یادداشتهای حافظ🌿 (24)
1403/12/24
بسم الله النور و اما بعد؛ نمی دانم که آیا کتاب های خانم شکوریان فرد،واقعا یک سیر تکراری دارند و یا این احساس من است که در تمام آنها،شخصیتی دور از خدا و گم شده در هیاهوی روزگار است که در طی اتفاقات داساتان،به مرگ و زندگی و عشق خدا و اینگونه موضوعات می اندیشد و به راه راست باز می گردد. البته این کتاب به غیر از موضوعی که در بالا اشاره کردم، در درون موضوع اصلی که نمایانگر نخبه ای ایرانی و جو دانشگاه و اساتید که آو و امثالش را از حکومت زده و تشویق به مهاجرت به خارج از کشور و تحصیل و خودمت به کشور های بیگانه می کردند،همچنین محل ندادن برخی مسئولان به این چنین نخبگانی و همکاری نکردن با ایشان بود، مقایسه ی کمی هم از زندگی در اروپا و غرب و ایرانِ خودمان که خیلی ها کورکورانه تنها انتقاد می کنند و خوبی ها را نمی بینند ،در خود جای داده بود. از خواندن این کتاب،پشیمان نیستم و آن را به علاقه مندان به قلم این نویسنده(که در کتاب هایش روز شب نمی شود اگر عاشقانه ای در جریان نباشد)،توصیه می کنم.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/12/24
بسم الله النور و اما بعد؛ آقای عاکف،آقای عاکف،هرگز نخواهید فهمید که چه بلوایی در کورانه ی دلم به راه انداختید.هرگز نخواهید فهمید که در جاده ی طویل خواندن کتاب،چندین بار آرزو کردم که جای علی و صابر و سید مهدی و یا حتی شفیع و آن نوجوانی که با سید شهید شد باشم،هرگز نخواهید فهمید که چندین بار به حال عقب مانده هایی چون خودم گریستم،هرگز نخواهید فهمید که چگونه کلمه کلمه ی این کتاب را حریصانه بلعیدم و پایانش را آغاز راه دانستم،هرگز نخواهید فهمید که چقدر باعث شدید دلم خواستار عاشقی و عارفی و زاهدی و خداترسی و شاعری و شهادت شود و هر گز نخواهید دانست که چه اندازه دوست دارم در دل شب،در دل آتش در چمنزار یاس های زهرایی و همگام با گل های نرگس مهدوی برقصم،... نتوانستم لحظه ای خود را از کتاب بیرون بکشم،گرچه اول کتاب خیلی برایم جذاب نبود و متوجه اتفاقاتش نمی شدم،اما از زمانی که علی وارد داستان شد،طعم حلاوت بخشش را زیر زبانم احساس کردم و این تازه آغاز ماجرا بود....
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.