فاطمه‌زهرا؛

فاطمه‌زهرا؛

@thefafa
عضویت

آبان 1401

60 دنبال شده

56 دنبال کننده

                «خواننده حرفه‌ایِ آدم های خیالی»
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
فاطمه‌زهرا؛

فاطمه‌زهرا؛

1404/6/30 - 13:01

        آیا جهانی بدون مرگ همه را باهم غریبه می‌کند؟
....
دنیایی رو تصور کن که کسی به طور طبیعی نمی‌میره و کشته هم نمیشه، حتی اگر از یک آسمون خراش بپری پایین و جسمت متلاشی شه تو رو به مرکز احیا می‌برن و بعد چند روز دوباره زنده میشی مثل روز اول. دنیایی که میتونی به هر سنی که میخوای بری و چندبار تو چند خانواده زندگی کنی، شاید به نظر هیجان انگیز و جالب بیاد، اما با خوندن داس مرگ می‌فهمی فقط ایده این کار جالبه، واقعیت قراره خیلی ترسناک باشه. 
اما یک سری افراد هستن به اسم «داس ها» و وظیفشون اینه که به زندگی آدم ها پایان بدن برای اینکه تعادل جمعیت زمین به هم نخوره و فقط اون ها هستن که توانایی این کارو دارن و با شرایط خاصی هم به مقام داسی منصوب می‌شن.
دنیای داس مرگ توسط ابر تندر کنترل و مدیریت می‌شه. «ابر تندر» (Thunderhead) همون هوش مصنوعی خیلی پیشرفته‌ست که همه‌ی دنیا رو اداره می‌کنه. اون مثل یه مغز مرکزیه که روی همه‌چیز نظارت داره: از آب‌وهوا و اقتصاد گرفته تا نظم و آرامش مردم. هیچ خطایی نمی‌کنه و همیشه بهترین تصمیم‌ها رو برای انسان‌ها می‌گیره. تنها جایی که «ابر تندر» دخالت نمی‌کنه، کار داس‌هاست؛ چون مرگ و انتخاب اینکه چه کسی بمیره باید به دست انسان بمونه، نه ماشین. همین محدودیت باعث میشه تضاد و کشمکش اصلی داستان شکل بگیره. 
و حالا اصل داستان از جایی شروع می‌شه که داس فارادی تصمیم می‌گیره دو نوجوون رو به عنوان کار آموز های خودش انتخاب کنه، سیترا و روئن درحالی که هیچکدوم از اونها علاقه ای به داس شدن ندارن، اما اتفاقاتی در جریان داستان میفته که کاملاً در دو مسیر جداگانه در مقابل هم قرار می‌گیرن. 
.... 
داس مرگ شبیه یه سوال مداوم بود درباره‌ی مرگ، عدالت و معنای واقعی زندگی. شخصیت‌هاش باعث شدن به این فکر کنم که اگر انتخاب مرگ یا زندگی دست انسان باشه، دنیا چه شکلی میشه. چیزی که بیشتر از همه تو ذهنم موند، این بود که چطور مرگ، که همیشه ازش فرار می‌کنیم، خودش می‌تونه بخشی از معنای زندگی باشه. این کتاب هم ترسناک بود و هم امیدبخش. 
کتاب ایده جالبی داشت، اما برای من یکم کند پیش رفت و هرچقدر جلوتر می‌رفتم روند داستان سریع تر می‌شد، به نظرم قابلیت این رو داشت که با این ایده جذاب تر پیش بره و نوشته بشه و داستان هم جوری تموم شد که خواننده ترغیب بشه برای مطالعه جلد بعد. 
      

1

فاطمه‌زهرا؛

فاطمه‌زهرا؛

1403/12/24 - 13:42

9

فاطمه‌زهرا؛

فاطمه‌زهرا؛

1403/7/20 - 13:52

33

فاطمه‌زهرا؛

فاطمه‌زهرا؛

1403/6/6 - 23:27

        آقا عجب چیزی بود این کتاب😶‍🌫️
ژانر کتاب معمایی بود و بیشتر به عقاید مسیحیت مرتبط بود.
داستان جایی شروع میشه که متصدی موزه لوور یعنی جکوز ساونیر به قتل میرسه! جکوز ساونیر یه شخصیتیه که نقش خیلی مهمی در تاریخ داشته و در روند داستان باهاش آشنا میشید. 
و این یه قتل عادی نبوده ، تا وقتی که ساونیر بمیره و جون بده چند دقیقه طول کشید و اون تو محل مرگش معمایی طراحی کرد که کل داستان رو ساخت...
مامور رمزگشایی پلیس فرانسه برای رمز گشایی وارد عمل شد و اون کسی نبود جز سوفی! سوفی نوه ساونیر بوده و اون رو حدودا چند سالی ترک کرده بوده. چرا؟ چون صحنه ای رو از پدربزرگش دیده که نتونسته فراموش کنه و به شدت براش غیر قابل تحمل بود.
و حالا ما یه شخصیت دیگه هم داریم: رابرت لنگدان آمریکایی
رابرت یه نماد شناس مذهبیه که تو حرفه خودش بسیار مشهوره.
رابرت دقیقا زمان قتل ساونیر قرار بود اون رو ملاقات کنه.
صبح یه روز یه ماموری میاد در هتل و بهش میگه ساونیر خودکشی کرده ، تو پاشو بیا ازت بازجویی کنیم و ببینیم چه خبره.
لنگدان میره و معما رو میبینه که ساونیر با خون خودش نوشته بود و بعد تعجب میکنه تا وقتی که سوفی میاد و بهش میگه: تو دردسری! اینا فکر میکنن تو قاتلی و خط آخر نوشته رو پاک کردن! ساونیر تو خط آخر معماش نوشته بود یه سَری هم به رابرت لنگدان بزنید. سوفی میدونست که کار رابرت نیست.
و بسم الله...
از خوندن این کتاب به هیچ وجه پشیمون نیستم و به نظرم خیلی جذاب بود!!!
علاوه بر اون یه نکته مثبت هم این بود که فصل ها کوتاه و در حد یک تا سه چهار صفحه بودن و این سرعت خوانش رو بیشتر و کتابو هیجان انگیز تر می‌کرد.🧩
      

20

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.