ᥲv𝗂ᥢᥲ;

تاریخ عضویت:

فروردین 1404

ᥲv𝗂ᥢᥲ;

@ashley

12 دنبال شده

6 دنبال کننده

                من از میان ریشه‌های گیاهان گوشتخوار می‌آیم ؛ و مغز من هنوز، لبریز از صدای وحشت پروانه‌ایست که او را ، در دفتری به سنجاقی مصلوب کرده بودند .
- ازمیان ِنامه‌های فروغ.
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
  ᥲv𝗂ᥢᥲ;

ᥲv𝗂ᥢᥲ;

7 ساعت پیش

        در حریمِ این کتابِ نورانی، عشق نه به مثابهٔ مفهومی گذرا، که چونان حقیقتی ازلی تجلی یافت؛ گویی خورشیدی که از پس ابرهای تردید سر برآورد و جانم را به گرمای یقین آغشت. هر صفحه، لوحی زرین بود که با مرکبِ معرفت، خطوطِ ناپیدای دل را بر سینهٔ کاغذ نقش زد.
عشق در اینجا به قامتِ درختی تنومند قد برافراشت که ریشه‌هایش در خاکِ تجربه و شاخه‌هایش در افق‌های متعالیِ معنا می‌خرامید. گاه چون رودی خروشان بود که سنگ‌های سختِ تعصب را می‌سایید، و گاه چون نسیمی ملایم که بر آتشِ درونم بوسه می‌زد. این کتاب، نه روایتگر عشق که خود عینِ عشق گشت ، جامی از شرابِ ابدیت که هر جرعه‌اش روح را به پرواز درمی‌آورد.
 آن عارفِ سخن‌پرداز که گویی قلمش را در چشمه‌سارِ دل فرو برده بود! روانش شاد باد، این راهنمای سفرِ عرفانی که مرا از خاکِ تعلقات تا اوجِ ملکوتِ معنا همراهی کرد. اثری که خواندنش نه مطالعه، که تجربهٔ وصال بود؛ نه مواجهه با متن، که دیدار با حقیقتی ناب و بی‌پیرایه.
این کتاب، آیینه‌ای بود که نه چهره‌ها، که جان‌ها را بازمی‌تاباند ، آینه‌ای که در آن، خود را نه آنچنان که هستم، که آنچنان که می‌توانم باشم دیدم..
      

2

  ᥲv𝗂ᥢᥲ;

ᥲv𝗂ᥢᥲ;

7 ساعت پیش

        این کتابِ گرانسنگ، چکادِ حکمتی است که از فرازِ ابرهای زمان بر تارکِ ادب می‌درخشد؛ گوهرِ نابی که در صدفِ واژگانش، درّهای تابناکِ حقیقت نهفته است. هر برگش، لوحی زرین است که با مرکبِ اندیشه، اسرارِ ازل و ابد را بر صحیفهٔ جان نقش می‌زند.
در هر سطرش، فلسفه چونان نهری زلال جاریست و ادب، چون سروی آزاده سر به افلاک کشیده است. تشبیهاتِ شاعرانه‌اش، چون پروانه‌هایی نورانی بر گلزارِ معنا می‌رقصند و هر واژه‌اش، گوهری است تراش‌خورده در کارگاهِ ذوق و حکمت.
چه آینه‌ای از هنر! چه گنجینه‌ای از معرفت! این اثر، نه کتاب که کاخی است از کلمات که گنبدش به سپهرِ معنا می‌رسد و پایه‌هایش در ژرفایِ جان آدمی استوار گشته است. درود بر آن استادِ بی‌بدیل که با تاروپودِ سخن، قالیِ زرینِ حکمت را بافته است!
روانش شاد و یادش جاویدان باد، این خورشیدِ جهانِ ادب که هر پرتواش بر تارکِ زمان می‌تابد. اثری که در خواندنش، دل به اقیانوس می‌سپاری و جان به ملکوت!
      

3

  ᥲv𝗂ᥢᥲ;

ᥲv𝗂ᥢᥲ;

7 ساعت پیش

3

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.