یادداشت‌های ایمان نریمانی (103)

          کتاب «آفاق دانایی در سپهر تمدن اسلامی» بیان تجربه‌های فکری چند دهه زندگی رسول جعفریان و فعالیت‌های حرفه‌ای اش به خصوص در حوزه کتاب و کتابخانه است‌. 

او که خود در حوزه دیجیتالی کردن منابع کتابخانه‌ای پیشگام بوده، در این کتاب معتقد است باید نظام سنتی کتابخانه‌ را عوض کنیم؛ چرا که کتاب و کتابخانه با وضع فعلی راه به جایی نخواهد برد. 

طبق گفته‌های آقای جعفریان، بخش عمده ای از منابع کتابخانه‌ها، چه چاپی و چه خطی هنوز دیجیتال نشده‌اند و بسیاری از آنهایی که شده‌اند هم یا وضوح و خوانایی ندارند و یا دسترسی به آنها راحت نیست.

جعفریان به درستی معتقد است که تمرکز روی چاپ و خرید نسخه چاپی در کتابخانه‌ها ما را در پیشبرد علم متوقف می‌کند که از نظر من این موضوع درباره‌ کتاب‌های غیرداستانی درست است.

مشکلات حقوقی و مدیریتی باعث شده تا بسیاری از منابع در اختیار پژوهشگران نباشد و فرآیند پژوهش به کندی پیش رود. از طرفی، همین تفکر، پژوهشگران را از کتابخانه دور کرده است.

به جز این‌ها، بخش تاریخ شفاهی شکل گیری کتابخانه تخصصی تاریخ در قم و همچنین دیجیتالی‌سازی علوم انسانی نیز خواندنی است.
        

0

          کتاب چرا ادبیات شامل دو مقاله، یک سخنرانی و یک مصاحبه با عناوین چرا ادبیات / فرهنگ آزادی / امریکای لاتین: افسانه – واقعیت / سرخوشی و کمال است.

در بخش اول کتاب که مهمترین بخش آن نیز به شمار می‌رود، یوسا به اهمیت خواندن ادبیات و رمان و نیز مشکلات جامعه بدون ادبیات پرداخته است. مطالعه این بخش از کتاب بیش از همه برای کسانی لذت‌بخش است که کتاب ‌خواندن بخش مهمی از برنامه روزانه آن‌هاست و از کتاب رهایی ندارند. همچنین، اگر فردی اطراف شما وجود دارد که از مطالعه فراری است یا آن را اتلاف وقت می‌داند، خواندن این بخش را به او توصیه کنید. درباره تک‌تک جملات و پاراگراف‌های این بخش می‌توان ساعت‌ها صحبت و گفتگو کرد.

بخش دوم کتاب سخنرانی یوسا درباره فرهنگ و هجوم فرهنگی و جهانی شدن و بخش سوم نیز درباره آمریکای لاتین است. بخش پایانی کتاب نیز گفتگوی دو نفر با یوسا پیرامون ادبیات، کتاب‌های یوسا و نویسندگی است. 

بخش‌هایی از کتاب
•  بورخس همیشه از این پرسش که "فایده ادبیات چیست ؟" برآشفته می‌شد. او این پرسش را ابلهانه می‌شمرد و در پاسخ آن می‌گفت: "هیچ‌کس نمی‌پرسد فایده‌ی آواز قناری و غروب زیبا چیست." اگر این چیزهای زیبا وجود دارند و اگر به یمن وجود آن‌ها، زندگی حتی در یک لحظه کمتر زشت و کمتر اندوه‌زا می‌شود آیا جست‌وجوی توجیه عملی برای آن‌ها کوته‌فکری نیست؟
•  در دنیای بی سواد و بی بهره از ادبیات، عشق و تمنا چیزی متفاوت با آنچه مایه ارضای حیوانات می‌شود، نخواهد بود و هرگز نمی‌تواند از حد ارضای غرایز بدوی فراتر برود.
•  ادبیات خوب، ادبیات اصیل، همواره ویرانگر، تقسیم ناپذیر و عصیانگر است.‌ چیزی که هستی را به چالش می‌خواند.
•  وقتی کتاب را می‌بندیم، دنیای قصه را ترک می‌گوییم، به زندگی واقعی برمی‌گردیم و این زندگی را با دنیای باشکوهی که به تازگی ترکش‌ کرده‌ایم مقایسه می‌کنیم، چقدر سرخورده می‌شویم.
•  ادبیات از آغاز تاکنون و تا زمانی که وجود داشته باشد، فصل مشترک تجربیات آدمی بوده و خواهد بود و به واسطه آن، انسان‌ها می‌توانند یکدیگر را بازشناسند و با یکدیگر گفتگو کنند.
        

1

          کلارا زندگی‌اش را می‌گذراند. در یک سالن زیبایی کار می‌کند،  با مردی زندگی می‌کند که از او خسته شده است... و روزبه‌روز به زندگی ادامه می‌دهد، کارهای روزمره را انجام می‌دهد، تا اینکه به کتابی برمی‌خورد: «در جستجوی زمان از دست رفته» اثر مارسل پروست. کتاب را به خانه می‌برد و ماه‌ها فراموشش می‌کند، تا اینکه یک روز شروع به خواندنش می‌کند. و به خواندن ادامه می‌دهد. جلد اول و بعد دوم و سوم... تا جلد هفتم. و همه چیز تغییر می‌کند...

این رمان فرانسوی که درباره تأثیر ادبیات، به‌ویژه رمان «در جست‌وجوی زمان از دست رفته» مارسل پروست، بر زندگی است و نشان می‌دهد چگونه یک اثر ادبی می‌تواند زندگی روزمره را به تجربه‌ای عمیق‌تر و معنادارتر بدل سازد‌.

اگر در جستجوی زمان از دست رفته را خوانده باشید، احتمالا جذابیت کتاب برایتان دوچندان است و اگر مثل من نخوانده باشید، قطعا این کتاب میتواند شما را به خواندنش ترغیب کند.

اگه به دسته کتاب‌های در مورد کتاب علاقه‌مند هستید، خواندن این کتاب ساده، روان و کوتاه را به شما پیشنهاد می‌کنم.

بخش‌هایی از کتاب:
مطمئن است که اگر امروز خود مارسل کتابش را می‌خواند، گاهی به نظر خودش هم خیلی طولانی می‌رسید.

زمانی که صرف خواندن پروست می‌شود، زمان از دست رفته نیست، زمان بازیافته است؛ فرصتی که با زیرکی از دل زمان ربوده می‌شود.

وقتی این صفحات را می‌خواند، چیزی نسبتا جادویی اتفاق می‌افتد که باعث می‌شود کلارا برای اولین بار به این فکر بیفتد که شاید کتاب‌ها از زندگی واقعی بهتر باشند.

پروست سخت نیست، فقط متفاوت است.
        

6

          رمان «خاطرات دلبرکان غمگین من» آخرین اثر داستانی منتشرشده از گابریل گارسیا مارکز، نویسنده‌ی نامدار کلمبیایی و برنده‌ی جایزه نوبل ادبیات است که در سال ۲۰۰۴ به چاپ رسید.
داستان از زبان یک روزنامه‌نگار ۹۰ ساله روایت می‌شود که تمام عمرش را تنها، بی‌زن و فرزند، با نوشتن و معاشرت‌های گذرا گذرانده است. او در سالگرد تولدش، تصمیم می‌گیرد شب را با دختری باکره سپری کند. اما برخلاف آن‌چه انتظار دارد، تجربه‌ی این دیدار برای او به نقطه‌ی عطفی تبدیل می‌شود: او برای اولین‌بار در زندگی‌اش عاشق می‌شود. دلدادگی پیرانه‌سری که نگاهش به گذشته، حال و آینده را دگرگون می‌کند.
این رمان کوتاه، در عین ایجاز، اثری چندلایه، جسور و پرمفهوم است که به شکلی تأمل‌برانگیز به موضوعاتی چون عشق دیرهنگام، پیری، تنهایی، هوس و رستگاری می‌پردازد.
هنر مارکز در «خاطرۀ دلبرکان غمگینِ من» این است که داستان عشق پیری به معشوق کم‌سن‌وسال را بی‌آنکه خواننده منزجر بشود، روایت می‌کند. موضوع در لبۀ تیغ است؛ اما خواننده حتی با شخصیت اصلی داستان همراه هم می‌شود. این‌طور داستان‌پردازی درمورد چنین مسئله‌ای، درسی است که می‌توانیم از قلم مارکز یاد بگیریم!
توصیف‌های عجیب‌وغریب و الهام‌بخش مارکز از «همه‌چیز» هم جالب‌توجه بود؛ از «مکان‌ها» گرفته تا «موقعیت‌ها»، از «خیابان‌های بدنام‌ونشان» تا «صبحگاه یک پیرمرد اهل قلم و عاشق‌پیشه».
این رمان با ترجمه‌های مختلفی به فارسی برگردانده شده است. ترجمه‌ی کاوه میرعباسی با عنوان «خاطره‌ی دلبرکان غمگین من» و ترجمه‌ی امیرحسین فطانت با عنوان «خاطرات روسپیان سودازده‌ی من» از جمله ترجمه‌های شناخته‌شده‌ی آن هستند. انتشار کتاب در ایران با حاشیه‌هایی همراه بود و پس از چاپ اول توسط انتشارات نیلوفر، تجدید چاپ آن با موانعی مواجه شد.

از متن کتاب:
«واقعیت این است که اولین تغییرات در پیری آنچنان به آرامی اتفاق می‌افتد که به سختی به چشم می‌آیند».
«او خواب بود، اما من عاشقش بودم؛ نه برای زیبایی‌اش یا جوانی‌اش، بلکه چون با او دوباره خودم را دیدم... انسانی که می‌توانست عاشق شود.»
        

3

          کتاب ملک گرسنه با عنوان فرعی «تقویم شمس تبریزی» اثری نوآورانه و متفاوت از نهال تجدد است که با نگاهی تازه و خلاقانه به زندگی شمس تبریزی می‌پردازد.

این کتاب در سه بخش با عنوان‌های «پیش از او»، «با او»، و «پس از او» سامان یافته است؛ بخش‌هایی که هر کدام مرحله‌ای از سیر زندگی شمس تبریزی را روایت می‌کنند: از کودکی و ترک خانواده، تا ملاقات با مولانا، و نهایتاً جدایی اجباری از او.

ویژگی برجسته‌ی این اثر، شیوه‌ی روایت آن است. ملک گرسنه به اول‌شخص مفرد نوشته شده و گویی این خودِ شمس است که از زبان خویش، سرگذشت، سلوک و دریافت‌های عرفانی‌اش را بازمی‌گوید. با این تمهید روایی، مخاطب حس نزدیکی و صمیمیت بیشتری با شخصیت شمس می‌یابد و درونیات و اندیشه‌های او را بی‌واسطه درک می‌کند.

نهال تجدد برای نوشتن این اثر پژوهشی عمیق در متون عرفانی و منابع تاریخی انجام داده است. او با استفاده‌ی دقیق و هدفمند از منابعی همچون «مقالات شمس تبریزی» (تصحیح محمدعلی موحد)، «دیوان کبیر» و «مثنوی معنوی» مولانا (با تصحیحات بدیع‌الزمان فروزانفر و محمدعلی موحد)، و نیز متونی مانند «ما فیه»، «رساله‌ی سپهسالار»، «ابتدانامه سلطان ولد»، «منطق‌الطیر» عطار و «مناقب‌العارفین» بهره برده است. حتی از متونی فراتر از ادبیات فارسی مانند «سفرنامه‌ی ابن بطوطه» برای تفسیر شهرهایی که شمس به آن‌ها سفر کرده استفاده کرده است.

آنچه این اثر را متمایز می‌کند، شیوه‌ی خاص نگارش آن است: نویسنده بخش عمده‌ی گفت‌وگوها و روایت‌ها را مستقیماً از متون عرفانی استخراج کرده و با ارجاع دقیق، در کنار هم نشانده است. این کار، هم به لحن تاریخی و اصالت زبانی متن کمک کرده و هم اجازه داده که شخصیت‌های تاریخی از خلال کلمات و تفکرات خودشان، با مخاطب امروز ارتباط برقرار کنند.

در واقع، هنر نویسنده در اینجا نه خلق روایت، بلکه انتخاب و چیدمان هوشمندانه‌ی متون کهن برای بازسازی یک زندگی‌نامه‌ی روایی است؛ چیزی شبیه به تدوین یک فیلم مستند از دل تصاویر پراکنده‌ی آرشیوی.
        

3

          کتاب «شکسپیر و شرکا» نوشته‌ی سیلویا بیچ، روایتی صمیمی و مستند از تجربه‌ی منحصربه‌فرد یک زن امریکایی در قلب پاریس دهه‌ی ۱۹۲۰ است؛ دوره‌ای که به لحاظ فرهنگی و ادبی، از طلایی‌ترین سال‌های قرن بیستم به شمار می‌آید. این اثر نه‌تنها روایتی مستند از تأسیس و مدیریت کتابفروشی‌ای کوچک در پاریس، بلکه آینه‌ای است از جنبش ادبی «نسل گمشده» و حلقه‌ای از چهره‌های نامدار ادبیات مدرن که در فضای آن کتابفروشی گرد هم آمده بودند.
پاریسِ دهه‌ی ۱۹۲۰ یکی از جذابترین مقاطع تاریخ برای علاقه‌مندان به ادبیات است؛ دوره‌ای که با حضور جمع بزرگی از نویسندگان جهان از جمله جویس، همینگوی، آندره ژید، فیتزجرالد، والری، گرترود استاین، سیمون دوبووار و ازرا پاوند همراه بوده است.

در چنین حال و هوایی، سیلویا بیچِ امریکایی که سررشته‌ای از کتابفروشی و کتابداری ندارد، در روز نوزدهم نوامبر سال ۱۹۱۹ کتابفروشی شکسپیر و شرکا را در خیابان هشتم دوپویترن افتتاح می‌کند؛ کتابفروشی‌ای که به مرور به پاتوقی فرهنگی و به تعبیر بسیاری، سفارتخانه‌ای فرهنگی برای نویسندگان، مهاجران انگلیسی‌زبان و کتاب‌دوستان در پاریس تبدیل می‌شود.

کتاب «شکسپیر و شرکا» نوشته‌ی سیلویا بیچ، روایتی صمیمی و مستند از تجربه‌ی منحصربه‌فرد یک زن امریکایی در قلب پاریس دهه‌ی ۱۹۲۰ است؛ دوره‌ای که به لحاظ فرهنگی و ادبی، از طلایی‌ترین سال‌های قرن بیستم به شمار می‌آید. این اثر نه‌تنها روایتی مستند از تأسیس و مدیریت کتابفروشی‌ای کوچک در پاریس، بلکه آینه‌ای است از جنبش ادبی «نسل گمشده» و حلقه‌ای از چهره‌های نامدار ادبیات مدرن که در فضای آن کتابفروشی گرد هم آمده بودند.

از نقطه‌نظر کشش و جذابیت، می‌توان کتاب را به سه بخش تقسیم کرد؛ بخش نخست کتاب از جذاب‌ترین قسمت‌های آن است که شرح حالی از زندگی نویسنده، روایتی دل‌نشین از راه‌اندازی کتاب‌فروشی و آشنایی با آدرین مونیه را در برمی‌گیرد. این بخش همچنین ماجراهای نفس‌گیر انتشار کتاب «اولیس»، شاهکاری که هیچ ناشری در امریکا یا بریتانیا حاضر به چاپش نبود و سیلویا با شهامت، به تنهایی مسئولیت انتشار آن را بر عهده گرفت و خاطرات صادقانه، گرم، و گاه تلخ او از جیمز جویس را شامل می‌شود.

نیمه‌ی دوم کتاب اما از انسجام و گیرایی بخش نخست برخوردار نیست. در این قسمت، بیچ بیشتر به معرفی چهره‌های ادبی کمتر شناخته‌شده و شرح همکاری‌اش با نشریات و انجمن‌های ادبی گمنام می‌پردازد؛ موضوعاتی که ممکن است برای خواننده‌ی عمومی، کم‌رمق و پراکنده به نظر برسد. با این حال، این بخش از کتاب نیز از این جهت ارزشمند است که می‌تواند منبع خوبی برای شناخت نویسندگان و کتاب‌ها، مجلات و مقالات ادبی مطرح در دهه‌های ۲۰ و ۳۰ فرانسه باشد.

با این حال، کتاب در بخش پایانی، دوباره جان می‌گیرد. توصیف پاریسِ اشغال‌شده توسط نازی‌ها، مقاومت بیچ در برابر فروش آخرین نسخه‌ی کتاب «شب‌زنده‌داری فینگان» به یک افسر آلمانی، تعطیلی ناگزیر فروشگاه، و آزادی آن به‌دست ارنست همینگوی، از لحظات به‌یادماندنی و تأثیرگذار کتاب‌اند. با این حال، یکی از کاستی‌های کتاب این است که بخش‌های انتهایی که مربوط به دهه‌ی ۳۰ و دوران جنگ در فرانسه است خیلی زود به پایان می‌رسد و داستان تعطیل شدن شکسپیر و شرکای عزیز و روزهای بعد از آن نیز آن طور که باید بیان نمی‌شود.

از نکات مهم و قابل تأمل این اثر، روایت ساده، بی‌تکلف و بی‌پیرایه‌ی بیچ از نویسندگان بزرگ است. او بدون تعارف درباره‌ی دوستان ادبی‌اش سخن می‌گوید، با لحنی صادقانه و گاهی حتی انتقادی؛ لحنی که کتاب را از یک زندگی‌نامه‌ی صرف به اثری صمیمی و انسانی بدل کرده است. در میان این نویسندگان، جیمز جویس برای شکسپیر و شرکا یک مشتری خاص محسوب می‌شود، به طوری که از ابتدا تا انتهای کتاب همه چیز به نحوی به جویس گره می‌خورد؛ از تلاش‌های بیچ برای انتشار کتاب «اولیس» تا ارتباط دوستانه و گاه همراه با فراز و فرود میان ناشر (سیلویا بیچ) و نویسنده.

آنچه که بیش از هر چیز در مورد شکسپیر و شرکا مهم است، توجه به این نکته است که چگونه یک کتابفروشی ساده تا این حد می‌تواند مأمن و پاتوق سرآمدان عصر خود و بسیاری از کتابدوستان شهر شود. عمق این علاقه را زمانی می‌بینیم که پس از آغاز جنگ، کتابفروشی با بحران فروش مواجه می‌شود و تا مرز ورشکستگی پیش می‌رود، اما ابتکار نویسندگان در برگزاری سلسله جلسات کتابخوانی و فروش اشتراک به مردم، باعث می‌شود که کتابفروشی دوباره رونق پیدا می‌کند. در پاسخ به این سوال، آنچه که درسراسر کتاب مشاهده می‌شود، عشق و علاقه کتابفروش یعنی سیلویا بیچ به شغلش، کاربرانش و نویسندگان است. او به نوعی خود را وقف شغلش می‌کند. سیلویا کتابفروشی خود را جایی پرهیاهو می‌داند و آن را اینگونه توصیف می‌کند: «از ساعت ۹ صبح که آقای هاچان عزیز، استاد آنگلوساکسون در سوربن می‌آمد تا رمان راحتی برای همسر انگلیسی‌اش ببرد تا پاسی از شب، دانشجوها، کتابخوان‌ها، نویسنده‌ها، مترجم‌ها، ناشران، نمایندگان ناشران و دوستانم می‌آمدند و می‌رفتند. بسیاری از نویسندگان آن دوره عضو کتابخانه بودند؛ به اینها اضافه کنید بی‌شمار دوستان بی نام و نشانی که کتاب‌های این نویسندگان را می‌خواندند.

در بخش‌های مختلفی از کتاب می‌خوانیم که ارتباطات گسترده سیلیویا بیچ کتابفروشی را بدل به شبکه‌ای برای ایجاد ارتباط و همکاری بین نویسندگان می‌کند؛ به عبارت دیگر، سیلیویا با شناختی که از نویسندگان مختلف (که مشتریانش هستند) دارد، رابط آشنایی و ارتباط نویسندگان با هم می‌شود (برای مثال دوستی والری لاربو با جویس). از سویی دیگر، ارتباط سیلویا با ناشران از سویی و شناختش نسبت به آثار نویسندگان، او را به مرجعی برای معرفی آثار به ناشران جهت ترجمه و چاپ تبدیل می‌کند. ارتباطات گسترده سیلویا تا جایی پیش می‌رود که گاهی کارگردان‌های سینما نیز برای پیدا کردن کتابی مناسب جهت اقتباس از او راهنمایی می‌گیرند.

در مجموع، «شکسپیر و شرکا» کتابی است درباره‌ی کتاب‌ها، کتابفروشی‌ها و کتاب‌دوستان؛ درباره‌ی جسارت یک زن برای ساختن فضایی فرهنگی در دل پاریس، در روزگاری که کتاب انگلیسی نایاب بود. اگرچه بیچ خود را در خاطراتش «فقط یک خواننده‌ی ساده» توصیف می‌کند، اما کتاب او به‌واسطه‌ی نثر روان و خاطرات تاریخی‌اش از یک مکان مهم و دوره‌ای مهم و آدم‌هایی مهم، جایگاه ویژه‌ای در میان کتاب‌های مستند ادبی دارد؛ اثری که می‌توان آن را در کنار آثاری چون ۸۴، خیابان چرینگ کراس یا کتابفروشی پنلوپه فیتزجرالد نشاند، اما با چاشنی واقع‌گرایی و تجربه‌ی زیسته‌ای ناب.

این کتاب برای علاقه‌مندان به تاریخ ادبیات، طرفداران نسل گمشده، علاقه‌مندان به کتاب، کتابخانه و کتابفروشی و همه‌ی آن‌هایی که رؤیای داشتن یک کتابفروشی را در سر دارند، خواندنی، الهام‌بخش و فراموش‌نشدنی است.

نکته پایانی اینکه کتاب دیگری نیز با همین عنوان یعنی «شکسپیر و شرکا» نوشته جرمی مرسر در ایران ترجمه شده که ارتباطی با‬ کتابفروشی سیلیویا بیچ ندارد. در واقع پس از بسته شدن شکسپیر و شرکای اصلی، کتابفروشی دیگری به یاد بیچ با همین اسم باز می‌شود. کتاب‌های دیگری نیز با عنوان‌های «سیلویا بیچ و نسل سرگشته: تاریخچه‌ای از حیات ادبی پاریس در دهه‌های بیست و سی میلادی» از انتشارات نیلوفر و «کتابفروش پاریس ‫: درباره سیلویا بیچ، مالک کتابفروشی مشهور شکسپیر و شرکاء» نوشته کری ماهر از انتشارات فراهنر در این زمینه منتشر شده‌اند که علاقه‌مندان به این کتابفروشی و سرگذشت آن می‌توانند آن‌ها را هم مطالعه کنند.

کتاب «شکسپیر و شرکا» با ترجمه سحر مرعشی در نشر گمان منتشر شده است.

        

3

          «دزد مو وزوزی و انسان فرهیخته» از محسن پوررمضانی یه کتاب بامزه، صمیمی و خوش‌خوان برای فرار از روزای سخت اخیر بود‌.

این کتاب یه مجموعه‌ی ۱۲ داستان کوتاه طنزه که با زبان ساده و شوخی‌های ریز اما بامزه، سراغ روزمرگی‌های ما آدم‌ها رفته. داستانا پر از شخصیت‌های معمولی با حال‌وهوای آشنا هستن، مخصوصا برای دهه شصتی‌ها که ممکنه حس نوستالژی هم بگیرن. نکته‌ی جالبش اینه که شخصیت‌ها یه جورایی به هم وصلن، انگار داری زندگی یه محله رو تماشا می‌کنی.

نویسنده با ظرافت خاصی با رفتارها، عادت‌ها و حتی رسم و رسوم ما ایرانی‌ها شوخی کرده. طنزش از اون مدلی نیست که با هر خط بخوای قهقهه بزنی، ولی زیرخندهای ریزی داره که بعضی وقتا تهش یه غم نازک هم قایم شده.

پیشنهاد دوستانه اینکه برخلاف عادت‌ همیشگی‌ت، این‌بار مقدمه و موخره‌ی کتاب رو هم بخون، چون حتی اونا هم خنده‌دارن!

در کل، این کتاب گزینه‌ی خوبیه برای خوندن توی وقتای آزاد که حوصله خوندن کتاب‌های جدی رو نداریم یا پر کردن دقایق آخر یه روز سخت که حال و هوامون رو عوض کنه‌.
        

4

           #دائو_ده_جینگ مرکب از سه جزء است: «دائو» یعنی راه، «د» که «بهره‌مندی» از دائو است، آن را فضیلت، نیرو یا «هنر» کشورداری دانسته‌اند و «جینگ» به معنی «کهن‌نامه» یا کتاب رسمی است.

کتاب دائو د جینگ اصلی ترین کتاب آیین دائو است که به‌صورتی موجز و مفید در ۸۱ بخش کوتاه و شعرگونه نگارش شده است. ح بخش از این کتاب به موضوعی عرفانی و یا اخلاقی می‌پردازد و پندی و پیامی را به ظرافت بیان می‌‌دارد.

دائو اساساً به معنای همه چیز است، دائو مثل جریانی است که در همه جا وجود دارد. فلسفه‌ی لائو تزو ساده است: آنچه را که در مقابل شماست بپذیرید، بدون اینکه بخواهید وضعیت غیر از آنچه هست باشد.

این کتاب در مجموع شامل تعالیم حکمی و عرفانی دربارۀ شناخت آفریدگار، جهان، طبیعت، انسان، زندگی همراه با آرامش و همنوع دوستی، زمامداری و هدایت مردم و «درست زندگی کردن» می‌باشد.

#لائو_تزو، نویسنده کتاب، از حکیمان هم‌عصر با کنفوسیوس است و دو هزار و ششصد سال قبل می زیست. معروف است که وقتی لائو تزو از فریب‌ها و توطئه‌های سیاستمداران دلزده شد، از شغل خود که کتابدار کتابخانۀ سلطنتی بود، استعفا داد و چین را ترک کرد. در دروازه شهر، یکی از نگهبانان از او درخواست کرد که به او بگوید که دائو چیست، و لائو تزو این کتاب کوتاه را بر او املا کرد، سپس رفت و کسی دیگر او را ندید.

دائو ده جینگ را در شمار آثار ادبی نیز آورده‌اند؛ اما واقعیت آن است که آن را خاصه به معیارهای امروزین نمی‌توان شعر نامید، هر چند در بعضی از فصل‌ها، رگه هایی از شعر، در حال و هوای شعر عرفانی ما، دیده می‌شود. این کتاب را بیشتر باید در شمار آثار فلسفی آورد و بیش‌تر کتابی است در علم سیاست یا در آیین کشورداری بر بنیاد فلسفه‌ی دائوی؛ نوعی فلسفه‌ی سیاست است که اصول دائوی را به کار می بندد.

لائو دزو در این کتاب علاوه بر تبیین جهان، درباره ویژگی‌های یک انسان خردمند و حکیم و فاضل سخن می‌گوید. انسان خردمند یا حکیم کسی است که به بالا‌ترین مراتب دانایی و درک جهان و به یگانگی با آن رسیده و بر اساس آن در این جهان رفتار می‌نماید.
        

2

          «واژه هایی در اعماق آبی دریا» در یک کتابفروشی دست دوم اتفاق می‌افتد.  کتاب داستان عشق، زندگی، فقدان و ادبیات را روایت می‌کند. شخصیت‌های اصلی داستان، هنری و ریچل، بهترین دوستان هم هستند. ریچل همیشه احساس بیشتری نسبت به هنری داشته است، اما هنری عاشق ایمی است. پس از مرگ برادر ریچل، او و هنری دوباره در کتابفروشی گرد هم می‌آیند و.... 

کتاب داستان عشق نوجوانانه‌ است و احتمالا کسانی که به این دست کتاب‌ها علاقه دارند، از این کتاب هم لذت می‌برند. همچنین لحن صمیمانه، شخصیت‌های دوست‌داشتنی و شخصیت‌پردازی خوب نویسنده و فضاسازی جذاب، از جمله نقاط مثبت کتاب به شمار می‌رود که خواننده را تا پایان با خود همراه می‌کند.

ضرب آهنگ کتاب در ابتدا کند است؛ چرا که داستان از زبان دو شخصیت اصلی پیش می‌رود و همین موضوع خواننده را کمی سردرگم می‌کند. اما هرچه کتاب پیش می‌رود، ریتم تندتری می‌گیرد و جذابتر می شود.

یکی از جذابیت‌های کتاب، روایت شدن داستان در فضای کتابفروشی، دیالوگ‌های مرتبط با کتاب توسط شخصیت‌ها، بخش لتر لایبرری،  خانواده کتابخوان هنری و دورهمی های هفتگیشان برای معرفی کتاب است که احتمالا علاقه‌مندان به کتاب های با این موضوعات از آن لذت خواهند برد.

بخش‌هایی از کتاب:

من توانایی زندگی در آینده‌ای نامعلوم رو دارم، اگر در اون آینده نامعلوم، تو در کنارم باشی.

کتاب‌های دست دوم در از رمز و راز هستند.

بعضی اوقات علم کافی نیست. بعضی اوقات به شاعران نیاز دارید.

اگر آنها فقط کلمات بودند، مردم به خاطر آنها عاشق نمی‌شدند...

فکر نمی‌کنم بتوانی نامه‌ای مثل این را بنویسی. نامه عاشقانه، بنا به تعریف، باید جاودانه باشد وگرنه چه فایده‌ای دارد؟
        

2

          همه چیز تمیز و نم دار بود؛ چون حدود ساعت سه، وقتی من و ریچارد داشتیم دعوا می کردیم، باران باریده بود و کماکان می بارید. من برای همین داشتم توی خنکی شب قدم میزدم که کتابخانه سیار شبانه را دیدم... وقتی داشتم از کنارش رد می شدم در باز شد و داخل ماشین را دیدم. پشت فرمان ماشین یک پیرمرد سفیدپوست نشسته بود که چای می نوشید و روزنامه می خواند. لابد به پیرمرد زل زده بودم، چون از بالای عینک ذره بینی اش نگاهم کرد و گفت: می خواهی مجموعه را ببینی؟
پرسیدم: چه مجموعه ای؟
جواب داد: کتاب.
و کارتی دستم داد. نوشته بود #کتابخانه_سیار_شبانه، کتابدار: روبرت اپن شاو، ساعت کار از غروب تا سپیده.
پرسیدم کتابخانه سیار شبانه؟
جواب داد: درخدمتم.
روی جلد بعضی از کتاب ها شماره خورده بود ولی روی بعضی هایشان شماره ای نداشت. کتابها براساس فهرست موضوعی مرتب نشده بودند و به نظر می رسید سیستم شماره گذاری بعضی هایشان فرق داشته باشد؛ در واقع انگار کتاب ها از کتابخانه های مختلفی آمده باشند. مشکوک شدم که نکند آقای اپن شاو راه می افتد و کتاب ها را از کتابخانه ها می دزدد تا اینجا توی کاروانش جمعشان کند. کمی که جلوتر رفتم متوجه چیز عجیبی شدم. همه کتاب های اینجا به نظرم آشنا می آمدند. در واقع من تمام آن کتاب ها را خوانده بودم. منظورم این است که من با اینکه خوره کتاب خواندنم، هرگز جایی نبوده ام که همه کتاب هایش را خوانده باشم حتی توی خانه خودم! اما اینجا همه چیز را خوانده بودم. بعد دفتر خاطراتم را دیدم. دفتر را برداشتم و باز کردم... روی دستخط تمیز و مرتب من با روان نویس بنفشم، مهر کتابخانه خورده بود! رفتم پیش آقای اپن شاو. این مال من است، دفتر خاطراتم را نشان آقای اپن شاو دادم. لبخند ملایمی زد و گفت: همه شان مال تو هستند. اینها همه کتاب هاییست که تا حالا خوانده ای...

آنچه خواندید بخش ابتدایی داستان کوتاه کتابخانه سیار شبانه بود.
مدتی پیش در سایت کتابخانه ملی جستجو می کردم تا کتاب های با موضوع کتابخانه یا کتابفروشی را پیدا کنم که این کتاب را با ترجمه خانم #لیلا_کرد دیدم. برایم عجیب بود که خانم کرد در صفحه شخصیشان هیچ وقت از این کتاب عکسی منتشر نکرده و حرفی نزده بودند. وقتی از خودشان سوال کردم متوجه شدم که ترجمه ایشان توسط ارشاد با اصلاحات زیادی مواجه شده و ایشان هم قید ترجمه آن را زده بودند. با این حال گفتند که این داستان با ترجمه خانم #بهناز_شیر_محمدی و با صدای #فاطمه_معتمد_آریا در مجموعه #داستان_همراه به صورت صوتی موجود است. این مجموعه را می توانید از #طاقچه بشنوید.
        

1

          معمولا کتاب هایم را بر اساس معرفی دیگران انتخاب می کنم. حالا هم که مدتیست در کتابخانه عمومی کار می کنم این فرصت را پیدا کردم که وقتی کاربران کتابی را برای برگشت به کتابخانه می آورند نظرشان را در مورد کتاب می پرسم! (این هم از مزایای کتابدار بودنه دیگه)
وقتی کتاب آدم های خوشبخت کتاب میخوانند و قهوه می نوشند را دیدم ناخودآگاه عنوانش جذبم کرد؛ از کاربری که کتاب را برگردانده بود نظرش را پرسیدم گفت کتاب خوبی بود و همین تایید کافی بود تا کتاب را بخوانم.

کتاب روایت زنی پاریسی است که در غم از دست دادن شوهر و فرزندش گوشه نشین و بدخلق شده و سرانجام برای فرار از سرزنش اطرافیانش تصمیم می گیرد تا مدتی را در ایرلند زندگی کند. او در ایرلند با همسایه اش که پسری بدخلق و تنهاست ابتدا مشکل پیدا می کند اما به تدریج روابطشان خوب می شود تا جایی که یک دل نه صد دل عاشق می شوند و... داستان کتاب یک روایت عامه پسند است و حداقل تا صفحه 150 کتاب جذابیت خاصی ندارد. با این حال پایان نسبتا خوب کتاب باعث شده تا در مجموع بتوان به آن نمره قبولی داد.

به نظر من این کتاب برای افرادی که در غم سوگ از دست دادن عزیزانشان هستند کتاب مفیدی است و در بحث کتابدرمانی می تواند کاربردی باشد. به نظر می رسد نویسنده هم با توجه به تحصیلاتش در رشته روانشناسی سعی کرده است تا با روایتی عامه پسند افرادی با شرایط مشابه شخصیت اول کتاب را در جهت بازگشت به روند عادی زندگی همراهی کند.
مهم ترین نکته کتاب هم از نظر من این موضوع است که بسیاری از اوقات دیده می شود افرادی که هنوز از یک رابطه رهایی پیدا نکرده اند با این تصور که از رابطه قبلی فرار کنند، وارد رابطه ای جدید می شوند؛ اما این کتاب به نوعی قصد دارد این نکته را یادآوری کند که چنین افرادی ابتدا باید خودشان را پیدا کنند و سپس وارد رابطه دیگری شوند.

بخشی از کتاب:
تو وارد زندگی من شدی و من دوباره تصمیم گرفتم بجنگم، بخندم و زندگی کنم... راستش خودم رو با این توهم گول زده بودم که تو همه کمبود های درونی من رو پر می کنی و... و میتونم دوباره عاشق بشم...ولی هنوز آمادگی اش رو ندارم... من گذشته سختی داشتم. نمی تونم کالین رو از زندگی ام حذف کنم. اگه با تو داستانی رو شروع کنم بالاخره روزی سرزنشت می کنم که چرا مثل کالین نیستی... من این رو نمیخوام. تو داروی مسکن من نیستی. باید اول به خودم برسم تا قوی باشم، حالم خوب بشه و دیگه به کمک کسی نیاز نداشته باشم. بعد از این مرحله است که می تونم عاشق بشم.
        

1

          از تابستان سال 1397 که به این نتیجه رسیدم که قصد دارم پایان‌نامه‌ کارشناسی ارشدم را در حوزه بازاریابی در شبکه‌های اجتماعی بنویسم، تقریباً همه کتاب‌های فارسی چاپ شده در این حوزه را خواندم؛ با این حال به جز کتاب «شبکه‌های اجتماعی، تاملی بر نقش آن‌ها در کتابخانه‌ها» که بیشتر بر جنبه نظری شبکه‌های اجتماعی تاکید داشت منبع مفید دیگری در این زمینه وجود نداشت.

چند ماه بعد که پروپوزالم را با عنوان «تحلیل محتوای ارائه‌شده در صفحات اینستاگرام کتابخانه‌های عمومی ایران و نحوه مشارکت کاربران آن‌ها» در دانشگاه خوارزمی دفاع کردم، احساس نیاز بیشتری به آموختن درباره شبکه‌های اجتماعی و به خصوص اینستاگرام کردم. بنابراین شروع به مطالعه کتاب‌های بازاریابی اینستاگرام که عموما هم برای کسب و کار‌های اینترنتی نوشته شده بودند کردم.

 همزمان با پایان‌نامه، در کتابخانه عمومی مرکزی قم استخدام شدم و مسئولیت اینستاگرام کتابخانه را نیز به عهده گرفتم. در واقع شانس با من یار بود تا بتوانم هرآنچه را که می‌آموزم هم‌زمان در صفحه اینستاگرام یک کتابخانه بزرگ و پرمخاطب پیاده‌سازی و تجربه کنم.

بعد از بهمن 1398 و دفاع از پایان نامه‌ام، تصمیم گرفتم کتابی در حوزه بازاریابی اینستاگرام برای کتابخانه‌ها بنویسم. بنابراین لازم بود تا ابتدا چند کتاب در این حوزه بخوانم. شروع مطالعاتم با کتاب حاضر بود؛ هم از آن جهت که در انجمن کتابداران آمریکا منتشر شده بود و هم به جهت کم حجم بودن و کاربردی بودن مطالب آن.

سه فصل اول کتاب آنقدر کاربردی و روان بودند که احساس کردم همه آنچه که قصد دارم در کتاب خودم بنویسم اینجا نوشته شده؛ یعنی اگر قرار بود کتاب خودم را بنویسم باید نصف آن را به این کتاب ارجاع می‌دادم! بنابراین تصمیم گرفتم تا با همکاری دوست عزیزم اسماعیل بیگدلو، ترجمه آن را شروع کنم. در نهایت با قبول زحمت ویرستاری توسط سرکار خانم دکتر مریم‌ صراف‌زاده، کتاب اواخر سال گذشته منتشر شد.

📙 مدیریت حضور کتابخانه‌ها در رسانه‌های اجتماعی/ دیویدلی کینگ
ترجمه ایمان نریمانی، اسماعیل بیگدلو
ویراستار مریم صراف‌زاده
انتشارات چاپار: اساطیر پارسی
        

11

          قدسی خان‌بابایی، نویسنده کتاب «من فقط یک داستان کوتاه نوشته بودم» را چند باری در جلسات نقد کتابخانه دیده بودم.  نقد‌هایش معمولا دقیق، موشکافانه‌ و منصفانه‌ بود به طوری که نویسنده‌ها را هم سر ذوق می‌آورد و جلساتمان را طولانی و جذاب می‌کرد.

اولین بار و در وضعیت واتساپش خبر انتشار کتاب را دیدم و چند وقت بعد در جشن امضای کتاب که در کتابخانه‌مان برگزار شد، یک نسخه از کتاب را خریدم.

طرح این رمان از میان ۹۰۰ طرح ارسالی برای جشنواره خودنویس برگزیده شده و مقام سوم را کسب کرده است و زیر نظر استاد خسرو باباخانی به داستان تبدیل شده است.

کتاب ماجرای زندگی زنی به نام فرزانه است که چند باری کار‌های مختلفی مثل خیاطی، آرایشگری و آموزش کامپیوتر را نیمه کاره رها کرده و حالا قصد دارد وارد دنیای نویسندگی شود و در این راه با شوهرش علی که مردی سنتی است با چالش مواجه می‌شود...

نقطه قوت کتاب که می‌تواند کشش لازم برای خواندن آن را در خواننده ایجاد کند، نثر قوی و زبان طنزگونه آن است. همچنین نویسنده در میان تعریف کردن ماجرا.های زندگی‌اش، آموزه‌هایی از داستان‌نویسی را نیز با زبان ساده بیان می‌کند؛ بنابراین خواندن آن برای کسانی که به داستان نویسی و جزئیات آن علاقه‌مند هستند جذاب خواهد بود.

نکته تاریک کتاب برای من، روح مرد‌ستیزی غلیظ حاکم بر داستان است؛ به خصوص اینکه جایی احساس می‌کنید به جای اینکه داستان روایت شود و شما قضاوت کنید که از کدام شخصیت خوشتان بیاید یا نیاید، نویسنده این کار را انجام داده است و نتیجه‌گیری می‌کند.

بخشی از کتاب
از همان جلسات اول کلاس‌های داستان‌نویسی تا همین حالا هر جا از من پرسیده‌اند《تولستوی را می‌شناسی؟》
با افتخار گفته‌ام:《بله آقا! بعد از کلی جنگ و دعوا، تازه با هم آشتی کرده‌ایم.》
همینگوی را چطور؟
اصلا ما هر شب تا با اسلحه وداع نکنیم خواب به چشم بی‌صاحبمان نمی‌آید.
جلال؟
نگفته بودم؟ من فرزند خوانده‌ی زن زیادی‌اش هستم دیگر!
هدایت؟
از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان، من هر سال در سالمرگ هدایت خودکشی می‌کنم؛ ایناها اینم جاش!
 
        

3

          «دوئل» اثر آنتون چخوف، فراتر از یک داستان کوتاه، اثری است که به واکاوی مفاهیمی عمیق همچون حقیقت، قضاوت، نفرت، شرافت و غرور می‌پردازد. چخوف با مهارت تمام، جامعه روسیه را با تمام تناقضات و ضعف‌هایش به تصویر می‌کشد و از زبان شخصیت‌های داستان، تعاریف و دیدگاه‌های خود را در مورد این مفاهیم بیان می‌کند.

داستان حول محور لائوسکی، مردی جوان و عیاش، و فون کارن، جانورشناسی آلمانی و منتقد سرسخت او، می‌چرخد. لائوسکی که از زندگی خود با معشوقه‌اش در قفقاز خسته شده، به دنبال فرار از مسئولیت‌هایش است. این موضوع خشم فون کارن را برمی‌انگیزد و او را به چالش می‌کشد.

چخوف با دقت و ظرافت، شخصیت‌های داستان را پردازش می‌کند و هر کدام را نمادی از یک قشر یا تفکر در جامعه روسیه قرار می‌دهد. بحث‌ها و مناظرات بین این شخصیت‌ها، به ویژه در مورد ماهیت انسان و ارزش‌های اخلاقی، خواننده را به تفکر و تأمل وا می‌دارد.

یکی از نکات برجسته داستان، نگاه چخوف به ضعف‌های انسانی است. او با همدلی و درک، به شخصیت‌هایی می‌پردازد که دچار اشتباه و خطا شده‌اند و در عین حال، به نقد جامعه‌ای می‌پردازد که این ضعف‌ها را تشدید می‌کند.

در پایان داستان، شمّاس، خادم کلیسا، با نگاهی عمیق به دوئل بین لائوسکی و فون کارن، به داوری در مورد جامعه و انسان‌ها می‌پردازد. او معتقد است که اگر انسان‌ها از رنج‌ها و سختی‌های یکدیگر آگاه بودند، کمتر به قضاوت و نفرت نسبت به هم می‌پرداختند.
        

1

          اعترافات یک کتابخوان معمولی، مجموعه یادداشت‌های آنه فدیمن، روزنامه‌نگار، نویسنده و ویراستار مجله کتابخانه کنگره ملی آمریکا با موضوع کتاب و کتابخوانی است.

فیدمن در مقدمه این کتاب نقل قولی از ویرجینیا وولف را بیان می کند که می‌گوید «کتاب‌خوان معمولی با منتقد و پژوهشگر فرق دارد. او برای لذت خود می‌خواند، نه برای کسب معرفت یا تصحیح نظرات دیگران.» و با این تعریف روایت‌های جذابی از عشق خود و خانواده‌اش به کتاب و خواندن را بیان کرده است؛ روایت‌هایی که خواندنی برای علاقه مندان به کتاب.

کتاب نه در مورد فدیمن که در مورد خانواده او نیز هست و بسیاری از داستان‌ها به پدر، مادر و نیز همسرش پیوند می خورد که آنها نیز کتابخوان های حرفه‌ای هستند. اعترافات یک کتابخوان معمولی از ماجرای «وصلت کتابخوانه ها» شروع و در ادامه خاطراتی از دوران کودکی، نوجوانی، جوانی، زندگی مشترک، دوران بارداری و فرزندان ادامه پیدا می‌کند که «کتاب» محور اساسی همه این خاطرات است.
        

11

          تصور من این بود که دفترچه یادداشت قرمز رمانی «در مورد کتاب» است که کاملا اینطور نبود. با وجود یک کتابفروش به عنوان شخصیت اصلی و حضور کمرنگ یک نویسنده یعنی پاتریک مودیانو و صحبت در مورد نویسندگان مختلف، کتاب اما بیشتر رمانی همه پسند بود با داستانی گیرا، با توصیفاتی به اندازه، که سخت می‌شد آن را زمین گذاشت.‌ با این حال، بیشتر در ستایش نوشتن‌های روزمره، یادداشت برداری‌های گاه به گاهی و داشتن دفترچه یادداشت است.

کتاب داستان مردی کتاب فروش است که به طور تصادفی در خیابان نزدیک خانه‌اش کیف زنانه ارغوانی را پیدا می‌کند که به نظر می‌رسد پس از دزدی از یک زن، سارق وسایل باارزش آن را برداشته و آن را در خیابان رها کرده است.
او کیف را به خانه می آورد و دفترچه یادداشت قرمزی را در آن پیدا می‌کند که زن صاحب این کیف، در آن روزمرگی‌هایش را می‌نوشته است. مرد کتاب فروش شروع به خواندن آن می کند و به تدریج با زن صاحب کیف انس می گیرد و تلاش می کند از روی نشانه ها پیدایش کند....
        

18