خاطره ی دلبرکان غمگین من

خاطره ی دلبرکان غمگین من

خاطره ی دلبرکان غمگین من

3.5
27 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

56

خواهم خواند

14

شابک
9789644482366
تعداد صفحات
124
تاریخ انتشار
1386/8/5

توضیحات

        روزنامه نگاری که همه ی عمرش را بی زن و فرزند و در تنهایی گذرانده در نودسالگی بار دیگر عشق را تجربه می کند و دلدادگی پیرانه سر زندگانی اش را دگرگون می سازد، نگاهش به محیط اطراف و آشنایانش را سمت و سویی دیگر می بخشد و تصویری تازه از عالم و هستی را برایش رقم می زند؛ باعث می شود گذشته اش را به گونه ای نو بازشناسد و آینده ی مبهم و ظاهرا پایان یافته ی پیش رویش را یکباره نویدبخش بیابد. طرفه آن که دلبندش دختری است چهارده ساله و عامی و بی سواد. این رمان شرح ماجراهای یک سالی است که طی آن روزنامه نگار سالخورده تلخ ترین عذاب ها را تاب می آورد تا به دل پذیرترین شادکامی ها برسد و عشق ناب و پاکی و بی چشم داشت را به مثابه ی والاترین موهبت کهن سالی از آن خویش سازد.
      

یادداشت‌ها

«ناممکن اس
          «ناممکن است سرانجام آن‌گونه نشویم که سایرین گمان می‌کنند هستیم.»

📌خالق سرزمین جادویی و پرماجرای ماکوندو سی و اندی سال بعد از آفرینش صد سال تنهایی و پرچمداری رئالیسم جادویی در جهان، کم جادوترین اثرش را نگاشته است.

◾مارکز در هفتاد و هفت سالگی آخرین رمانش را با موضوعی خاص و به نوعی تمام کننده تمام روابط عاشقانه یا صرفاً اروتیک آثار قبلی‌اش نگاشت. پیرمردی که در روز تولد 90 سالگی‌اش می‌خواهد هم‌آغوشی با دوشیزه‌ای 14 ساله را به خود هدیه بدهد. خواندن موضوع داستان کافیست تا صدای همه دربیاید که وا حقوق بشرا! پس کو حقوق زنان؟ چه شد ارزش آدمیان؟ اما داستان با این هوس بدمنظر شروع می‌شود و به سمت نوعی عشق پاک و معصومانه می‌رود.

🔹پیرمرد این داستان خود مارکز است. چرا؟ مخاطبین مارکز همیشه میدانند که اروتیسم و شهوت بخشی جدانشدنی از داستان های مارکز است. شهواتی که خیلی کم بویی از عشق به مشام می‌رسانند. مارکز سالها در داستان‌هایش و چه بسا در زندگی‌اش به دنبال عشقی حقیقی می‌گشت که تمام وقت و محبت‌اش را صرف آن کند. ولی هیچگاه در بین روسپیان و در خلال روابط شهوت بنیاد این عشق را نیافت. حال در کهنسالی آخرین جنبش شهوت او را به سرمقصدش می‌رساند. آنجا که افسار این شهوت را برای اولین‌بار در دست می‌گیرد می‌گوید:« سرانجام خودم را از اسارتی در امان می‌دیدم که از سیزده سالگی یوغش را بر گردن داشتم.» جمله‌ای در اواخر کتاب تمام آنچه مارکز طی این همه سال می‌طلبید بیان می‌کند:« واقعا حیف است که بمیری و مزه‌ی هم‌آغوشی توأم با عشق را نچشیده باشی.»

◽در «خاطره دلبرکان» خبری از باران های چندساله یا شخصیت هایی که به آسمان عروج می‌کنند نیست. شاید آخرین رمان مارکز را بتوان خالی ترین اثرش از رمز و راز و جادو دانست. البته همین که مردی در 90 سالگی هنوز سر و گوشش می‌جنبد و مشکلات جسمانی‌اش در حد مردی 50 ساله است یکی از بزرگترین جادو های مارکز است.

🔸تا به امروز هر آنچه از مارکز خوانده‌ام با ترجمه آقای میرعباسی بوده و از تمامشان لذت بردم. ترجمه این کتاب هم به خوبی قبلی‌ها بود. مترجم این گونه آثار می‌بایست بسیار هوشمند باشد که تا بیشترین حد ممکن اثر را کامل از زیر دست ممیزها برهاند. البته این داستان اروتیک با وجود همه این تدابیر بعد از یک نوبت چاپ تا به امروز توقیف است. 

پ.ن: جمله بالای یادداشت نقل قول راوی داستان از کتاب نیمه‌های مارس است.
        

46

        کتابی که من داشتم ، چاپ افست با ترجمه ی امیرحسین فطانت  بود.
  برخلاف تعاریفی که از صد سال تنهایی شنیدم که سخت خوان هست 
این کتاب که اولین تجربه ی من از کتاب های این نویسنده بود بسیار روان و آسان بود و شاید تمرینی برای خواندن صد سال تنهایی،  برای منی که از ترس نصفه رها کردن کتاب ، هنوز سراغ ش نرفتم .
سیر خطا داشت با اندکی بازگو کردن خاطرات .
این کتاب روایت عشقی شکوفا شده بعد از سال ها در سن نود سالگی بود که  با هدف ثابت کردن غریزه ی مردانگی حتی در این سن به خود شخصیت داستان ، شروع و ریشه دار شد .
و در این سن مجبور به تحمل مصائب عاشقی و دوری بود .
از این بعد بسیار شیرین و دلنشین بود داستان 
اما این که عاشق یک دختر چهارده ساله که هم سن نوه ی نداشته اش میشد ، برای من غیرقابل درک بود .
حتی با اینکه هیچ اتفاقی بین این دو نیافتاد جز هم نشینی شبانه و عشقی پاک اما باز هم ، پذیرفتنی نبود .
قلم نویسنده خیلی مورد پسندم واقع شد مخصوصا تصویرسازی صحنه و مکان ها عالی بود .
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

50