یادداشت ایمان نریمانی

        رمان «خاطرات دلبرکان غمگین من» آخرین اثر داستانی منتشرشده از گابریل گارسیا مارکز، نویسنده‌ی نامدار کلمبیایی و برنده‌ی جایزه نوبل ادبیات است که در سال ۲۰۰۴ به چاپ رسید.
داستان از زبان یک روزنامه‌نگار ۹۰ ساله روایت می‌شود که تمام عمرش را تنها، بی‌زن و فرزند، با نوشتن و معاشرت‌های گذرا گذرانده است. او در سالگرد تولدش، تصمیم می‌گیرد شب را با دختری باکره سپری کند. اما برخلاف آن‌چه انتظار دارد، تجربه‌ی این دیدار برای او به نقطه‌ی عطفی تبدیل می‌شود: او برای اولین‌بار در زندگی‌اش عاشق می‌شود. دلدادگی پیرانه‌سری که نگاهش به گذشته، حال و آینده را دگرگون می‌کند.
این رمان کوتاه، در عین ایجاز، اثری چندلایه، جسور و پرمفهوم است که به شکلی تأمل‌برانگیز به موضوعاتی چون عشق دیرهنگام، پیری، تنهایی، هوس و رستگاری می‌پردازد.
هنر مارکز در «خاطرۀ دلبرکان غمگینِ من» این است که داستان عشق پیری به معشوق کم‌سن‌وسال را بی‌آنکه خواننده منزجر بشود، روایت می‌کند. موضوع در لبۀ تیغ است؛ اما خواننده حتی با شخصیت اصلی داستان همراه هم می‌شود. این‌طور داستان‌پردازی درمورد چنین مسئله‌ای، درسی است که می‌توانیم از قلم مارکز یاد بگیریم!
توصیف‌های عجیب‌وغریب و الهام‌بخش مارکز از «همه‌چیز» هم جالب‌توجه بود؛ از «مکان‌ها» گرفته تا «موقعیت‌ها»، از «خیابان‌های بدنام‌ونشان» تا «صبحگاه یک پیرمرد اهل قلم و عاشق‌پیشه».
این رمان با ترجمه‌های مختلفی به فارسی برگردانده شده است. ترجمه‌ی کاوه میرعباسی با عنوان «خاطره‌ی دلبرکان غمگین من» و ترجمه‌ی امیرحسین فطانت با عنوان «خاطرات روسپیان سودازده‌ی من» از جمله ترجمه‌های شناخته‌شده‌ی آن هستند. انتشار کتاب در ایران با حاشیه‌هایی همراه بود و پس از چاپ اول توسط انتشارات نیلوفر، تجدید چاپ آن با موانعی مواجه شد.

از متن کتاب:
«واقعیت این است که اولین تغییرات در پیری آنچنان به آرامی اتفاق می‌افتد که به سختی به چشم می‌آیند».
«او خواب بود، اما من عاشقش بودم؛ نه برای زیبایی‌اش یا جوانی‌اش، بلکه چون با او دوباره خودم را دیدم... انسانی که می‌توانست عاشق شود.»
      
9

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.