یادداشت‌های ماه آسمان 🇵🇸 (248)

قصه‌های همیشگی؛ هشدار برادران گریم
          با تمام توان فریاد میزنم کریس کالفر خدای نوشتن پایان های شگفت انگیزه....
اجازه بدید  حسم را براتون بگم....
کالفر میبرتت لب پرتگاه از یه مسیر  تقریبا کم دارو درخت و نه چندان جذاب(به نظر من)، مسیرش را زیاد دوست نداشتم، بعد اونجا که لب پرتگاهی و یه اشاره میخوای که بیفتی، یه اشاره میده و فکر میکنی میوفتی و تمام اماااااااا
درست همون لحظه، همون لحظه که یه پات روی صخره است و یه پات معلق تو‌هوا ، همون لحظه که یه اتصال کوچیک با زمین داری، از پشت یقه‌ات رو میگیره و نگهت میداره....
بعد تو‌ میمونی ، معلق میخوای ولت کنه تا حداقل از سقوطت لذت ببری، یا بکشه عقب و خلاصت کنه اماااااا
توهمون وضعیت نگهت میداره...من اون آدمم  لب پرتگاه، من بعد از پایان کتاب اون حس رو دارم...
این بشر جوری کتاب را تموم میکنه که ولع خوندن مثل خوره میوفته به جونت...
لقب پایان های شاهکار میرسه به جناب کریس کالفر، اگه بگم تمام کتاب  بعدی رو میخونم که به یه پایان درخشان دیگه برسم عین واقعیته....
        

22