معرفی کتاب ناکدبانو: رمان اثر سوفی کینسلا مترجم روناک احمدی آهنگر

ناکدبانو: رمان

ناکدبانو: رمان

سوفی کینسلا و 2 نفر دیگر
3.7
67 نفر |
34 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

138

خواهم خواند

39

ناشر
نون
شابک
9786007141212
تعداد صفحات
384
تاریخ انتشار
1399/10/7

توضیحات

        سامانتا یک وکیل باهوش، جسور و پراستعداد است که حتا نمی داند چطور تخم مرغ را آب پز کند یا ماشین لباسشویی را راه  بیندازد. تنها چیزی که برای او اهمیت دارد کارش است. قرار است در شرکتی که سال ها در آن کار کرده سهامدار شود، چیزی که همیشه آرزویش را داشته است. اما، در پی یک اشتباه، ناگهان همه چیز شکل دیگری به خود می گیرد و اتفاقاتی می افتد که آرامش سامانتا را به هم می ریزد. او در موقعیتی غیرمنتظره قرار می گیرد و زندگی جدیدی را در خانه ای آغاز می کند. سامانتا به دلایل خاص و غیرمنتظره ای عاشق زندگی جدیدش می شود. آیا ممکن است اهالی خانه به راز او پی ببرند؟ اگر بتواند دوباره به زندگی سابقش برگردد، آیا این کار را خواهد کرد؟ «ناکدبانو» در مورد زن جوان پرکاری است که متوجه می شود در زندگی چیزهایی مهم تر از کار کردن هم وجود دارد و به تدریج یاد می گیرد از چیزهای کوچک زندگی لذت ببرد. این کتاب طنز جذاب برای سرگرم کردن و خنداندن مخاطب نوشته شده است، اما حاوی پیامی مهم است: لزوم برقراری تعادل بین کار و زندگی.
      

لیست‌های مرتبط به ناکدبانو: رمان

نمایش همه

یادداشت‌ها

        ناکدبانو برای من کتابی فوق العاده شیرین و کامله!
یک رمان که هم کمدی ، هم عشق ، هم تلاش زیاد نقش اول توش گنجونده شده!
انقدر قشنگ همه ی جنبه ها و استرس فرد رو توصیف کرده که واقعا حسش به آدم منتقل میشه :))

اینکه در یک دو راهی قرار میگیره در انتهای داستان و در آخر اون کاری رو میپذیره که شاید خیلیامون به علت ریسک بالایی که داره انجام ندیم باعث شد واقعا به نویسنده و طرز فکرش امیدوار بشم و یک کتاب دیگه هم ازش بخونم!(البته اگر خودش هم همین کار رو کرده باشه!)

درس بزرگی که این کتاب میتونه به آدم بده اینه که انجام اون کاری که دوست داریم میتونه صد برابر بهتر از تحمل کردن استرس کارهای اداری و پشت میز نشینی و ... باشه که البته در واقعیت قبول کردن این قضیه و انجام دادنش خیلی سخته:)
کتابش واقعا برای من قشنگ ترین کتابی بود که در اون زمان از زندگیم خوندم:))
به نظرم اگر به رمان علاقه دارید حتما حتما این کتاب رو بخونید.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

7

"ناکدبانو"
          "ناکدبانو" رو که می‌خریدم یه تازه مامان کم سن و سال و بی تجربه بودم. وقتی چشمم خورد به عنوانش با خودم گفتم چقدر ممکنه وصف حالم باشه. یک جورایی هم بود و هم نبود. 
من مثل سامانتا نبودم. اما درکش کردم. سامانتا یکی از وکلای شرکت کارتر اسپینکه. تمام روز کار می‌کنه. فکر و ذکرش  فقط سهام دار شدن هست و کار و کار و کار. اون برای خودش وقتی نداره، حتی روز تولدش.
تا اینکه به خاطر یه اشتباه اخراج می‌شه و به طرز عجیبی، سر از خونه "گایگرها " در میاره. اونجا مجبور میشه کارهای خونه رو انجام بده و آشپزی! چیزی که به عمرش انجام نداده...

نتیجه‌ایی که سوفی با کتابش می‌خواست بگه  برای من واضح بود، چیزی که خودم الان تو وجودم دارمش. اونم آرامشِ ایجاد تعادل بین کار و زندگیه. چیزی  که می‌شه با اولویت قرار دادن مهم‌ترین چیزهای زندگیمون بهش برسیم. خوشحالم که این کتابو خوندم. سامانتا  عاقبت بخیر شد.
منم که مدت‌هاست که دیگه یه مامان پر انرژی و با تجربه‌ام^^ پس تشویقققق😁
باید بگم منم مثل دوستان از اغراق‌های آخر داستان خیلی خوشم نیومد ولی چون عاشق پایان های خوشم خیلی اعتراض ندارم.
        

13

          خلاصه داستان: «سامانتا» وکیلی شناخته‌شده در لندن است که زندگی‌اش را تماماً وقف پیشرفت در مسیر حرفه‌اش کرده. وقتی «سامانتا» در آستانۀ یک ترفیع بزرگ است، اشتباهی وحشتناک از او سر می‌زند. او که نمی‌تواند با عواقب این اشتباه مواجه شود، پا به فرار می‌گذارد و با اولین قطار، به منطقه‌ای روستایی در نزدیکی لندن می‌رود. در آنجا او را با زنی دیگر اشتباه می‌گیرند و «سامانتا» به عنوان خدمتکار خانه‌ای اعیانی استخدام می‌شود. اما او از کار خانه، هیچ نمی‌داند... .
به عنوان رمانی عاشقانه و کمدی مشهور شده ولی جنبۀ کمدی‌اش برجسته‌تر است. «ناکدبانو» داستانی گرم و گیرا است که حسابی حالتان را خوب می‌کند و طنزش بیشتر از آنکه به خنده‌هایی انفجاری منجر بشود، همیشه لبخندی را کنج لب‌هایتان می‌نشاند. داستان، کم‌وبیش قانع‌کننده است، اگرچه بعضی اتفاقات منطقی به نظر نمی‌رسند و دیگر زیادی ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار هستند که هویت واقعی شخصیت اصلی لو نرود! رمان برخلاف عنوانش و ظاهرش، فقط برای خانم‌ها جذاب نیست و خلاصه که همه، از مرد و زن باید چیزهایی از کدبانوگری بدانند! «ناکدبانو» به ظاهر نقدی بر فمنیسم افراطی است اما فراتر از آن، نگاهی انتقادی می‌افکند به وضعیت انسان مدرن و تلاش مداومش برای پیشرفت. «ناکدبانو» را می‌توان به‌عنوان نمونه‌ای از یک رمان عامه‌پسند خوب و ارزشمند، به دیگران توصیه کرد.
        

33

homa

homa

1402/5/6

        📗❤️اول بگم که یه رمان فوق العاده طنزه و یه خرده هم رمانتیکه درمورد:👈🏻 سامانتا سویتینگ وکیل حرفه ای یه شرکت فوق العاده معروف توی لندنه که تمام هدفش اینه که بعد از سالها کار و تلاش بی وقفه یکی از سرمایه دارای همین شرکتی بشه که داره توش کار می کنه. اما همین وکیل حرفه ای با ضریب هوشی بالا، نمی تونه حتی  تخم مرغ آبپز کنه یا ماشین‌لباس شویی رو روشن کنه!!!! [مثل خودم🤣🤦🏻‍♀️]
یه روز اشتباهی رخ می ده که زندگی سامانتا رو بهم می ریزه و مجبورش می کنه مدتی رو توی یک خونه زندگی کنه و کارهایی رو بکنه که قبلا اصلا انجام نمی داده. بعد از مدتی متوجه می‌ شه که عاشق زندگی جدیدش شده و...
---و درون مایه اصلی داستان که درمورد لزوم برقراری تعادل بین کار و زندگی شخصیه---📗📚

پی نوشت:♡♡♡
اولین تجربه از نشر باسلیقه ی نون!
کل داستان یه حس شیرین داشت. تقریبا وقتایی که از دانشگاه میومدم خونه و می خواستم خستگی بگیرم می خوندمش و جون می گرفتم؛ و حالا که تموم شده گرچه دلم گرفته ولی مثل بیدار شدن از یه خواب خوب، پر از حس خوشایندم.😇
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

5

          کتاب باحالی بود اینکه بعضی جاها یکم یعنی در واقع خیلی اغراق‌آمیز می‌شد اذیت می‌کرد ولی اینکه همه چیز عالی و بی‌نقص و طبق انتظار ما پیش نمی‌رفت رو خیلی دوست داشتم..
اولای کتاب بهتر بود، طنزش بیشتر بود و اغراقش کمتر..
ولی در کل تجربه بدی نبود برخلاف کتاب قبلیش که خوندنش واسم خیلی طول کشید، این کشش زیادی داشت و با همه اشکالات سخت می‌شد کنارش گذاشت و دلت می‌خواست بخونی ببینی چی می‌شه:))

زیاد از تجزیه و تحلیل کردن یه رمان مفرح خوشم نمیاد، و به نظرم همین که لحظات خوبی رو با خوندنش تجربه کردم کافیه ولی خب بعد از خوندنش دوست داشتم اینا رو بگم.😁👇🏻
تا حدودی اسپویل❗️
منظورم از اغراق اینه که واقعا سامانتا فقط با چند ماه زندگی توی اون خونه انقدر تغییر کرد؟ کسی که انقدر هیچ کاری نمی‌کرد، انقدر سریع تمام نکات خانه‌داری رو در حد یه آشپز تحصیل کرده و یه خدمتکار کاربلد یاد گرفت؟ و فقط به خاطر اون علاقه‌ش به ناتایل که فقط چند ماه طول کشیده بود و اولش تقریبا بچه‌گانه بود، حاضر شد چنین موقعیت شغلی فوق‌العاده ای رو کنار بذاره؟
برای یه فرد عادی وقتی دید اون کار خیلی اذیتش می‌کنه منطقی بود که دوباره به اون فضا برنگرده اما برای کسی با چنین زندگی قبلی ای و این همه تلاش و زحمتی که واسه این کار کشیده بود.. نمی‌دونم حداقل به نظر من که خیلی وسوسه‌کننده‌ست‌.
برای همین اینکه فهمید فقط به خاطر موقعیتش افراد کنارش بودن و فک می‌کرد دوستاشن و یه بار تصمیم گرفت برگرده و تسلیم حرفای گای شد به نظرم خوب بود و به واقعی شدن داستان کمک کرد و فقط موندنش تو اون روستا هم باید بیشتر طول می‌کشید.
و اینکه اتفاقات برخلاف چیزی که فکر می‌کردم بود، اونجا که وقتی با زحمت به اتاق اون کلاهبرداره(اسمشو یادم نمیاد😅) رفت و هیچی پیدا نکرد یا وقتی به خاطر یه اشتباه کوچیک توی اون جشن همه هویت واقعیش رو فهمیدن و بعدش به جای اینکه طبق انتظار خواننده، عاقلانه رفتار کنه و توضیح بده و همه رو متقاعد کنه، مثل یه آدم عادی داد و بیداد راه انداخت و عصبانیتش رو نشون داد و بعد هم بیرونش کردن
و به خاطر این ها اینکه بعدش اون همکار و همسایه‌ش به حرفاش گوش داد غیرمنطقی نبود و برای خواننده خوشحال‌کننده بود.

ببخشید طولانی شد اگه خوندینش ازتون ممنونم.💓
        

10