یادداشت سیده تسنیم فاطمی زاده
1404/6/17
بسم الله النور اما بعد اولین اثری ست که از داستایفسکی خواندم و باز هم نمی توانم تمام قلمش را قضاوت کنم و فقط نظرم در باره ی همین کتاب را خواهم گفت.مدتی زیاد این کتاب را در بهخوان و طاقچه می دیدم تا اینکه با یکی از باشگاه ها آن را مطالعه کردم.با پیش زمینه ای که دیگران انتظار شاهکار داشتند اما در آن سطح نبوده و درواقع آن چنان دید خوبی نبود. ۳۰ صفحه ی اول را که خواندم،تنها قسمت جذاب و جالب مقدمه بود که نویسنده داستان را شرح داده بود و کششی برایم نداشت که یک نفس بخوانم. ایده برایم جدید بود اما شخصیت ها... وای از شخصیت ها!چرا انقدر غیر طبیعی؟دختر شانزده ساله ای که قرار بود قوی و محکم جلوه کند اما در برابر حرف ها و تحقیر های امانت فروش مسکوت است.امانت فروش ۴۰ ساله ای که رنج دیده و تحقیر شده اما همچنان خودشیفته و خود بزرگ بین است،هیچ درکی از زندگی ندارد و ذهنش مثل یک کودک ۵ ساله که بستنی را از او گرفته اند قضایا را می بیند! البته شاید این خلاقیت نویسنده را نشان بدهد انقدر قاطع نمی توانم نظر بدهم! نکته ای دیگر اینکه اگر دوستان نمی گفتند که سبک کلاسیک است شاید من نمی فهمیدم چون هیچ چیز جز برخی اشیاء و موقعیت ها شبیه نبود.در واقع تصور من از ادبیات کلاسیک ربکا،آنه شرلی،عقل و احساس،قصر آبی و... این سبک کتاب ها بود ولی اینجا با نوع دیگری روبه رو شدم که خود قلم فارغ از فضا شبیه به ادبیات کلاسیک برای من حداقل نبود. اصلا رفتار شخصیت های دیوانه ی این کتاب را درک نمی کنم،انگار "هیچ چیز سرجایش نیست" درکل قلم نویسنده بد و غیر قابل خواندن نبود و مدل شخصیت ها و داستان علت بیشتر شک و شبهاتی است که به این داستان وارد می شود. گیجم و حتی نمی توانم یک یادداشت قابل قبول برایش بنویسم.مردک دیوانه!دخترک بی عقل! بله این کتاب یک شاهکار است،شاهکار خلق رومخ ترین شخصیت ها!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.