معرفی کتاب شکسپیر و شرکا اثر سیلویا بیچ مترجم سحر مرعشی

شکسپیر و شرکا

شکسپیر و شرکا

سیلویا بیچ و 1 نفر دیگر
4.1
16 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

23

خواهم خواند

78

شابک
9786225220089
تعداد صفحات
300
تاریخ انتشار
1403/9/30

توضیحات

        جنگ که شد خیلی‌ها به سیلویا گفتند به ایالات متحده برگردد، اما او نمی‌خواست آدرین و دوستان دیگرش را ترک کند یا درِ شکسپیر و شرکا را ببندد. «او توانست کتاب‌فروشی را سرپا نگه دارد تا اینکه روزی از روزهای سال ۱۹۴۱ افسری آلمانی از راه رسید تا نسخه‌ای از «فینیگانز ویک» را که پشت ویترین دیده بود بخرد و وقتی سیلویا از فروش آن سر باز زد تهدیدش کرد که تمامِ اموالش را مصادره می‌کند. سیلویا و دوستانش در عرض چند ساعت تمام اسباب مغازه را به طبقه‌ی بالا بردند و روی اسم مغازه را رنگ زدند. شکسپیر و شرکا دیگر وجود خارجی نداشت.»

شکسپیر و شرکا هرگز بازگشایی نشد. سیلویا شش ماه را در اردوگاه گذراند. بعد از آزادی خیلی‌ها کوشیدند قانعش کنند کتاب‌فروشی را دوباره باز کند اما او دیگر دل و دماغ این کار را نداشت. خوشبختانه به جایش تصمیم گرفت این کتاب را بنویسد، بهترین یادواره‌ای که می‌شد از زندگی او بیرون کشید.

—از مقدمه‌ی کتاب
      

لیست‌های مرتبط به شکسپیر و شرکا

نمایش همه
پاریس فرانسهسال های افول‬‏‫: پاریس دهه ی 1930پاریس: جشن بیکران

شکسپیر و شرکا

6 کتاب

پس ازپایان جنگ جهانی اول و از حدود سال ۱۹۲۰ تا ۱۹۴۰ و آغاز جنگ جهانی دوم پاریس به یک کانون ادبی بزرگ در اروپا تبدیل شده بود. علاوه بر شاعران و نویسندگان فرانسوی بسیاری از شاعران و نویسندگان و منتقدان ادبی و هنری بزرگ اروپایی و آمریکایی نیز در پاریس حضور یافتند.... سال ۱۹۱۹ و کمی قبل از به اوج رسیدن این جریان ادبی بزرگ سلویا بیچ که زنی آمریکایی بود تصمیم گرفت برای ادامه زندگی در پاریس بماند و با کمک‌های دوستش آدرین مونیه اولین کتابفروشی انگلیسی زبان پاریس را افتتاح کرد؛ کتابفروشی شکسپیر و شرکا... سیلویا به واسطه دوستی با آدرین مونیه با بسیاری از بزرگان ادبیات پاریس در اون روزگار دوست شد و از همان روزهای اول پای بزرگانی چون لاربو، آندره ژید ، دوامل ، فارگو ، رومن و خیلی‌های دیگر به شکسپیروشرکا باز شد... حدود یک سال بعد سروکله ارنست همینگوی جوان نیز پیدا شد و کمی بعد ملکم کاولی هم از راه رسید... تابستان ۱۹۲۰ جیمز جویس و ازرا پاند هم از انگلستان آمدند. در سال‌های بعد مک آلمن ، برایهر ، فورد مکس فورد ، فیتز جرالد ، پره وو ، تی‌ اس الیوت ، ساموئل بکت ، جرج انتایل ، بسکی سایه و خیلی‌های دیگر هم از راه رسیدند. و همه ی این‌ها در شکسپیر و شرکا به دور سیلویا بیچ جمع شدند و آثار درخشانی در ادبیات و هنر خلق کردند. بسیاری از افراد شهرت شکسپیر و شرکا را به دلیل حضور این نویسندگان بزرگ می‌دانند اما حقیقت برعکس این داستان است... این سیلویا بود که محفل و پناهگاهی امن برای حضور این نویسندگان و شاعران در شکسپیر و شرکا ایجاد کرد، او بدون هیچ چشم داشتی از هر استعدادی که احساس میکرد ارزشمند است حمایت می‌کرد و بسیاری از این نویسندگان و شاعران مدیون تلاش‌های سیلویا بیچ هستند همچون جیمز جویس که دقیقا زمانی که هیچکس حاضر نبود کتاب اولیس او را که یک شاهکار ادبی محسوب می‌شد، به این دلیل که محتوایش غیراخلاقی تشخیص داده شده بود چاپ کند، این سیلویا بیچ بود که به عنوان اولین کتاب انتشارات شکسپیروشرکا این کتاب را چاپ کرد. و بعد آنرا بین کتاب‌های شکسپیر بسته‌بندی می‌کرد و به انگلستان و امریکا می‌فرستاد. و تا ده سال بعدهم تنها ناشر اولیس بود. و یا همینگوی که بعد از همه ی حمایت‌های سیلویا حتی زمانی که یک نویسنده اسم و رسم دار شد باز این سیلویا بود که اولین آثار اورا ترجمه و در فرانسه و اروپا به فروش رساند.... این لیست متشکل از کتاب‌هایی است که به همان روزهای طلایی دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ پاریس می‌پردازد... این لیست به روز خواهد شد...

91

پست‌های مرتبط به شکسپیر و شرکا

یادداشت‌ها

          نوروز ۱۴۰۲ کتاب "سیلویا بیچ و نسل سرگشته" خوندم که زندگینامه سیلویا بیچ بود منتها به قلم زندگی‌نامه نویسش...
برام خیلی جذاب و پرهیجان بود تو دوره ای زندگی کنی که دوستات بشن همینگوی، جیمزجویس، لاربو، فارگو، دوآمل، فورد مکس فورد، فیتز جرالد، ازرا پاوند و خیلی‌های دیگه... به نظرم خیلی زندگی رویایی بود... مثلا بشینی با همینگوی درباره ادبیات داستانی حرف بزنی یا اولیس جیمز جویس چاپ کنی... 
فکر کنم یک سال قبل فیلم نیمه شب در پاریس وودی آلن دیدم توی اون فیلم کارکتر اصلی وارد دهه ۱۹۲۰ میشه بعد میبینه همه چیز از نگاه همینگوی معمولیه یا برای گروترود استاین همه چیز معمولیه و گاها حتی ملال آور... خیلی تعجب میکنه که چطور میشه تو همچین دوره‌ای زندگی کنی و همه چیز برات معمولی باشه... تازه وودی آلن پارو از این هم فراتر میزاره و میگه اون‌ها هم در حسرت زندگی در دوره دیگری بودن... در نهایت به این نتیجه میرسه که هر آدمی تو دوره خودش همه چیز براش معمولیه و فقط آدم باید کسایی که باهاش هم فکر و هم مسیرن پیدا کنه و اینطوری میشه نسل درخشانی رقم زد...
و این کتاب.... زندگی‌نامه خود نویس سیلویا بیچ... 
بعد از پایان جنگ جهانی دوم دوستان سیلویا بیچ از اون خواستن که دوباره شکسپیر و شرکارو بازگشایی کنه اما اون دیگه دل و دماغ این کار نداشت... اما تصمیم گرفت این کتاب بنویسه...
تو این کتاب از همینگوی، جویس، پاوند، استاین و خیلیا دیگه حرف میزنه... از چاپ اولیسه میگه... از جمعی که میشستن تو کتابفروشی و باهم کتاب میخوندن... و این بار قصه از زبون کسی خوندم که دقیقا وسط گود بود... و چقدر اون تصور ایده‌آل بیرون گود برای آدم شکسته میشه ... برای سیلویا بیچ واقعا همه چیز معمولی بود و حتی سخت... اون اصلا احساس نمیکرد دوستای خاصی داره... اون داشت خیلی معمولی و روتین تجربه میکرد... درواقع برای اون همینگوی یه آدم عجیب و دور و ایده آل نبود یک دوست معمولی بود... یا اینکه حس کرده بود باید اولیس چاپ کنه پس چاپ کرده بود... این مسیر برای سیلویا پر از رنج و سختی بود اما اون کاری رو که بهش باور داشت انجام میداد ولی خب در پایان کتاب احتمالا درک میکنید که چرا اون دیگه نخواست کتابفروشی دوباره باز کنه....این کتاب من به همون نتیجه ای رسوند که وودی آلن در پایان نیمه شب در پاریس بهش رسید... 
        

25

ثنا

ثنا

1403/10/21

          این یک کتاب نیست. «شکسپیر و شرکا» یه پژو مدل صد و هشت و چهاره که یک نیمه شب بعد از زنگ ساعت دوازده، جلوی من می‌پیچه، سیلویا بیچ من رو صدا می‌کنه و این بار من جای «گیل» از فیلم «نیمه شب در پاریس» به دیدن «دهه گمشده» می‌رم! این کتاب یه مهمونی شلوغ و پلوغ دهه بیستی تو دل پاریس در کنار گرترود استاین، همینگوی، جویس و از همه مهم‌تر خود سیلویا بیچ بود. یه مهمونی که سلیویا دستم رو محکم می‌کشه و تند تند تو گوشم مهمون‌ها رو معرفی می‌کنه. مهمون‌هایی که شاید نیمی رو نشناسم اما شوقی که اون شب تجربه می‌کنم هیچ وقت قرار نیست یادم بره. این تمام حس‌های من به این کتاب بود.
این کتاب رو با کتابی که نشر مرکز مدت‌ها پیش ترجمه کرده قاطی نکنید. «شکسپیر و شرکا» آبی، در واقع خاطرات سیلیویا، صاحب شکسپیر و شرکای اصلیه. کسی که ناشر چاپ اول «اولیس» از مهم‌ترین کتاب‌های نوشته شده، است. سیلیویا یه آمریکایی تو پاریس بوده، یه آمریکایی خوش ذوق که تلاش کرده با راه اندازی کتابفروشی مهم‌ترین انسان‌های روزگار رو گرد هم جمع کنه. اون سال‌های زیادی مقاومت می‌کنه و شکسپیر رو زنده نگه می‌داره. نهایتا در پی اشغال پاریس شکسپیر هم توی پناهگاه قایم می‌شه و این بار اون کتابفروشی عجیب و غریب تبدیل به یک کتاب می‌شه. در هیاهوی جنگ و صلح، همیشه راهی برای پیدا کردن دنیای دیگه‌ای وجود داره. 
کتاب رو خیلی دوست داشتم. روایت جوری بود که انگار سیلویا از پشت ویترین شکسپیر و شرکا داره تاریخ رو تماشا می‌کنه. 
«شکسپیر و شرکا» آبی رو نمی‌تونم هیچ‌جوره به «همه» پیشنهاد کنم. همونجوری که گفتم این کتاب پر از شخصیت‌های معروف ادبی و هنریه. شاید اگه ایده‌ای از اون‌ها نداشته باشید خیلی خوندنش براتون لذت بخش‌ نباشه.
پ.ن: کتابفروشی شکسپیر و شرکای فعلی تقلیدی از این کتابفروشیه اما صاحب و حتی موقعیت مکانیش هم خیلی ربطی شکسپیر و شرکای اصلی نداره. 
پس ساعت دوازده شب منتظر پژو صد و هشتاد و چهار باشید.
        

62

          کتاب «شکسپیر و شرکا» نوشته‌ی سیلویا بیچ، روایتی صمیمی و مستند از تجربه‌ی منحصربه‌فرد یک زن امریکایی در قلب پاریس دهه‌ی ۱۹۲۰ است؛ دوره‌ای که به لحاظ فرهنگی و ادبی، از طلایی‌ترین سال‌های قرن بیستم به شمار می‌آید. این اثر نه‌تنها روایتی مستند از تأسیس و مدیریت کتابفروشی‌ای کوچک در پاریس، بلکه آینه‌ای است از جنبش ادبی «نسل گمشده» و حلقه‌ای از چهره‌های نامدار ادبیات مدرن که در فضای آن کتابفروشی گرد هم آمده بودند.
پاریسِ دهه‌ی ۱۹۲۰ یکی از جذابترین مقاطع تاریخ برای علاقه‌مندان به ادبیات است؛ دوره‌ای که با حضور جمع بزرگی از نویسندگان جهان از جمله جویس، همینگوی، آندره ژید، فیتزجرالد، والری، گرترود استاین، سیمون دوبووار و ازرا پاوند همراه بوده است.

در چنین حال و هوایی، سیلویا بیچِ امریکایی که سررشته‌ای از کتابفروشی و کتابداری ندارد، در روز نوزدهم نوامبر سال ۱۹۱۹ کتابفروشی شکسپیر و شرکا را در خیابان هشتم دوپویترن افتتاح می‌کند؛ کتابفروشی‌ای که به مرور به پاتوقی فرهنگی و به تعبیر بسیاری، سفارتخانه‌ای فرهنگی برای نویسندگان، مهاجران انگلیسی‌زبان و کتاب‌دوستان در پاریس تبدیل می‌شود.

کتاب «شکسپیر و شرکا» نوشته‌ی سیلویا بیچ، روایتی صمیمی و مستند از تجربه‌ی منحصربه‌فرد یک زن امریکایی در قلب پاریس دهه‌ی ۱۹۲۰ است؛ دوره‌ای که به لحاظ فرهنگی و ادبی، از طلایی‌ترین سال‌های قرن بیستم به شمار می‌آید. این اثر نه‌تنها روایتی مستند از تأسیس و مدیریت کتابفروشی‌ای کوچک در پاریس، بلکه آینه‌ای است از جنبش ادبی «نسل گمشده» و حلقه‌ای از چهره‌های نامدار ادبیات مدرن که در فضای آن کتابفروشی گرد هم آمده بودند.

از نقطه‌نظر کشش و جذابیت، می‌توان کتاب را به سه بخش تقسیم کرد؛ بخش نخست کتاب از جذاب‌ترین قسمت‌های آن است که شرح حالی از زندگی نویسنده، روایتی دل‌نشین از راه‌اندازی کتاب‌فروشی و آشنایی با آدرین مونیه را در برمی‌گیرد. این بخش همچنین ماجراهای نفس‌گیر انتشار کتاب «اولیس»، شاهکاری که هیچ ناشری در امریکا یا بریتانیا حاضر به چاپش نبود و سیلویا با شهامت، به تنهایی مسئولیت انتشار آن را بر عهده گرفت و خاطرات صادقانه، گرم، و گاه تلخ او از جیمز جویس را شامل می‌شود.

نیمه‌ی دوم کتاب اما از انسجام و گیرایی بخش نخست برخوردار نیست. در این قسمت، بیچ بیشتر به معرفی چهره‌های ادبی کمتر شناخته‌شده و شرح همکاری‌اش با نشریات و انجمن‌های ادبی گمنام می‌پردازد؛ موضوعاتی که ممکن است برای خواننده‌ی عمومی، کم‌رمق و پراکنده به نظر برسد. با این حال، این بخش از کتاب نیز از این جهت ارزشمند است که می‌تواند منبع خوبی برای شناخت نویسندگان و کتاب‌ها، مجلات و مقالات ادبی مطرح در دهه‌های ۲۰ و ۳۰ فرانسه باشد.

با این حال، کتاب در بخش پایانی، دوباره جان می‌گیرد. توصیف پاریسِ اشغال‌شده توسط نازی‌ها، مقاومت بیچ در برابر فروش آخرین نسخه‌ی کتاب «شب‌زنده‌داری فینگان» به یک افسر آلمانی، تعطیلی ناگزیر فروشگاه، و آزادی آن به‌دست ارنست همینگوی، از لحظات به‌یادماندنی و تأثیرگذار کتاب‌اند. با این حال، یکی از کاستی‌های کتاب این است که بخش‌های انتهایی که مربوط به دهه‌ی ۳۰ و دوران جنگ در فرانسه است خیلی زود به پایان می‌رسد و داستان تعطیل شدن شکسپیر و شرکای عزیز و روزهای بعد از آن نیز آن طور که باید بیان نمی‌شود.

از نکات مهم و قابل تأمل این اثر، روایت ساده، بی‌تکلف و بی‌پیرایه‌ی بیچ از نویسندگان بزرگ است. او بدون تعارف درباره‌ی دوستان ادبی‌اش سخن می‌گوید، با لحنی صادقانه و گاهی حتی انتقادی؛ لحنی که کتاب را از یک زندگی‌نامه‌ی صرف به اثری صمیمی و انسانی بدل کرده است. در میان این نویسندگان، جیمز جویس برای شکسپیر و شرکا یک مشتری خاص محسوب می‌شود، به طوری که از ابتدا تا انتهای کتاب همه چیز به نحوی به جویس گره می‌خورد؛ از تلاش‌های بیچ برای انتشار کتاب «اولیس» تا ارتباط دوستانه و گاه همراه با فراز و فرود میان ناشر (سیلویا بیچ) و نویسنده.

آنچه که بیش از هر چیز در مورد شکسپیر و شرکا مهم است، توجه به این نکته است که چگونه یک کتابفروشی ساده تا این حد می‌تواند مأمن و پاتوق سرآمدان عصر خود و بسیاری از کتابدوستان شهر شود. عمق این علاقه را زمانی می‌بینیم که پس از آغاز جنگ، کتابفروشی با بحران فروش مواجه می‌شود و تا مرز ورشکستگی پیش می‌رود، اما ابتکار نویسندگان در برگزاری سلسله جلسات کتابخوانی و فروش اشتراک به مردم، باعث می‌شود که کتابفروشی دوباره رونق پیدا می‌کند. در پاسخ به این سوال، آنچه که درسراسر کتاب مشاهده می‌شود، عشق و علاقه کتابفروش یعنی سیلویا بیچ به شغلش، کاربرانش و نویسندگان است. او به نوعی خود را وقف شغلش می‌کند. سیلویا کتابفروشی خود را جایی پرهیاهو می‌داند و آن را اینگونه توصیف می‌کند: «از ساعت ۹ صبح که آقای هاچان عزیز، استاد آنگلوساکسون در سوربن می‌آمد تا رمان راحتی برای همسر انگلیسی‌اش ببرد تا پاسی از شب، دانشجوها، کتابخوان‌ها، نویسنده‌ها، مترجم‌ها، ناشران، نمایندگان ناشران و دوستانم می‌آمدند و می‌رفتند. بسیاری از نویسندگان آن دوره عضو کتابخانه بودند؛ به اینها اضافه کنید بی‌شمار دوستان بی نام و نشانی که کتاب‌های این نویسندگان را می‌خواندند.

در بخش‌های مختلفی از کتاب می‌خوانیم که ارتباطات گسترده سیلیویا بیچ کتابفروشی را بدل به شبکه‌ای برای ایجاد ارتباط و همکاری بین نویسندگان می‌کند؛ به عبارت دیگر، سیلیویا با شناختی که از نویسندگان مختلف (که مشتریانش هستند) دارد، رابط آشنایی و ارتباط نویسندگان با هم می‌شود (برای مثال دوستی والری لاربو با جویس). از سویی دیگر، ارتباط سیلویا با ناشران از سویی و شناختش نسبت به آثار نویسندگان، او را به مرجعی برای معرفی آثار به ناشران جهت ترجمه و چاپ تبدیل می‌کند. ارتباطات گسترده سیلویا تا جایی پیش می‌رود که گاهی کارگردان‌های سینما نیز برای پیدا کردن کتابی مناسب جهت اقتباس از او راهنمایی می‌گیرند.

در مجموع، «شکسپیر و شرکا» کتابی است درباره‌ی کتاب‌ها، کتابفروشی‌ها و کتاب‌دوستان؛ درباره‌ی جسارت یک زن برای ساختن فضایی فرهنگی در دل پاریس، در روزگاری که کتاب انگلیسی نایاب بود. اگرچه بیچ خود را در خاطراتش «فقط یک خواننده‌ی ساده» توصیف می‌کند، اما کتاب او به‌واسطه‌ی نثر روان و خاطرات تاریخی‌اش از یک مکان مهم و دوره‌ای مهم و آدم‌هایی مهم، جایگاه ویژه‌ای در میان کتاب‌های مستند ادبی دارد؛ اثری که می‌توان آن را در کنار آثاری چون ۸۴، خیابان چرینگ کراس یا کتابفروشی پنلوپه فیتزجرالد نشاند، اما با چاشنی واقع‌گرایی و تجربه‌ی زیسته‌ای ناب.

این کتاب برای علاقه‌مندان به تاریخ ادبیات، طرفداران نسل گمشده، علاقه‌مندان به کتاب، کتابخانه و کتابفروشی و همه‌ی آن‌هایی که رؤیای داشتن یک کتابفروشی را در سر دارند، خواندنی، الهام‌بخش و فراموش‌نشدنی است.

نکته پایانی اینکه کتاب دیگری نیز با همین عنوان یعنی «شکسپیر و شرکا» نوشته جرمی مرسر در ایران ترجمه شده که ارتباطی با‬ کتابفروشی سیلیویا بیچ ندارد. در واقع پس از بسته شدن شکسپیر و شرکای اصلی، کتابفروشی دیگری به یاد بیچ با همین اسم باز می‌شود. کتاب‌های دیگری نیز با عنوان‌های «سیلویا بیچ و نسل سرگشته: تاریخچه‌ای از حیات ادبی پاریس در دهه‌های بیست و سی میلادی» از انتشارات نیلوفر و «کتابفروش پاریس ‫: درباره سیلویا بیچ، مالک کتابفروشی مشهور شکسپیر و شرکاء» نوشته کری ماهر از انتشارات فراهنر در این زمینه منتشر شده‌اند که علاقه‌مندان به این کتابفروشی و سرگذشت آن می‌توانند آن‌ها را هم مطالعه کنند.

کتاب «شکسپیر و شرکا» با ترجمه سحر مرعشی در نشر گمان منتشر شده است.

        

3