرمانگر در تسهیل وظایف سوگ، بر اخلاق مراقبت مبتنی بر حضور درمانی و گوش دادن فعال تأکید میکند. کاوش و تلاش نویسنده در معنایابی با اخلاق روایی، که استدلال میکند روایتها هویت اخلاقی و خودمختاری را شکل میدهند، هم بسامد است. با تشویق افراد سوگوار به ساختن روایتهای جدید، رویکرد نویسنده کتاب، پلی فلسفی بین عمل بالینی و پرسوجوی وجودی ایجاد میکند. 4 5 علیرضا فراهانی 1404/5/15 حداقل حسین عباسپور 2.0 1 او کوچنشین بود! نیامد که بماند رفت و به دلم زخم چنان زد که بماند؛… من سخت که دلبسته شدم او به گمانم وابسته شد اما نه در آن حد که بماند میرفت و دل سادهام آنقدر به خود گفت: شاید که مردد شده شاید که بماند دیروز خدا خواست به من عشق ببخشد امروز هم ای کاش بخواهد که بماند؛… تکرار همین خاطرهها داغ دلم شد داغی که بماند که بماند که بماند.. #حسین_عباسپور 0 1 علیرضا فراهانی 1404/5/13 راه انسان شدن کارل راجرز 3.0 1 اینگونه مینویسم که در این کتاب نویسنده با توجه به نظریهای که در رواندرمانی و تجربهی اتاق درمان دارد، در مورد فرآیند زندگی انسانی و آرمان آن مینویسد. نظریه فردمدار راجرز بیان میدارد که ما موجودات هشیار و منطقی هستیم که تحت تأثیر نیروهای ناهشیار یا تجربیات گذشته کنترل نشده قرار داریم. شخصیت را تنها با رویکرد پدیدارشناختی میتوان شناخت، یعنی از نقطه نظر خود فرد و بر اساس تجربیات ذهنی او (میدان تجربی وی). هدف ما، خودشکوفایی است؛ گرایشی فطری به رشد و نمو. فرایند ارزشگذاری ارگانیزمی، تجربیات زندگی را از نظر نحوهای که به گرایش شکوفا شدن خدمت میکنند، ارزیابی مینماید. ما جویای تجربیاتی هستیم که به خودشکوفایی کمک کنند و از تجربیاتی که مانع از آن شوند، اجتناب میکنیم. توجه مثبت، نیاز به پذیرش، محبت و تأیید از جانب دیگران، بهویژه از جانب مادر در دوران طفولیت است. در حالت توجه مثبت نامشروط، محبت و تأیید مادر آزادانه اعطا میشود و به رفتار کودک مشروط نیست. در صورتی که محبت و تأیید مشروط باشد، حالت توجه مثبت مشروط وجود دارد. وقتی که نگرشهای دیگران را درونی میکنیم، توجه مثبت از درون خودمان ناشی میشود. حرمت نفس مثبت، شرایط ارزشی شبیه به فراخود فرویدی است که عبارت است از ارزش قائل شدن برای خودمان تنها تحت شرایطی که از نظر والدینمان قابل قبول باشد. ما از رفتارها و برداشتهایی که با شرایط ارزش والدینمان مغایرت دارند، پرهیز میکنیم. این امر بین خودپنداره و رفتارها ناهمخوانی ایجاد میکند که خودانگاره را تهدید میکند. ما با انکار کردن جنبههای تهدیدکننده میدان تجربی از خود علیه اضطراب دفاع میکنیم. فرد کامل، اوج رشد روانشناختی را نشان میدهد. ویژگیهای فرد کامل عبارتند از: آگاهی از تمام تجربیات، فقدان شرایطی که علیه آنها دفاع شود، توانایی زندگی کردن بهصورت کامل در هر لحظه، اعتماد به خویشتن، احساس آزادی و قدرت شخصی، خلاقیت و خودانگیختگی. برداشت خوشبینانه راجرز از ماهیت انسان شامل اعتقاد به اراده آزاد، اولویت محیط بر وراثت و مقداری عمومیت در شخصیت است. شخصیت را میتوان برحسب تجربیات ذهنی به صورتی که در گزارشهای شخصی آشکار میشوند، ارزیابی کرد. در رویکرد فردمدار، درمانگر به درمانجو توجه مثبت نامشروط میکند. راجرز با تداعی آزاد و تحلیل رؤیا مخالف بود زیرا این روشها درمانجو را به درمانگر وابسته میکنند. او با ثبت جلسات درمان، پژوهشگران را قادر ساخت تا ماهیت تعامل درمانجو-درمانگر را بررسی کنند. در روش دستهبندی پرسشها، درمانجویان اظهاراتی را درباره خودپندارهشان طبقاتی دستهبندی میکنند که از بیشترین تا کمترین توصیفی گسترش دارند. این شیوهای برای کمی کردن خودانگاره است. پژوهشهای مربوط به دستهبندی پرسشها هماهنگی بیشتری را بین خودپنداره و خودآرمانی بعد از درمان نشان دادهاند. هر چه فرد بهتر سازگار باشد، توافق بیشتری بین خودوصفیها و توصیفاتی که توسط دیگران صورت میگیرند وجود دارد. ناهمخوانی بین خودپنداره و خودآرمانی بیانگر سازگاری روانشناختی نامناسب است. از نظریه راجرز به خاطر عدم تعریف دقیق ماهیت خودشکوفایی و نادیده گرفتن نیروهای ناهشیار و احتمال تحریف تجربیات ذهنی درمانجو در گزارشهای شخصی انتقاد شده است. با این حال، نظریه او در رشتههای مشاوره و رواندرمانی بانفوذ باقی مانده است. 0 9 علیرضا فراهانی 1404/5/12 درمان شناختی رفتاری: مبانی و فراتر از آن جودیت اس بک 4.5 2 اینگونه مینویسم که کتاب درمان شناختی-رفتاری: مبانی و فراتر از آن نوشته جودیت اس. بک، دکترای روانشناسی، یکی از متون بنیادین و مرجع در حوزه روانشناسی بالینی است که ابتدا در سال ۱۹۹۵ منتشر شد و در ویرایش سوم خود در سال ۲۰۲۰ به طور قابلتوجهی بهروزرسانی شده است. جودیت بک، به عنوان دختر آرون تی. بک، بنیانگذار درمان شناختی، با تخصص و اعتبار بینظیری این اثر را تألیف کرده و ترکیبی از دقت نظری و کاربرد عملی را ارائه داده است. این کتاب هم به عنوان یک راهنمای مقدماتی برای دانشجویان و هم به عنوان یک راهنمای جامع برای متخصصان، رویکردی ساختاریافته برای تسلط بر اصول و تکنیکهای درمان شناختی-رفتاری (CBT) ارائه میدهد، روشی رواندرمانی که بر تعامل افکار، احساسات و رفتارها برای کاهش پریشانی روانی تمرکز دارد. ویرایش سوم با بیش از ۵۰ درصد محتوای جدید، پیشرفتهای دو دهه اخیر در CBT را منعکس میکند و روشهای نوینی مانند درمان پذیرش و تعهد (ACT)، درمان دیالکتیکی-رفتاری (DBT) و درمان شناختی مبتنی بر ذهنآگاهی (MBCT) را ادغام کرده است. کتاب در ۲۱ فصل ساختاربندی شده و به طور روشمند خوانندگان را از طریق اصول اولیه CBT هدایت میکند: جلب مشارکت بیماران، تدوین مفهومسازیهای موردی، برنامهریزی درمانهای فردی، ساختاردهی به جلسات درمانی و اجرای تکنیکهای شناختی، رفتاری و تجربی. دو مطالعه موردی گسترده—یکی درباره بیماری با افسردگی شدید و دیگری با افسردگی، اضطراب و ویژگیهای شخصیت مرزی—کاربرد CBT و چالشهای رایج درمانی مانند مقاومت و عدم همکاری را نشان میدهند. فصل جدیدی درباره رابطه درمانی بر اهمیت آن تأکید دارد و با تحقیقات اخیر در مورد پویاییهای رابطهای در درمان مؤثر همراستا است. این کتاب که توسط انتشارات گیلفورد منتشر شده، به دلیل وضوح، ایجاز و کاربرد عملیاش مورد تحسین گسترده قرار گرفته است. نقدهای منتشرشده در مجلاتی مانند Journal of Clinical Psychiatry آن را «نقشه راه جامعی» برای تمرین CBT توصیف کردهاند، در حالی که Psychiatric Services آن را «راهنمایی ضروری» برای مبتدیان و درمانگران باتجربه میداند. تأثیر جهانی این کتاب در پذیرش آن توسط صدها هزار متخصص و دانشجو در بیش از ۱۳۰ کشور مشهود است که نشاندهنده نفوذ جودیت بک بهعنوان رئیس مؤسسه بک برای درمان شناختی-رفتاری است، جایی که او همچنان به فعالیت بالینی و توسعه برنامههای آموزشی آنلاین مشغول است. ادغام رویکردهای مبتنی بر ذهنآگاهی و پذیرش با نظریههای پدیدارشناختی، که تحت تأثیر متفکرانی مانند شان گالاگر قرار دارند، مرتبط است. تأکید کتاب بر تمرین مبتنی بر شواهد نیز با فلسفه علم، بهویژه بحثهای مربوط به اعتبارسنجی تجربی در روانشناسی، که توسط پل میهل و دیگران بررسی شده، همخوانی دارد. از منظر علمی، درمان شناختی-رفتاری: مبانی و فراتر از آن یک راهنمای دقیق و مبتنی بر شواهد است که بر پایه دههها پژوهش تجربی در مورد اثربخشی CBT بنا شده است. CBT که توسط آرون تی. بک در دهه ۱۹۶۰ توسعه یافت، از طریق کارآزماییهای کنترلشده تصادفی و متاآنالیزها به طور گستردهای تأیید شده و اثربخشی آن برای اختلالاتی مانند افسردگی عمده، اضطراب عمومی، اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) و اختلالات شخصیت نشان داده شده است. جودیت بک مدل شناختی را تشریح میکند که بیان میدارد افکار خودکار، باورهای هستهای و تحریفهای شناختی (مانند فاجعهسازی یا تعمیم بیش از حد) پاسخهای عاطفی و رفتاری را هدایت میکنند. این کتاب تکنیکهایی مانند پرسوجوی سقراطی، آزمایشهای رفتاری و بازسازی شناختی را شرح میدهد که با دادههای تجربی نشاندهنده کاهش علائم در ۵۰ تا ۷۰ درصد بیماران در شرایط مختلف پشتیبانی میشوند. مطالعات موردی گسترده، مدل دانشمند-کارورز را نشان میدهند و کاربرد اصول نظری در مداخلات بالینی، مانند بازسازی افکار خودکار منفی در بیماری با افسردگی شدید، را به تصویر میکشند. باید توجه داشت که ادغام درمانهایACT، DBT و MBCT منعکسکننده روندهای علمی اخیر به سمت رویکردهای فراتشخیصی است که مکانیزمهای مشترک در اختلالات سلامت روان را هدف قرار میدهند. برای مثال، تمرکز ACT بر انعطافپذیری روانشناختی و استراتژیهای ذهنآگاهی MBCT کاربرد CBT را برای موارد پیچیده، مانند اختلال شخصیت مرزی، افزایش میدهد و مطالعات نشاندهنده بهبود نتایج هستند. کتاب درمان شناختی-رفتاری: مبانی و فراتر از آن (ویرایش سوم) متنی برجسته است که دههها پژوهش علمی، وضوح آموزشی و خرد بالینی را ترکیب میکند. دقت علمی آن در تکنیکهای مبتنی بر شواهد و پایه تجربیاش آشکار است، در حالی که وضوح ادبیاش آن را به ابزاری آموزشی قابل دسترس و عمیق تبدیل میکند. از نظر فلسفی، با پرسشهایی درباره عقلانیت، تجسد و شکوفایی انسانی درگیر است و به گفتمانهای گستردهتر در فلسفه انگلیسیزبان کمک میکند. ادغام روشهای نوین و تأکید بر رابطه درمانی، پاسخگویی آن به روندهای روانشناختی و فلسفی معاصر را نشان میدهد و جایگاه آن را بهعنوان منبعی ضروری برای درک و تمرین CBT تثبیت میکند. 0 7 علیرضا فراهانی 1404/5/10 تسلی بخشی های فلسفه آلن دوباتن 3.9 60 به عنوان خوانش دومی که از این کتاب داشتم، اینگونه مینویسم که این اثر یکی از در دسترسترین کتابهای فلسفه عمومی و نه تخصصی برای دوستداران فلسفه در دو دهه اخیر است که با هدف احیای نقش فلسفه به عنوان راهنمایی عملی برای زندگی بهتر نگاشته شده است. در خوانش دوم از این کتاب، سعی کردم این خوانش را مفصلتر و به صورت تحلیلی و معاصرانهتری بخوانم. دو باتن با بهرهگیری از اندیشههای شش فیلسوف برجسته سقراط، اپیکور، سنکا، مونتنی، شوپنهاور و نیچه به مسائل روزمره انسان میپردازد. در بستر فلسفه به زبان انگلیسی در بیست سال گذشته، گرایشی به سوی فلسفه کاربردی دیده میشود که متفکرانی چون مارتا نوسباوم و پیتر سینگر بر آن تأکید دارند. کتاب دو باتن در این جریان جای میگیرد و با الهام از تسلیبخشیهای فلسفه بوئتیوس در قرن ششم، رویکردی درمانی به فلسفه ارائه میدهد. این کتاب به سبک مقالهگونه و با زبانی ساده و گیرا نوشته شده و فلسفه را به زندگی روزمره پیوند میزند. این اثر با این ایده ساده اما عمیق آغاز میشود که فلسفه میتواند در مواجهه با چالشهای جهانی زندگی مانند عدم محبوبیت، فقر، ناکامی، احساس ناکافی بودن، دلشکستگی و مشکلات، تسلیبخش باشد. هر یک از شش فصل کتاب به یک فیلسوف و یک مسئله خاص اختصاص دارد و با استفاده از ایدههای او راهحلهای عملی ارائه میدهد. دو باتن با سقراط و مسئله عدم محبوبیت شروع میکند. با استناد به محاکمه و مرگ سقراط در آثار افلاطون، او استدلال میکند که سقراط به ما میآموزد عقل و صداقت را بر تأیید عمومی ترجیح دهیم. در دورانی که شبکههای اجتماعی فشار برای همنوایی را تشدید کردهاند، این فصل پیامی جاودانه درباره شجاعت فکری ارائه میدهد. فصل دوم به اپیکور و مشکلات اقتصادی روزمره میپردازد. اپیکور، که اغلب به اشتباه لذتجو معرفی شده، زندگیای ساده با لذتهای معنوی مانند دوستی، آزادی و تأمل را ستایش میکرد. دو باتن از اپیکور برای نقد ارزشهای مصرفگرایانه استفاده میکند، پیامی که در برابر سرمایهداری قرن بیستویکم همچنان معنادار است. سنکا، فیلسوف رواقی، موضوع فصل سوم است که به ناکامی و ناامیدی میپردازد. دو باتن نشان میدهد که سنکا معتقد بود رنج از ناهماهنگی بین انتظارات و واقعیت ناشی میشود. پذیرش غیرقابلپیشبینی بودن زندگی، چارچوبی روانشناختی برای تابآوری ارائه میدهد که با درمان شناختی-رفتاری امروزی همخوانی دارد. فصل چهارم به مونتنی و احساس ناکافی بودن اختصاص دارد. مقالههای مونتنی با کاوش صادقانه در کاستیهای انسانی، خودپذیری و فروتنی را تشویق میکنند. دو باتن از مونتنی برای نقد معیارهای کمالگرایانه جامعه استفاده میکند، پیامی که با اضطرابهای ناشی از تصاویر ایدهآل در شبکههای اجتماعی همخوان است. شوپنهاور در فصل پنجم به دلشکستگی میپردازد. دیدگاه بدبینانه او به میل انسانی به عنوان نیرویی سیریناپذیر، با تفسیر خوشبینانه دو باتن تعدیل میشود که معتقد است درک بیهودگی میل میتواند ما را آزاد کند. این فصل ایدههای شوپنهاور را به نظریههای روانشناختی مدرن درباره دلبستگی پیوند میدهد. فصل آخر به نیچه و غلبه بر مشکلات اختصاص دارد. نیچه با تحسین توانایی یونانیان باستان در تبدیل رنج به دستاورد فرهنگی، به ما میآموزد که با استقامت بر سختیها غلبه کنیم. این دیدگاه با گرایشهای امروزی به اجتناب از درد از طریق حواسپرتی مقابله میکند. سبک ادبی دو باتن یکی از نقاط قوت کتاب است. نثر او ظریف و در عین حال صمیمی است و تحلیل فلسفی را با حکایات و ارجاعات فرهنگی درهم میآمیزد. این سبک، تسلیبخشیهای فلسفه را به پلی بین فلسفه آکادمیک و ادبیات عمومی تبدیل کرده است. از منظر فلسفی، برخی معتقدند دو باتن ایدههای پیچیده را بیش از حد سادهسازی کرده است. برای مثال، تفسیر او از نیچه ممکن است جنبههای رادیکالتر فلسفه او را کمرنگ کند. با این حال، این سادهسازی عمدی است تا فلسفه برای مخاطبان عام قابلفهم شود. از دیدگاه علمی، این کتاب با پژوهشهای روانشناختی درباره بهزیستی همخوانی دارد. استفاده از رواقیگری با تأکید درمان شناختی-رفتاری بر بازسازی افکار منفی همراستاست. همچنین، تمرکز اپیکور بر لذتهای ساده با روانشناسی مثبتگرا همخوان است. تأثیر فرهنگی این کتاب قابلتوجه است. این اثر به چندین زبان ترجمه شده و الهامبخش یک مجموعه تلویزیونی بوده است. منتقدان آن را «راکاندرول جدید» فلسفه نامیدهاند که نشاندهنده نقش آن در احیای جایگاه عمومی فلسفه است. انتخاب فیلسوفان توسط دو باتن استراتژیک است و دورههای باستانی، قرون وسطی و مدرن را دربرمیگیرد. این تنوع بر اهمیت همیشگی فلسفه تأکید دارد. عنوان کتاب آشکارا به بوئتیوس اشاره دارد که اثرش در زندان بهصورت گفتوگویی با بانوی فلسفه نوشته شد. دو باتن این قالب را مدرن کرده و گفتوگوی تمثیلی را با روایتی ترکیبی از زندگینامه، فلسفه و تأملات شخصی جایگزین کرده است. در بستر فلسفه قرن بیستویکم، این اثر به نقد انزوای آکادمیک فلسفه پاسخ میدهد، موضوعی که متفکرانی چون سایمون کریچلی بر آن تأکید دارند. دو باتن با پرداختن به دغدغههای جهانی، فلسفه را هم عمیق و هم کاربردی نشان میدهد. در رابطه با فصل اول، بررسی عدم محبوبیت از طریق سقراط در دنیای قطبیشده امروز بسیار مرتبط است. تعهد سقراط به پرسشگری از هنجارهای اجتماعی، حتی به قیمت جانش، الگویی برای شجاعت فکری ارائه میدهد. در رابطه با فصل دوم، اپیکور درباره فقر به بحثهای جاری درباره نابرابری اقتصادی سخن میگوید. تفسیر دو باتن از سادگی اپیکوری، پاسخی فلسفی به فرهنگ مادیگرا ارائه میدهد که با جنبشهای مینیمالیستی امروزی همخوان است. در رابطه با فصل سوم، رواقیگری سنکا چارچوبی برای مدیریت ناکامی ارائه میدهد که در ادبیات روانشناختی اخیر درباره تابآوری دیده میشود. ارائه در دسترس دو باتن از اصول رواقی، به احیای رواقیگری در ادبیات خودیاری کمک کرده است. در فصل چهارم از کتاب، تمرکز مونتنی بر خودپذیری با پژوهشهای روانشناختی مدرن درباره عزتنفس و تصویر بدنی همخوان است. دو باتن با خوانش خود از مونتنی، خوانندگان را به پذیرش نقصهایشان تشویق میکند. در فصل پنجم، دیدگاه بدبینانه شوپنهاور به عشق، بهعنوان منبعی از رنج، لنزی فلسفی برای بازنگری ایدهآلهای رمانتیک ارائه میدهد. این دیدگاه با بحثهای معاصر درباره نظریه دلبستگی همراستاست. در فصل آخر، تأکید نیچه بر استقامت در برابر سختیها با زمینههای اگزیستانسیالیستی در فلسفه مدرن همخوانی دارد. تفسیر دو باتن نشان میدهد که رنج میتواند محرک رشد شخصی باشد، مفهومی که در پژوهشهای روانشناختی درباره رشد پس از سانحه دیده میشود. منتقدان این کتاب مینویسند: دو باتن در حالی که فلسفه را به نوآموزان معرفی میکند، برخی معتقدند پیچیدگیهای این رشته را کمرنگ میکند. این تنش منعکسکننده بحثهای جاری در فلسفه درباره تعادل بین دقت و دسترسیپذیری است. سبک مقالهگونه دو باتن از سنت مونتنی الهام گرفته و روایت شخصی را با کاوش فلسفی درهم میآمیزد. هدف درمانی کتاب آن را به سنت درستتر باستانی فلسفه به عنوان شیوهای برای زندگی پیوند میدهد. دو باتن این سنت را مدرن کرده و فلسفه را ابزاری برای مواجهه با چالشهای وجودی میکند. این کتاب الهامبخش موجی از آثار فلسفی در دسترس بوده است، مانند چگونه زیستن سارا بیکول (2010) که زندگینامه مونتنی را با حکمت عملی درهم میآمیزد. تأثیر دو باتن در این گرایش به فلسفه کاربردی آشکار است. برخی منتقدان معتقدند که تمرکز درمانی دو باتن ممکن است به انفعال منجر شود. برای مثال، خوانش او از رواقیگری سنکا ممکن است به جای مقاومت در برابر نابرابری، پذیرش را ترویج کند. از نظر فلسفی، این کتاب با نشان دادن ارتباط اندیشههای باستانی و مدرن با مسائل امروزی، دیدگاههای بدبینانه درباره بیربطی فلسفه را به چالش میکشد. ساختار کتاب که هر فصل به یک فیلسوف و یک مشکل اختصاص دارد، شبیه رویکرد مطالعه موردی در اخلاق کاربردی است. این قالب به دو باتن امکان میدهد مفاهیم پیچیده را بهصورت متمرکز و قابلفهم بررسی کند. انتخاب فیلسوفان توسط دو باتن جامع نیست اما استراتژیک است و طیف گستردهای از دیدگاهها را از عقلگرایی سقراطی تا اگزیستانسیالیسم نیچهای دربرمیگیرد. این تنوع، ماهیت چندگانه فلسفه مدرن را منعکس میکند. تأثیر این کتاب بر فرهنگ عمومی غیرقابلانکار است. اقتباس آن به یک مجموعه تلویزیونی و خوانندگان گستردهاش، نقش آن را در دموکراتیزه کردن فلسفه نشان میدهد. از منظر علمی، این کتاب پیشگام ادغام فلسفه و روانشناسی است. استفاده از رواقیگری و اپیکوریسم، کاربرد اصول فلسفی در درمانهایی مانند درمان شناختی مبتنی بر ذهنآگاهی را پیشبینی میکند. بررسی عشق از طریق شوپنهاور، لنزی فلسفی برای موضوعی ارائه میدهد که اغلب به روانشناسی واگذار شده است. این دیدگاه خوانندگان را به بازنگری ایدهآلهای رمانتیک دعوت میکند. فصل نیچه با تأکید بر استقامت، با بحثهای معاصر درباره تابآوری و رشد پس از سانحه همخوانی دارد. تفسیر دو باتن، رنج را بهعنوان محرکی برای توسعه شخصی معرفی میکند. دسترسیپذیری این کتاب آن را به نقطه شروعی ایدهآل برای نوآموزان فلسفه تبدیل کرده است. لحن صمیمی و تمرکز عملی آن، خوانندگان را بهسوی متون پیچیدهتر مانند تاریخ فلسفه غرب برتراند راسل هدایت میکند. در پایان، تسلیبخشیهای فلسفه اثری برجسته در فلسفه عمومی است که ظرافت ادبی، بینش فلسفی و ارتباط روانشناختی را درهم میآمیزد. جذابیت پایدار آن در تواناییاش برای تبدیل فلسفه به عملی زنده نهفته است که تسلی و حکمت را برای مواجهه با چالشهای زندگی ارائه میدهد. 0 3 علیرضا فراهانی 1404/5/9 پژوهش در ناگزیری مرگ گیل گمش یانیک بلان 3.0 1 اینگونه مینویسم که در میان تمام چالشهای وجودی پیچیده و غیرقابل حل زندگی بشری، هیچ موضوعی به اندازه مرگ، هم از نظر آزاردهندگی و هم از حیث جذابیت، مورد توجه قرار نگرفته است. در طول تاریخ، بسیاری از ادیان و مکاتب فلسفی مرگ را بهعنوان سرنوشت حتمی انسانها شناخته و آن را منبعی اساسی برای معنا در زندگی دانستهاند. اگر فرض کنیم که ادیانی چون اسلام، مسیحیت یا حتی ادیان باستانی مصر در جهانی بدون مرگ وجود داشته باشند، در خواهیم یافت که این باورها به انسانها میآموزند چگونه با واقعیت مرگ کنار بیایند و به جای تلاش برای غلبه بر آن یا جستجوی زندگی ابدی در این دنیا، امید خود را به زندگی پس از مرگ معطوف کنند. بزرگترین اندیشمندان تاریخ همواره در پی آن بودهاند که به مرگ معنا ببخشند و نه اینکه از آن بگریزند. این موضوع به وضوح در کهنترین اسطورهای که به ما رسیده، یعنی داستان گیلگمش، نمایان است. این اسطوره از فرهنگ سومریهای باستان روایت میکند که قهرمان آن، شاه گیلگمش، قدرتمندترین مرد جهان و فرمانروای اوروک بود که هیچ کس نمیتوانست او را در نبرد شکست دهد. اما روزی انکیدو، بهترین دوست او، جان خود را از دست داد. گیلگمش روزها و شبها در کنار پیکر او نشسته و نظارهگرش بود تا اینکه ناگاه کرمی از سوراخ بینی او خارج شد. این صحنه وحشت عمیقی در دل گیلگمش ایجاد کرد و او تصمیم گرفت هرگز نمیرد. بدین ترتیب، جستجوی راهی برای غلبه بر مرگ آغاز کرد؛ سفری به اعماق جهان انجام داد، شیرها را کشت و با موجودات عقربمانند روبرو شد تا سرانجام به دنیای مردگان راه یابد. در آنجا، او با اورشانابی (Urshanabi)، قایقران رود مرگ مواجه شد و سپس به ملاقات اوتنپیشتیم (Utnapishtim)، آخرین بازمانده طوفان عظیم رفت. اما در نهایت، او به جایی نرسید و با دست خالی، مانند گذشته یک موجود فانی، به خانه بازگشت. اکنون او به دانشی جدید دست یافته بود: آموخته بود که خدایان هنگام آفرینش انسان، مرگ را سرنوشت حتمی او قرار دادهاند و انسانها باید بیاموزند چگونه در کنار مرگ زندگی کنند. این روایت نه تنها نمایانگر تلاش بشر برای درک مرگ است، بلکه نشاندهندهی اهمیت پذیرش این واقعیت در زندگی روزمره نیز میباشد. بدین ترتیب، میتوان گفت که مرگ نه تنها یک پایان، بلکه یک نقطه عطف در سفر انسانی به سوی معنا و فهم عمیقتر از وجود است. 0 3 علیرضا فراهانی 1404/5/7 در باب حکمت زندگی آرتور شوپنهاور 4.1 50 اینگونه مینویسم که به عنوان خوانش دومی که از کتاب در باب حکمت زندگی داشتم، سعی کردم این خوانش را مفصلتر و به صورت تحلیلی و معاصرانهتری بخوانم. به عنوان بار دوم اینگونه مینویسم که کتاب در باب حکمت زندگی، نوشتهی آرتور شوپنهاور و منتشرشده در سال 1851، یکی از برجستهترین و خواستنیترین آثار فلسفهی عملی است که تأملاتی عمیق و کاربردی دربارهی ماهیت خوشبختی، رنج و حکمت زیستن ارائه میدهد. این اثر را نه تنها به عنوان متنی تاریخی، بلکه به عنوان بخشی از گفتوگوی زنده با فلسفهی معاصر انگلیسیزبان بررسی میکنم. در دو دههی اخیر، فیلسوفانی چون توماس نیگل و مارتا نوسبام به ایدههای شوپنهاور پرداختهاند. این اثر، با سبک افوریستیک و نثر روان و سرشارش برای مخاطب همزبان کتاب، پلی میان فلسفهی نظری و زندگی روزمره ایجاد میکند و برای مخاطبان عام و متخصص جذاب است. شوپنهاور، فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم، در جهان به مثابه اراده و تصور، جهانی را توصیف کرد که تحت سلطهی ارادهای کور و سیریناپذیر است. اما در کتاب در باب حکمت زندگی، او از متافیزیک فاصله گرفته و به فلسفهی عملی روی میآورد، با هدف ارائهی راهنماییهایی برای کاهش رنج و دستیابی به آرامش در زندگی. این اثر، که در اواخر عمر او نوشته شده، شوپنهاوری عملگرا را نشان میدهد که بدبینی فلسفیاش را به توصیههایی برای زیستن تبدیل کرده است. برخلاف نظامهای فلسفی پیچیده، این کتاب با زبانی ساده و مستقیم، خواننده را به تأمل دربارهی ماهیت وجود و راههای زیستن دعوت میکند. شوپنهاور زندگی را به سه حوزه تقسیم میکند: آنچه فرد هست (شخصیت، سلامت جسمی و تواناییهای ذهنی)، آنچه فرد دارد (داراییها و شرایط مادی) و آنچه فرد نمایندگی میکند (شهرت و جایگاه اجتماعی). او استدلال میکند که خوشبختی پایدار عمدتاً به ویژگیهای درونی، به ویژه سلامت و خلقوخو، وابسته است تا عوامل بیرونی مانند ثروت یا تأیید اجتماعی. باید با دقت توجه داشت و خرسند بود که این دیدگاه با سنتهای رواقی و فلسفههای شرقی، بهویژه بودیسم، همخوانی دارد، اما بدبینی خاص شوپنهاور، که زندگی را ذاتاً پر از رنج میداند، آن را متمایز میکند. سبک افوریستیک کتاب، که یادآور نویسندگانی چون مونتینی و نیچه است، ایدههای پیچیده را در قالب جملاتی کوتاه و تأثیرگذار ارائه میدهد. این ویژگی، همراه با طنز و بینش عمیق شوپنهاور، کتاب را به اثری ادبی و فلسفی تبدیل کرده که برای خوانندگان امروزی نیز جذاب است. نقطهی درخشان کتاب این است که در جهانی که فرهنگ مصرفگرایی و خوشبینی کاذب بر آن غالب است، این کتاب پادزهری نیرومند ارائه میدهد و خواننده را به تأمل دربارهی اصالت، تابآوری و پرورش منابع درونی دعوت میکند. از منظر علمی، کتاب در باب حکمت زندگی شوپنهاور را میتوان پیشگامی در کاوش مفاهیم بهزیستی ذهنی و روانشناسی کاربردی نیز دانست. همچنین، دیدگاه او دربارهی ناچیز بودن داراییهای مادی در ایجاد خوشبختی پایدار با مفهوم چرخهی لذتجویی (hedonic treadmill) تأیید میشود، که در مطالعات مارتین سلیگمن نشان داده شده است که افزایش ثروت یا موقعیت اجتماعی تأثیر محدودی بر رضایت بلندمدت دارد. بدبینی شوپنهاور، که رنج را جزء ذاتی زندگی میداند، با روانشناسی تکاملی نیز همسو است. دیوید باس، استدلال میکند که نارضایتی انسانها مکانیسمی تکاملی برای تضمین بقا بوده است، دیدگاهی که شوپنهاور به صورت فلسفی در توصیف ارادهی سیریناپذیر بیان میکند. توصیهی او به پرورش فعالیتهای فکری به عنوان پناهگاهی در برابر رنج با یافتههای علوم اعصاب مدرن، همخوانی دارد که نشان میدهند فعالیتهای شناختی و تأملی میتوانند تنظیم عاطفی را بهبود بخشند. برای مثال، تکنیکهای ذهنآگاهی (mindfulness)، که در روانشناسی مدرن رایج است، شباهتهایی با تأکید شوپنهاور بر خودآگاهی و تمرکز بر لحظهی حال دارد. با این حال، باید اعتراف داشت که کمتوجهی شوپنهاور به اهمیت روابط اجتماعی در خوشبختی با شواهد معاصر در تضاد است. از منظر نقد ادبی، کتاب در باب حکمت زندگی اثری است که فلسفه را با زیباییشناسی پیوند میزند. زیباییشناسی و مباحث آن همان دلخوشی ستودنی شوپنهاور در زیست اینجهانی بوده است، جهان در نگاه او با هنر تا حدودی قابل تحملتر خواهد بود. نثر شوپنهاور، که در ترجمههای انگلیسی به خوبی حفظ شده، با وضوح، طنز و لحنی صمیمی مشخص میشود که آن را از متافیزیک پیچیدهی آثار پیشین او متمایز میکند. سبک افوریستیک، با جملاتی کوتاه و مستقل، در سنت نویسندگانی چون لاروشفوکو، مونتینی و نیچه جای میگیرد و به شوپنهاور امکان میدهد ایدههای عمیق را در قالب عباراتی موجز و بهیادماندنی بیان کند. برای نمونه، جملهی «سلامت همهچیز نیست، اما بدون سلامت، همهچیز هیچ است» فلسفهی او را در عبارتی ساده اما عمیق خلاصه میکند. شوپنهاور از استعارههای زنده و ارجاعات کلاسیک بهره میبرد، مانند توصیف زندگی بهعنوان آونگی میان ملال و رنج، که نه تنها تصویرسازی قدرتمندی ایجاد میکند، بلکه خواننده را به تأمل وامی دارد. این سبک، که ترکیبی از بدبینی و طنز است، پیشزمینهای برای نویسندگان مدرنی چون کافکا و کامو فراهم میکند که با پوچی و تناقضات وجود انسانی دستوپنجه نرم میکنند. نثر شوپنهاور با توجه به ایجاز و تأثیرگذاریاش، با سنت مقالهنویسی فلسفی در جهان انگلیسیزبان، مانند آثار برتراند راسل یا آیزایا برلین، همخوانی دارد. از نظر ادبی، کتاب در باب حکمت زندگی، اثری چندلایه است که هم به عنوان رسالهای فلسفی و هم بهعنوان متنی ادبی عمل میکند. این اثر با دعوت به تأمل عمیق و ارائهی بینشهایی در قالب زبانی زیبا، خواننده را به تجربهای فکری و عاطفی وامیدارد. توانایی شوپنهاور در ترکیب حکمت عملی با بیان شاعرانه، این کتاب را به یکی از ماندگارترین آثار فلسفی-ادبی تبدیل کرده است. از منظر فلسفی، کتاب در باب حکمت زندگی تلاشی است برای تبدیل نظام متافیزیکی شوپنهاور، که بر ارادهی کور و سیریناپذیر بهعنوان نیروی محرکهی وجود تأکید دارد، به یک اخلاق عملی برای زیستن. او زندگی را به عنوان فرایندی پر از رنج توصیف میکند که در آن ارادهی بیپایان انسان را به نارضایتی مداوم میکشاند. با این حال، شوپنهاور راههایی برای کاهش این رنج پیشنهاد میکند، از جمله خودآگاهی، میانهروی و پرورش فعالیتهای فکری. تقسیمبندی او از خیرات زندگی به «آنچه فرد هست»، «آنچه فرد دارد» و «آنچه فرد نمایندگی میکند» چارچوبی روشن برای تحلیل عوامل مؤثر بر خوشبختی فراهم میکند و بر اهمیت ویژگیهای درونی مانند سلامت، خلقوخو و تواناییهای ذهنی تأکید دارد. این دیدگاه با سنتهای رواقی و بودایی همخوانی دارد، که هر دو بر جدایی از وابستگیهای مادی و تمرکز بر ذهنیت درونی تأکید دارند.با این حال، بدبینی شوپنهاور، که زندگی را «تجارتی زیانده» میداند، او را از خوشبینی رواقیون یا آرامش بودایی متمایز میکند. همچنین، دیدگاه او دربارهی انزوا به عنوان راهی برای کاهش رنج، با اخلاق کاربردی معاصر، مانند آثار پیتر سینگر که بر مسئولیتهای اجتماعی و خیرخواهی جهانی تأکید دارد، ناسازگار است. در عین حال، توصیههای شوپنهاور برای محدود کردن امیال و پذیرش محدودیتهای وجودی با بحثهای اگزیستانسیالیستی، مانند تأملات توماس نیگل دربارهی پوچی و تناقضات زندگی، همصدا است. در نهایت، کتاب در باب حکمت زندگی چارچوبی فلسفی برای مواجهه با رنج و یافتن معنا در جهانی پر از ناکامی ارائه میدهد. این اثر، با ترکیب بدبینی واقعگرایانه و حکمت عملی، خواننده را به تأمل دربارهی اصالت، خودآگاهی و پرورش منابع درونی دعوت میکند و همچنان در گفتوگوهای فلسفی معاصر، بهویژه در زمینهی معنای زندگی و اخلاق زیستن، جایگاهی ویژه دارد. 0 5 علیرضا فراهانی 1404/5/5 فنون پیشرفته مشاوره و روان درمانی کریستین کنت 3.8 1 اینگونه مینویسم که این کتاب یکی از آثار درسی کلاسیک برجسته در حوزهی مشاوره است. دکتر کنت، عضو هیئتعلمی دانشگاه نوادا و درمانگری با تجربه، با تکیه بر دانش و مهارت بالینی خود، راهنمایی جامع برای مشاوران، رواندرمانگران، مربیان و دانشجویان ارائه کرده است. ویژگی اصلی این کتاب، معرفی نظریهی تسلیم (Yield Theory) است؛ چارچوبی انعطافپذیر و همدلانه که بر سازگاری، همدلی و تعامل بدون قضاوت تأکید دارد. این کتاب با نثری روان و نمونههای بالینی دقیق، از دیگر آثار مشابه متمایز میشود. کنت تکنیکهای متنوعی از جمله روشهای استعاری، خلاقانه، فرافکن و کلاسیک را ارائه میدهد و مدلهای ابداعی مانند «پنج خطای ارتباطی» و «چهار اصل تربیت» را معرفی میکند. برخلاف کتابهای سنتی مشاوره که تکنیکها را در چارچوبهای نظری خاص دستهبندی میکنند، کنت روشهای خود را به صورت کاربردی سازماندهی کرده تا برای متخصصان با گرایشهای نظری مختلف قابلاستفاده باشد. توانایی کنت در داستانسرایی و آوردن مثالهای متعدد، که مورد تحسین صاحبنظرانی چون ساموئل تی. گلدینگ قرار گرفته، به درک عمیقتر رفتار انسانی کمک میکند. کتاب تکنیکهای پیشرفته به دلیل اصالت و کاربرد گستردهاش مورد استقبال قرار گرفته است. نقدها نشان میدهند که این اثر، دیدگاه مشاوران را نسبت به حرفه، مراجعان و خودشان متحول میکند. در بستر فلسفهی انگلیسیزبان در دو دههی اخیر، این اثر با جریانهای پدیدارشناسانه، اگزیستانسیالیستی و پراگماتیستی همخوانی دارد و بر تجربهی زیسته، میانذهنیتی و حکمت عملی تأکید میکند. این کتاب با نثری روان و نمونههای بالینی جذاب، از دیگر آثار متمایز میشود. کنت تکنیکهای متنوعی شامل روشهای استعاری، خلاقانه، فرافکن و کلاسیک را ارائه میدهد و مدلهای نوآورانهای مانند «پنج خطای ارتباطی» و «چهار اصل تربیت» را معرفی میکند. داستانسرایی و کاربرد استعارهها توسط کنت، که مورد تحسین ساموئل تی. گلدینگ قرار گرفته، درک عمیقی از رفتار انسانی ارائه میدهد. از منظر علمی، کتاب تکنیکهای پیشرفته برای مشاوره و رواندرمانی نوشتهی کریستین کنت، منبعی کاربردی و مبتنی بر تجربهی بالینی است که با بینشهای تجربی پشتیبانی میشود. هستهی اصلی کتاب، نظریهی تسلیم است که بر انعطافپذیری، همدلی و تعامل غیرمواجههای تأکید دارد. این نظریه، درمانگران را تشویق میکند تا با پذیرش وضعیت عاطفی مراجع، او را بهسوی تغییر هدایت کنند. نویسنده، تکنیکهای خود را در دستههای استعاری، خلاقانه، فرافکن و کلاسیک سازماندهی کرده و هر تکنیک را با مطالعات موردی دقیق همراه کرده است. این مطالعات، دادههای کیفی هستند که کاربرد و اثربخشی تکنیکها را نشان میدهند. برای مثال، استفادهی کنت از داستانسرایی و استعاره با تحقیقات در حوزهی روایتدرمانی همسوست که نشان میدهد استعارهها بازسازی شناختی و پردازش عاطفی را تسهیل میکنند. تکنیکهایی مانند روش «دکمهی فشار» آدلر و درمان یکپارچگی چشمی با دستورالعملهای روشن ارائه شدهاند تا در محیطهای بالینی قابلاجرا باشند. تأکید کتاب بر گوشدادن فعال، همدلی و مدیریت مقاومت، با اصول درمان شناختی-رفتاری (CBT) و درمان دیالکتیکی-رفتاری (DBT) همراستاست. مدلهای ابداعی کنت، مانند «پنج خطای ارتباطی» (مانند پیشداوری و قضاوت) و «چهار اصل تربیت» (ثبات، ارتباط، محبت، همکاری)، چارچوبهایی ساختاریافته برای مسائل رایج درمانی ارائه میدهند. این مدلها از نظر علمی ارزشمندند، زیرا فرضیههایی قابلآزمایش دربارهی پویاییهای ارتباطی و تربیتی پیشنهاد میکنند. از جهت نقد ادبی، تکنیکهای پیشرفته، ترکیبی جذاب از توضیحات بالینی و هنر روایتگری است که به دلیل نثر روان و داستانسرایی استادانهاش تحسین شده است. کنته با نثری گفتوگومحور، خواننده را به دنیای رواندرمانی دعوت میکند. هر فصل با روایتهای بالینی غنی شده که مانند داستانهای کوتاه، مراجعان را انسانی کرده و تکنیکها را با عمق عاطفی نشان میدهند. این روایتها نهتنها آموزشی، بلکه ابزارهایی برای ایجاد بینش و ارتباط هستند. جذابیت ادبی کتاب در توانایی آن برای سادهسازی رواندرمانی بدون کاهش عمق نهفته است. استعارههای کنت، مانند آنهایی که در نظریهی تسلیم به کار برده، زنده و قابلدرکاند و به مضامین جهانی رشد و تحول اشاره دارند. برای مثال، او مقاومت را با استعارهی هدایت کشتی در آبهای طوفانی توصیف میکند. این کیفیت ادبی با چرخش روایی در رواندرمانی، که در آثار جرمی برونر (مانند اعمال معنا) دیده میشود، همخوانی دارد. نقدها بر خوانایی کتاب تأکید دارند، به گونهای که یکی از خوانندگان آن را «غیرمشابه یک کتاب درسی» توصیف کرده است. این تعادل میان جذابیت روایی و دقت علمی، کتاب را به اثری برجسته در ادبیات درمانی تبدیل کرده است. از منظر فلسفی، تکنیکهای پیشرفته با جریانهای فلسفی دو دههی اخیر ، بهویژه پدیدارشناسی، اگزیستانسیالیسم و پراگماتیسم، درگیر است. نظریهی تسلیم با تمرکز بر تجربهی زیستهی مراجع، رویکردی پدیدارشناسانه را نشان میدهد که در زمینهی میانذهنیتی و شناخت تجسمیافته همخوانی دارد. تأکید کنت بر ملاقات با مراجعان در موقعیت کنونیشان، یادآور برش پدیدارشناسانه است که پیشفرضها را کنار میگذارد. ابعاد اگزیستانسیالیستی کتاب در تأکید بر معنایابی و عاملیت مشهود است. تکنیکهای کنت، مانند روایتدرمانی، به مراجعان امکان میدهند روایتهایی همراستا با ارزشهایشان بسازند. نگاه کنت به مقاومت بهعنوان بخشی طبیعی از رشد، با مفاهیم آزادی و مسئولیت در اگزیستانسیالیسم، همراستاست. از منظر پراگماتیستی، رویکرد انعطافپذیر کنت با فلسفهی ویلیام جیمز و جان دیویی که بر نتایج عملی تأکید دارند، هماهنگ است. نظریهی تسلیم با تمرکز بر آنچه در عمل کار میکند، روحیهای پراگماتیستی را نشان میدهد. در نهایت باید نوشت، تکنیکهای پیشرفته برای مشاوره و رواندرمانی اثری چندوجهی است که در ابعاد علمی، ادبی و فلسفی برجسته است. از نظر علمی، تکنیکهای معتبر و مدلهای نوآورانهای ارائه میدهد. از منظر ادبی، با روایتهای جذاب و نثر روان، هنر را انسانی میکند. از نظر فلسفی، با پدیدارشناسی، اگزیستانسیالیسم و پراگماتیسم درگیر است و چارچوبی غنی برای فهم تجربهی انسانی ارائه میدهد. 0 1 علیرضا فراهانی 1404/5/2 پرورش مهارت های اجتماعی، هیجانی و رفتاری کودکان ماریانا کسوتی 2.0 1 اینگونه مینویسم که این اثر به نیاز اساسی پرورش شایستگیهای اجتماعی، عاطفی و رفتاری در کودکان میپردازد. کتاب در سال ۲۰۰۹ توسط انتشارات Continuum منتشر شده و در بستر دو ابتکار مهم آموزشی در بریتانیا شکل گرفته است: برنامه هر کودک مهم است (متعاقب قانون کودکان ۲۰۰۴) و برنامه جنبههای اجتماعی و عاطفی یادگیری (SEAL) که از سال ۲۰۰۵ در مدارس بریتانیا اجرا شد. این ابتکارات بر اهمیت توسعه اجتماعی و عاطفی کودکان، همپای پیشرفت تحصیلی آنها، برای دستیابی به بهزیستی درازمدت و مشارکت در جامعه تأکید دارند. ماریانا چوتی، با تجربه گسترده به عنوان معلم دبیرستان، دیدگاهی عملی به این اثر بخشیده است. پیشینه او در مراقبتهای تربیتی و نوشتههایش درباره مهارتهای اجتماعی برای همه سنین، به راهکارهای کتاب اعتبار عملی میافزاید. این کتاب برای معلمان طراحی شده و راهکارهای عملی و قابلاجرا در کلاس درس برای پرورش مهارتهایی مانند تنظیم عاطفی، همدلی، ارتباطات و حل تعارض ارائه میدهد. هدف کتاب، تربیت بزرگسالانی توانمند و متعادل است که از طریق ابزارهای لازم برای مدیریت تعاملات اجتماعی، احساسات و رفتارهای سازگارانه مجهز شدهاند. این متن در بستر گفتمان آموزشی و روانشناختی اوایل قرن بیستویکم قرار دارد، جایی که یادگیری اجتماعی-عاطفی (SEL) بهعنوان پایهای برای رشد انسانی اهمیت فزایندهای یافته است. چوتی با تمرکز بر مسائلی مانند قلدری، اضطراب، افسردگی و انزوای اجتماعی، به نیاز فوری برای رفع موانع رشد کودکان پاسخ میدهد. با ارائه راهکارهایی برای کلاس درس و محیطهای گستردهتر مدرسه، این کتاب بهعنوان راهنمایی عملی برای معلمان در اجرای یادگیری اجتماعی-عاطفی در چارچوب آموزش کلنگر عمل میکند. اهمیت آن با همراستایی با پژوهشهای علوم اعصاب و روانشناسی، که بر پنجره حساس کودکی و نوجوانی برای توسعه شایستگی عاطفی و خودتنظیمی تأکید دارند، تقویت میشود. از منظر علمی، کتاب پرورش مهارتهای اجتماعی، عاطفی و رفتاری کودکان ریشه در اصول یادگیری اجتماعی-عاطفی (SEL) دارد، حوزهای که در دو دهه اخیر در روانشناسی رشد اهمیت چشمگیری یافته است. تأکید کتاب بر پرورش مهارتهایی مانند تنظیم عاطفی، همدلی و شایستگی اجتماعی با پژوهشهایی همراستاست که موفقیت تحصیلی، شخصی و اجتماعی درازمدت را به این تواناییها مرتبط میدانند. مداخلات SEL عملکرد تحصیلی را بهبود میبخشند، مشکلات رفتاری را کاهش میدهند و نتایج سلامت روان را تقویت میکنند. اهمیت علمی کتاب با همراستایی آن با یافتههای علوم اعصاب درباره انعطافپذیری مغز در حال رشد، بهویژه در بازه سنی کودکی تا نوجوانی، تقویت میشود. پژوهشهایی مانند آنچه در مجله بینالمللی سیاستهای مراقبت و آموزش کودکان (۲۰۱۷) منتشر شده، بر اهمیت مداخلات زودهنگام در پرورش شایستگی عاطفی و خودتنظیمی تأکید دارند که برای بهزیستی درازمدت اساسی هستند. راهکارهای چوتی، مانند آموزش شناسایی و مدیریت احساسات از طریق فعالیتهای ساختاریافته، نشاندهنده درک مفهوم همتنظیمی است—فرایندی که در آن مراقبان و معلمان به کودکان کمک میکنند تا مهارتهای عاطفی و رفتاری را از طریق تعاملات همدلانه درونی کنند. تمرکز او بر ابزارهای عملی، مانند رسیدگی به هراس از مدرسه یا ایجاد ارتباط، با مدلهای مبتنی بر شواهد مانند مدل هرم ویسکانسین همخوانی دارد که روابط پرورشدهنده و مداخلات هدفمند را برای پیشگیری از رفتارهای پرخطر ترویج میدهد. 0 1 علیرضا فراهانی 1404/4/30 فیلسوفان بدکردار نایجل راجرز 3.9 9 اینگونه مینویسم که کتاب فیلسوفان بدکردار نوشتهی مل تامپسون و نایجل راجرز، کاوشی جذاب و جسورانه در زندگی شخصی هشت فیلسوف برجسته است: ژان-ژاک روسو، آرتور شوپنهاور، فردریش نیچه، برتراند راسل، لودویگ ویتگنشتاین، مارتین هایدگر، ژان-پل سارتر و میشل فوکو. این اثر در بستر جریانی در فلسفهی انگلیسیزبان طی دو دههی گذشته پدید آمده که به بررسی تقاطع زندگینامه و فلسفه علاقهمند است. پژوهشگران و نویسندگان عامهپسند تلاش کردهاند تا تأثیر زندگی شخصی فیلسوفان بر آثارشان را درک کنند و از تمرکز صرف بر ایدههای انتزاعی فراتر روند. تز اصلی کتاب این است که زندگی مبتنی بر عقل لزوماً به زندگی عقلانی منجر نمیشود. این ادعای جسورانه با بحثهای معاصر در فلسفه دربارهی رابطهی میان نظریهی اخلاقی و عمل اخلاقی همخوانی دارد، موضوعی که از اوایل دههی 2000 در فلسفهی انگلیسیزبان توجه زیادی به خود جلب کرده است. با برجسته کردن کاستیهای شخصی فیلسوفان، تامپسون و راجرز به پرسشی میپردازند که قرنهاست فیلسوفان را به خود مشغول کرده: رفتار شخصی یک متفکر تا چه حد باید بر ارزیابی ایدههای او تأثیر بگذارد؟ این پرسش با توجه به جنبشهایی مانند #MeToo که بازنگری در میراث متفکران جنجالی را برانگیخته، در سالهای اخیر اهمیت بیشتری یافته است. ساختار کتاب ساده اما مؤثر است و هر یک از هشت فیلسوف در فصلی جداگانه بررسی شدهاند. این ساختار به نویسندگان امکان میدهد تا با جزئیات به زندگینامهی هر شخصیت بپردازند و حکایات، زمینهی تاریخی و بینشهای فلسفی را در هم آمیزند تا تصویری زنده از زندگی آنها ارائه دهند. انتخاب فیلسوفان از قرن هجدهم تا بیستم را در بر میگیرد و بر فلسفهی مدرن غربی تمرکز دارد. این گزینش با تمرکز غالب فلسفهی انگلیسیزبان در دو دههی گذشته بر مطالعهی متفکران مدرن و معاصر همخوانی دارد. ژان-ژاک روسو، اولین فیلسوف مورد بررسی، شخصیتی پارادوکسیکال معرفی شده که ایدههایش دربارهی آموزش و قرارداد اجتماعی با بیتوجهی او به فرزندانش و روابط شخصی آشوبناکش در تضاد است. حضور او در کتاب، لحن بررسی ریاکاری و تناقض را تعیین میکند. آرتور شوپنهاور، معروف به فلسفهی بدبینانهاش، بهعنوان فردی منزوی و بدخلق به تصویر کشیده شده که تلخی شخصیاش با جهانبینی او همخوانی دارد. نویسندگان به درگیریهای او با خانواده و همسایگان اشاره میکنند و پرترهای انسانی، هرچند نهچندان دلپذیر، از او ارائه میدهند. فصل مربوط به فردریش نیچه به فروپاشی روانی او، احتمالاً به دلیل بیماری سیفلیس، و روابط پرتنشش، از جمله جدایی دراماتیک او از ریچارد واگنر، میپردازد. نویسندگان استدلال میکنند که انزوای شخصی نیچه بر ایدههای رادیکال او دربارهی فردیت و ارادهی قدرت تأثیر گذاشته است. برتراند راسل، چهرهای برجسته در فلسفهی قرن بیستم، بهعنوان روشنفکری درخشان معرفی شده که زندگی شخصیاش با ازدواجهای ناموفق، بیتوجهی به فرزندان و سردی عاطفی لکهدار شده است. این فصل بازتابی از علاقهی اخیر در فلسفهی انگلیسیزبان به نقش راسل بهعنوان فیلسوفی عمومی است. ویژگیهای عجیب و شخصیت پر حرارت لودویگ ویتگنشتاین در مرکز توجه قرار گرفته و نویسندگان به مشکلات سلامت روان و سبک زندگی غیرمتعارف او پرداختهاند. حضور ویتگنشتاین در کتاب، تعامل آن با فلسفهی تحلیلی را نشان میدهد که در دو دههی گذشته از شاخههای غالب فلسفهی انگلیسیزبان بوده است. ارتباط مارتین هایدگر با نازیسم نقطهی کانونی فصل اوست و پرسشهایی دربارهی رابطهی فلسفه و سیاست مطرح میکند. این موضوع در فلسفهی انگلیسیزبان، بهویژه با کشف اسناد و مکاتبات جدید در چند دهه گذشته، به طور گسترده مورد بحث قرار گرفته است. در کتاب و در فصل مربوطه، روابط پیچیدهی ژان-پل سارتر، بهویژه با سیمون دوبووار، و فعالیتهای سیاسی او به تفصیل بررسی شدهاند. نویسندگان به تنش میان فلسفهی اگزیستانسیالیستی آزادی سارتر و گرفتاریهای شخصی او اشاره میکنند. فصل میشل فوکو به سبک زندگی غیرمتعارف و دیدگاههای جنجالی او دربارهی قدرت و جنسیت میپردازد. حضور فوکو بهعنوان چهرهای کلیدی در فلسفهی پسامدرن، نشاندهندهی تأثیر فزایندهی فلسفهی قارهای در مطالعات انگلیسیزبان از اوایل دههی 2000 است. باید نوشت، لحن کتاب جذاب و اغلب طنزآمیز است و با استفاده از طعنه و شوخطبعی، کاستیهای فیلسوفان را برجسته میکند. این سبک با روند رو به رشد در نویسندگی فلسفی عامهپسند طی دو دههی گذشته همخوانی دارد که هدفش ارائهی مفاهیم پیچیده به شکلی سرگرمکننده و قابلفهم است. تامپسون و راجرز از منابع اولیه و ثانویه، از جمله زندگینامهها، نامهها و متون فلسفی، برای ساخت روایتهای خود استفاده کردهاند. این رویکرد بینرشتهای با روندهای اخیر در فلسفهی انگلیسیزبان همسو است که روشهای تاریخی و ادبی را در تحلیلهای فلسفی ادغام میکنند. انتشار این کتاب در سال 2004 آن را در دورهای از تجدید علاقه به اخلاق زندگی روشنفکرانه قرار میدهد. فلسفهی انگلیسیزبان در این دوره شاهد افزایش آثاری بود که به مسئولیتهای اخلاقی متفکران، بهویژه در زمینهی جهانیسازی و تکثر فرهنگی، میپرداختند. با برجسته کردن کاستیهای شخصی فیلسوفان، کتاب، تصویر مقدسگونهی فیلسوفان را به چالش میکشد. این دیدگاه انتقادی با تلاشهای معاصر برای بازسازی کانون فلسفهی غربی و بررسی تعصبات تاریخی آن همخوانی دارد. نویسندگان به این پرسش میپردازند که آیا فیلسوفان باید به استانداردهای اخلاقی بالاتری نسبت به هنرمندان یا دیگر چهرههای عمومی پایبند باشند. این بحث در فلسفهی انگلیسیزبان، بهویژه در زمینهی مسئولیتهای اخلاقی متفکران، بسیار مورد توجه بوده است. تمرکز کتاب تنها بر فیلسوفان مرد، بازتابدهندهی سلطهی تاریخی مردان در فلسفهی غربی است، اما پرسشهایی دربارهی حذف زنان و متفکران غیر غربی مطرح میکند. پژوهشهای اخیر در فلسفهی انگلیسیزبان به دنبال رفع این شکافها و برجسته کردن مشارکتهای صداهای به حاشیه رانده شده است. با وجود لحن انتقادی، کتاب دستاوردهای فکری فیلسوفان را رد نمیکند. در عوض، استدلال میکند که کاستیهای آنها، ایدههایشان را قابلفهمتر میکند و خوانندگان را به تفکر انتقادی دربارهی اهمیت فلسفه در زندگی روزمره ترغیب میکند. دسترسیپذیری کتاب آن را برای مخاطبان دانشگاهی و عمومی مناسب کرده است. ترکیب زندگینامه، فلسفه و طنز، آن را برای خوانندگانی که ممکن است از متون فلسفی پیچیده هراس داشته باشند، جذاب کرده است، روندی که در دو دههی گذشته در فلسفهی انگلیسیزبان رشد کرده است. کاوش کتاب در تنش میان آرمانهای فکری و رفتار شخصی با بحثهای معاصر دربارهی اصالت و صداقت در فلسفه همخوانی دارد، موضوعاتی که در اخلاق و فلسفهی اخلاقی انگلیسیزبان طی سالهای اخیر مورد توجه بوده است. با قرار دادن فیلسوفان در زمینههای تاریخی و فرهنگی خود، تامپسون و راجرز درک ظریفی از تأثیر عوامل خارجی بر زندگی و ایدههای آنها ارائه میدهند. این رویکرد زمینهای با بهترین شیوههای زندگینامهنویسی فلسفی در فلسفهی انگلیسیزبان همخوانی دارد. اهمیت کتاب فراتر از فلسفه است و به بحثهای فرهنگی گستردهتر دربارهی کاستیهای چهرههای عمومی میپردازد. در دو دههی گذشته، رسانهها و پژوهشهای انگلیسیزبان بهطور فزایندهای به بررسی زندگی شخصی روشنفکران، سیاستمداران و سلبریتیها پرداختهاند. تمرکز کتاب بر رفتارهای ناپسند به جای صرف ایدههای فلسفی، آن را به اثری منحصربهفرد در ادبیات فلسفی تبدیل کرده است. این کتاب شکافی را در پژوهشهای انگلیسیزبان پر میکند که اغلب بر دستاوردهای فکری فیلسوفان تمرکز داشتهاند. طنز و بدبینی کتاب بازتابدهندهی تغییر فرهنگی به سمت رویکردهای طنزآمیز در گفتمان روشنفکرانه است. این تغییر در فلسفهی انگلیسیزبان مشهود است، جایی که احترام سنتی به چهرههای کانونی جای خود را به رویکردهای انتقادی در قالب طنز داده است. با بررسی فیلسوفان از سنتهای مختلف فلسفی رمانتیسیسم، اگزیستانسیالیسم، فلسفهی تحلیلی و پسامدرنیسم، کتاب مروری گسترده بر فلسفهی غربی ارائه میدهد. این جامعیت آن را به منبعی ارزشمند برای خوانندگان تازهوارد به این حوزه تبدیل میکند. کاوش کتاب در مشکلات سلامت روان فیلسوفان، بهویژه در مورد نیچه و ویتگنشتاین، پیشبینیکنندهی علاقهی اخیر به فلسفهی سلامت روان است، زیرشاخهای رو به رشد در فلسفهی انگلیسیزبان. نقد نویسندگان بر زندگی شخصی فیلسوفان، خوانندگان را به تأمل در کاستیهای اخلاقی خودشان دعوت میکند. این بُعد تأملبرانگیز با آرمان سقراطی زندگی بررسیشده همخوانی دارد. تمرکز کتاب بر جنجالها و حاشیهها، آن را به نقطهی شروعی جذاب برای خوانندگان تازهوارد به فلسفه تبدیل کرده است. با انسانی کردن فیلسوفان، این کتاب فلسفه را از حالت رازآلود خارج میکند و تعامل گستردهتری با ایدههای فلسفی را تشویق میکند. اینگونه مینویسم که فیلسوفان بدکردار به دلیل شجاعتش در مواجهه با حقایق ناراحتکننده دربارهی قهرمانان این رشته برجسته است. این رویکرد انتقادی با تلاشها برای تنوعبخشی و دموکراتیک کردن فلسفه هم مسیر است. در پایان، فیلسوفان بدکردار اثری ارزشمند در ادبیات فلسفی است که دیدگاهی تازه به زندگی برخی از تأثیرگذارترین چهرههای این رشته ارائه میدهد. اهمیت آن در بحثهای معاصر فلسفهی انگلیسیزبان، همراه با سبک جذابش، آن را به اثری ضروری برای علاقهمندان به جنبهی انسانی فلسفه تبدیل کرده است. از منظر علمی، فیلسوفان بدکردار را میتوان مطالعهای موردی در روانشناسی و جامعهشناسی زندگی روشنفکرانه دانست. این کتاب بررسی میکند که چگونه عوامل شناختی و عاطفی، مانند بیماری احتمالی سیفلیس نیچه یا مشکلات سلامت روان ویتگنشتاین، بر رفتارها و ایدههای فیلسوفان تأثیر گذاشته است. پژوهشهای اخیر در علوم شناختی طی دو دههی گذشته بر تعامل میان ویژگیهای شخصیتی و خروجی فکری تأکید کردهاند و این کتاب با نشان دادن تأثیر کاستیهای شخصی—مانند خودشیفتگی روسو، افسردگی راسل یا خودبزرگبینی نیچه—بر آثارشان، با این دیدگاه همخوانی دارد. نویسندگان با تکیه بر دادههای زندگینامهای و اسناد تاریخی، رویکردی شبهتجربی اتخاذ کردهاند، هرچند کتاب بیش از تحلیل روانشناختی دقیق، بر روایت تمرکز دارد. این کتاب با آشکار کردن تناقضهای فیلسوفان، پیچیدگی رفتار انسانی را نشان میدهد و بر این نکته تأکید میکند که نبوغ فکری مانع از کاستیهای اخلاقی یا اجتماعی نمیشود. از منظر ادبی، فیلسوفان بدکردار اثری برجسته در حوزهی ناداستان روایی است که زندگینامه، حکایات و تفسیر فلسفی را به شکلی منسجم و سرگرمکننده در هم میآمیزد. نویسندگان با لحنی طنزآمیز و کنایهآمیز، کاستیهای فیلسوفان را برجسته میکنند، مانند به تصویر کشیدن زندگی خانوادگی فاجعهبار راسل یا سبک زندگی جنجالی فوکو. هر فصل بهعنوان داستانی مستقل عمل میکند که از دستاوردهای فکری فیلسوف بهسوی رسواییهای شخصی او حرکت میکند. از منظر فلسفی، فیلسوفان بدکردار پرسشهای عمیقی دربارهی رابطهی میان زندگی یک فیلسوف و آثارش مطرح میکند. این کتاب آرمان سقراطی زندگی بررسیشده بهعنوان مسیر فضیلت را به چالش میکشد و استدلال میکند که فیلسوفان، با وجود دقت فکریشان، به همان اندازهی دیگران خطاپذیرند. نویسندگان پیشنهاد میکنند که کاستیهای فیلسوفان لزوماً ایدههای آنها را بی اعتبار نمیکند، دیدگاهی که با جدایی هنر از هنرمند در زیباییشناسی همخوانی دارد. برای مثال، ارتباط هایدگر با نازیسم، پدیدارشناسی او را پیچیده میکند اما از ارزش آن نمیکاهد، همانطور که گرفتاریهای شخصی سارتر، بینشهای اگزیستانسیالیستی او را کمرنگ نمیکند. این کتاب با برجسته کردن این تنشها، خوانندگان را به تعامل انتقادی با فلسفه تشویق میکند و نشان میدهد که ایدهها میتوانند فراتر از نقصهای خالقانشان باشند. فیلسوفان بدکردار اثری چندوجهی است که بینشهای زندگینامهای، جذابیت ادبی و کاوش فلسفی را در هم میآمیزد تا دیدگاهی نو به هشت متفکر تأثیرگذار ارائه دهد. از منظر علمی، عوامل روانشناختی و اجتماعی مؤثر بر زندگی روشنفکرانه را بررسی میکند. از نظر ادبی، با نثر روان و طنزآمیز خود، داستانی سرگرمکننده و معتبر ارائه میدهد. از منظر فلسفی، خوانندگان را به بازنگری رابطهی میان زندگی و ایدههای یک فیلسوف دعوت میکند و به بحثهای معاصر در فلسفهی انگلیسیزبان کمک میکند. این کتاب با انسانی کردن فیلسوفان، نهتنها فلسفه را از حالت رازآلود خارج میکند، بلکه اهمیت آن را در درک پیچیدگیهای وجود انسانی نشان میدهد. 0 6 علیرضا فراهانی 1404/4/25 حمایت از کودکان سوگوار: راهنمای والدین و مربیان رضوان میرجلیلی 1.0 1 اینگونه مینویسم که کتاب مفاهیم سطحی را که شاید شروع برای جستوجوی بیشتر مناسب باشد ارائه کرد. این کتاب میتواند راه باریکی برای شناخت راههای ورود به دنیای مشاوره سوگ باشد. نویسنده با توجه به منابع، توصیه میکند که، با توجه به سن و درک کودک از مرگ، این حقیقت را برای او توضیح دهید. ارائه اطلاعات عینی و مستقیم از خیالپردازی و سردرگمی کودکان جلوگیری میکند. کودکان معمولاً ظرفیت رویارویی باز و مستقیم با واقعیت را دارند. مشکلات زمانی افزایش مییابد که بزرگسالان توانایی کودکان را دستکم بگیرند. بهتر است از کلمات عینی و واقعی استفاده شود. آشنایی با گنجینه واژگان کودک، توجه به ظرفیت ادراکی او و مفاهیم و اصطلاحات مناسب میتواند به والدین در انتخاب واژگان قابلفهم برای کودک کمک کند. برای مثال، میتوان به کودک گفت: «همانطور که گلها میمیرند، آدمها هم روزی میمیرند.» اما گفتن اینکه «مردن شبیه خوابیدن است» ممکن است کودک را دچار کابوس، بیخوابی یا اضطراب هنگام خواب کند. کودکان به توضیحات خیالی و فلسفی علاقهای ندارند. بنابراین، باید مرگ را با کلمات مناسب برایشان توضیح داد. جملاتی مانند «او رفت»، «ما را ترک کرد» یا «به سفر رفته است» کودک را در انتظاری بیپایان نگه میدارد. همچنین، گفتن «خدا انسانهای خوب را میبرد» ممکن است این باور را در کودک ایجاد کند که افراد زنده خوب نیستند یا افراد خوب اطراف او نیز بهزودی خواهند مرد. بهتر است از واژه «مردن» استفاده شود و مرگ بهصورت شفاف برای کودک توضیح داده شود. شرکت در مراسم مذهبی میتواند به کودکان کمک کند تا واقعیت فقدان را بهتر درک کنند، همانطور که در بزرگسالان نیز چنین تأثیری دارد. ابتدا باید فضایی ایجاد شود که کودکان بتوانند افکار، ترسها و آرزوهای خود را بیان کنند. بهتر است به کودکان اجازه داده شود در مراسم عزاداریای که مایلاند و بیش از حد برایشان ناراحتکننده نیست، شرکت کنند. نکته کلیدی این است که به آنها «اجازه شرکت» داده شود، اما «مجبور به شرکت» نشوند، زیرا اجبار ممکن است به آنها آسیب برساند. گاهی والدین از صحبت درباره متوفی خودداری میکنند، زیرا میترسند این کار مسائل را برای کودک دشوارتر کند. این رفتار باعث میشود والدین الگوی منفی برای کودک باشند و به او بیاموزند که احساساتش را سرکوب کند. وقتی والدین عواطف خود را پنهان میکنند، کودک ممکن است فکر کند آنها متوفی را فراموش کردهاند و در نتیجه، جرئت بیان احساسات خود را از دست بدهد. کودکان از فراموش کردن عزیز ازدسترفته میترسند و تلاش میکنند صدا، چهره، لبخند، طرز راه رفتن یا حرکات او را به خاطر بیاورند. آنها از اینکه صدای عزیزشان را در ذهنشان نمیشنوند، ناراحت میشوند. باید به کودک اطمینان داد که عزیز ازدسترفته فراموش نخواهد شد و همیشه به یاد او هستیم. برای کاهش این ترس، میتوان آلبومی از عکسهای متوفی در اختیار کودک قرار داد، به او گفت که میتواند از اقوام و آشنایان بخواهد عکسهایی از عزیزش برایش بفرستند، فیلمهای او را تماشا کند، تصویر او را نقاشی کند یا قاب عکسی از او کنار تختش بگذارد. همچنین، بازگو کردن خاطرات متوفی برای کودک میتواند به کاهش ترس از فراموشی کمک کند. 0 5 علیرضا فراهانی 1404/4/21 کتاب جامع استعاره های اکت: راهنمای درمانگر برای تمرین های تجربی و استعاره های درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش جیل ای. استودارد 4.0 1 اینگونه مینویسم که، انسان بودن یعنی داشتن احساسات متنوع؛ برخی احساسات را دوست داریم و برخی دیگر را نه. درد، چه جسمی و چه عاطفی، تجربهای همگانی است. هرچند درد ممکن است ناخوشایند به نظر برسد، اما تلاش برای فرار یا اجتناب از آن اغلب به درد و رنج واقعی منجر میشود. این فرض در بطن درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) قرار دارد. درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد چیست؟ درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد یا ACT، یک درمان رفتاری است که بر درگیری ارزشمند در زندگی تمرکز میکند. این درمان از طریق شش فرآیند مرکزی شامل پذیرش و تمایل، گسستگی شناختی، خود به عنوان زمینه، ارتباط با لحظه حال، ارزشها و عمل متعهدانه، مراجعان را به سمت گشودگی و تجربه واقعی افکار و احساسات، چه تاریک و چه روشن، هدایت و دعوت میکند. ACT طرفدار گشوده بودن به تجربیات درونی است، نه به این خاطر که در احساس درد شکوه و عظمت وجود دارد، بلکه به این دلیل که تلاش برای اجتناب از احساسات دردناک مانند نوشیدن الکل، منفعل بودن در روابط یا اجتناب از صحبت در جمع، درد و رنج ایجاد میکند. این تلاشها ما را از چیزهایی که برایمان مهم بوده و به زندگیمان معنا و اعتبار میبخشند، دور میسازد. ACT بر شناسایی افکار و احساساتی که به عنوان موانع برای زندگی ارزشمند عمل میکنند، تمرکز کرده و هدفش تغییر ارتباط ما با آن تجربیات درونی به جای تغییر خود تجربیات است. استعارهها و تمرینها در ACT ACT بیان میکند که عدم انعطافپذیری روانی در بطن رنج بشری نهفته است و این عدم انعطافپذیری از درگیری با قوانین کلامی و تلههای زبانی ناشی میشود. از طریق شش فرآیند درمانی، مراجعان یاد میگیرند تأثیر زبان لفظی را کاهش دهند و پیامهای ذهن را از نظر ارزش ظاهری و محتوای آنها تفکیک کنند. این فضای مورد نیاز برای انجام اقداماتی است که به جای وقایع درونی خصوصی، به سوی ارزشهای فرد هدایت میشود. با این حال، اگر زبان در بطن و هسته رنج بشری باشد، چگونه میتوانیم از رواندرمانی برای کاهش درد و رنج استفاده کنیم؟ البته نیاز به استفاده از ارتباط شفاهی را دور نمیزنیم؛ با این حال، ACT سعی میکند برخی از مشکلات ذاتی در زبان لفظی را با تغییر تعالیم و مکالمات سنتی دور بزند و به سمت مواجهه تجربیتر حرکت کند. از طریق تمرینهای ذهنآگاهی، مراجعان تشویق میشوند تا برقراری ارتباط با افکار و هیجانات را به محض وقوع هم در جلسه و هم خارج از آن مشاهده کنند. به علاوه، استفاده از تنوع بسیار گستردهای از استعارهها و تمرینهای تجربی برای کمک به مراجعان در درک رویکرد به شیوههای تجربی به جای منطقی اهمیت دارد. درمانگران زمانی که با شیوههایی که زبان بر روی افرادی که از مشکلات روانی رنج میبرند تأثیر میگذارد، روبرو میشوند، به طور کلی باید ارتباط مراجعان را با عناصر مفید تجربهشان دوباره برقرار نمایند. این کار در رواندرمانی انجام میشود و بدون زبان امکانپذیر نیست، چراکه تقریباً تمامی اتفاقاتی که در جلسات درمانی رخ میدهد، از تعاملات نمادین تشکیل شده است. حتی لحظهای سکوت غالباً دارای بار معنایی است. بنابراین، درمانگران باید از زبان به نحو تجربی استفاده نمایند. 0 2 علیرضا فراهانی 1404/4/17 بی نظمی احسان انصاری 3.2 2 هستیام رفت و دلم سوخت و خون شد جگرم با خبر باش که بعد از تو چه آمد به سرم در قضاوت همه حق را به تو دادند ولی نکته اینجاست که من راز نگهدارترم؛… گرچه آزردیام ای دوست محال است که من چون تو از دوست به بیگانه شکایت ببرم! راه بر گریه من بسته غرورم، ای عشق کاش با تیغ تو بر خاک بیفتد سپرم من که یک عمر به حقم نرسیدم ای دوست باشد، از خیر رسیدن به تو هم میگذرم.. . . . گیرم پرندهها به رهایی مصمماند افسوس میلههای قفس سخت محکماند تا یادمان نرفته بیا آشتی کنیم آیینههای پشت به هم خالی از هماند؛… بر من مگیر خرده اگر گریه میکنم این اشکها چکیده غمهای عالماند با هیچکس به غیر خودت دردِدل مکن ناگفتهها بزرگترین گنج آدماند باید صبور بود و دعا کرد و اشک ریخت آداب انتظار همینها که گفتماند 0 0 علیرضا فراهانی 1404/4/15 زیارت ناحیه مقدسه حسین استادولی 5.0 1 دهمین روز که کربوبلا ريخت به هم عرش لرزيد و اركان هدى ريخت به هم جنگ جدی شد و دستور به آورد آمد حر پشیمان شد و از خبط و خطا ریخت به هم ارباً اربا شد علی اکبر و وقتی که حسین خواست برداردش آن لحظه ز جا ریخت به هم رفت دستان اباالفضل و سرش خورد عمود مشک گریان شد و آن مرد وفا ریخت به هم گشت با تیر سه پر اصغر شیری سیراب از رُباب و خبرش خون خدا ریخت به هم آمد آن لحظه که خورشید به گودال افتاد از دل مادر او ارض و سما ریخت به هم گشت سجاد در آن لحظهی منحوس به بند جای آزاده و ابنالطلقا ریخت به هم معجر عمهی سادات به غارت رفت و دل سجاد از آن جور و جفا ریخت به هم خار بی رحم مقیلان شب و اطفال صغیر بعد از آن نزد علی معنی پا ریخت به هم رخ نیلی شدهی خواهر کوچکتر گفت سن زهرا شدن آل کسا ریخت به هم پشت دروازهی آن شهر سه روزی ماندند تا که آن قافلهی غرق عزا ریخت به هم باز کردند چو دروازهی شام از همه جا سنگ بارید و سر و دست و ردا ریخت به هم از بر طفل سه ساله سر بابا بردند از بر روضهی او عرش علا ریخت به هم خیزران را که به لبهای حسین میکوبید هم رباب از عمل ابنخطا ریخت به هم گفت زینب که ندیدیم به جز زیبایی بعد از آن فلسفهی سوگ و صفا ریخت به هم یورش آورد چنان شیر به کفتار دمشق “عسکری” غالب و مغلوبِ غزا ریخت به هم #سید_عسکر_رئیسالسادات 0 2 علیرضا فراهانی 1404/4/13 گیل گمش مرتضی ممیز 4.0 10 در خوانش اول از این کتاب، اینگونه مینویسم که از میان تمام مسائل به ظاهر حلناشدنی بشر، هنوز یکی از آزاردهندهترین، جالبترین و مهمترین آنها، خود مرگ است. قبل از دوران نوین، اکثر ادیان و ایدئولوژیها مرگ را سرنوشت اجتنابناپذیر ما میدانستند. علاوه بر این، اغلب ادیان مرگ را سرچشمه اصلی معنای زندگی تعبیر کردهاند. سعی کنیم اسلام یا مسیحیت یا دین باستانی مصر را در دنیایی بدون مرگ تصور کنیم. این عقاید به مردم میآموزند که با مرگ کنار بیایند و به جای تلاش برای غلبه بر مرگ و جستجوی زندگی جاوید در این کره خاکی، امید خود را بر زندگی بعد از مرگ بنا کنند. بهترین متفکران سخت در کار معنا بخشیدن به مرگ و نه فرار از آن بودند. این امر درونمایه کهنترین اسطورهای است که به ما رسیده است: گیلگمش. اسطوره سومریهای باستان، قهرمان این داستان، قدرتمندترین و تواناترین مرد دنیا، شاه گیلگمش، فرمانروای اوروک است که میتوانست همه را در نبرد شکست دهد. روزی انکیدو (Enkidu)، بهترین دوست گیلگمش، درگذشت. گیلگمش روزها و شبها در کنار پیکر دوستش نشست و او را نظاره کرد تا اینکه دید کِرمی از سوراخ بینی او به بیرون خزید. گیلگمش در آن لحظه دچار وحشت شدیدی شد و عزم کرد که هرگز نمیرد. بنابراین به جستجوی راهی پرداخت تا بر مرگ غلبه کند؛ سفری به انتهای جهان کرد، شیرها را کشت، با مردان عقربشکل درافتاد و راه خود را به جهان اموات باز کرد. در آنجا، غولهای سنگی اورشانابی (Urshanabi) قایقران رود مرگ را در هم شکست و اوتنپیشتیم (Utnaphistim)، آخرین بازمانده طوفان نخستین را پیدا کرد. اما در جستجوی خود به جایی نرسید و با دست خالی، مانند گذشته موجودی فانی، به خانه بازگشت. اما اکنون به معرفت جدیدی دست یافته بود: آموخته بود که وقتی خدایان انسان را آفریدند، مرگ را سرنوشت حتمی او قرار دادند و انسانها باید زندگی در کنار مرگ را بیاموزند. 2 13