یادداشت ماه آسمان 🇮🇷

        نه میتونم بگم کتاب جذابی بود، نه میتونم بگم نبود.
دلنشین بود، بی شک و آرام و گرم.
نه گرمای تند ظهر تابستان، که گرمای ظهر پاییز، دلچسب.
سارا، سام، سلما و یونس. 
عاشقانه‌های یونس برش کوتاهی بود از یک زندگی در دل سختی‌ها، از شیرینی های کوچک، تلخی‌های بزرگ، شیرینی های بزرگ و تلخی های بزرگتر...
کتابی بود که مثل خود داستان، نیاز داشت به یه سونات مهتاب، چای، بیسکوییت، غروب ملایم خورشید، آسمانی که  از پرتقالی پر رنگ به سرمه‌ای تیره میره و تو رو با خودش میبره...
داستان بیش از هر چیز قوه‌ی خیال و حس‌و‌حالم را قلقلک داد و من  رو برد به یک حال شاعرانه، مثل شاعرانه‌های یونس...
پس درست کار کرده، به‌جا کار کرده، اثرش رو گذاشته و همین برام کافیه...

پیانو را کوک میکنم
با دست‌هایی پر از نرگس شهلا
برای روزی که به یاد یونس
سونات عاشقانه‌هایش را
در دل سیاهی شب 
روی آشیانه‌ی پرنده ها
بنوازم و بگویم
آنچه شنیدید
عاشقانه‌های یونس بود
در شکم ماهی...


      
95

15

(0/1000)

نظرات

چه با احساس گفتید🍃
1

1

ممنونم‌🪻 

0