معرفی کتاب دیگرستان اثر گابریل زوین مترجم آیدا عباسی

دیگرستان

دیگرستان

گابریل زوین و 1 نفر دیگر
3.6
14 نفر |
10 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

23

خواهم خواند

32

ناشر
مون
شابک
9786225914803
تعداد صفحات
248
تاریخ انتشار
1403/1/1

توضیحات

کتاب دیگرستان، مترجم آیدا عباسی.

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به دیگرستان

نمایش همه

یادداشت‌ها

Daydreamer

Daydreamer

5 روز پیش

راستش توقع
          راستش توقعم از کتاب خیلی بیشتر بود ولی با توجه به اینکه کتاب "فردا و فردا و فردا" رو هم قبلا از همین نویسنده خونده بودم، تقریبا میشه گفت که همون نقاط قوت و همون نقاط ضعف توی این کتاب هم دیده میشه. اولین نکته قوت داستان، روان بودن جریان داستانه، کاملا این قابلیت رو داره که یهو متوجه بشین که تعداد صفحاتی که خوندین بیشتر از چیزی هستش که انتظار داشتین. دومین نکته قوت هم دنیاسازی داستانه، این قضیه خیلی خلاقانه و با جزئیات نسبتا خوب برگرفته از آیین های مختلف (مخصوصا بودائیسم) انجام شده و باعث میشه که خواننده برای دونستن این دنیای جدید کنجکاو بشه و به خوندن داستان ادامه بده ولی نکته منفیش اینجاست که از یه جایی به بعد که نویسنده حس میکنه روند اشنا کردن مخاطب با دنیای جدیدی که ساخته به یه جای قابل قبول رسیده، دیگه ادامه اش نمیده و در همون حد رهاش میکنه و به نظرم هنوز جا داشت که دنیاسازیش رو گسترش بده چون واقعا با این کار میتونست به داستان اوج و هیجان بیشتری بده ولی خب میگم همین الانشم در حداقل ترین و قابل قبول ترین حالت ممکن این امر رو انجام داده. یکی دیگه از نکته های منفی اینه که خیلی به جزئیات مهم نمیپردازه، مثلا کاراکتر ها در ابتدایی ترین سطح موندن، مکان ها، رویداد ها و همه اینا در حد ابتدایی صرفا برای فهمیدن مخاطب بیان شده و اصلا نویسنده احساس نیاز نکرده که شاید جزئیات برای تکمیل داستان و پر کردن حفره های ذهنی خواننده نیاز باشه و برای همین هم کاراکتر های داستان، هم اتفاقات و رویداد های داخل جریان داستان با کمترین جزئیات و پردازش به مخاطب ارائه شده و یه جاهایی خواننده توقع داره برای یه سری چیزا توضیحات بیشتری توسط نویسنده بهش داده بشه ولی در نهایت هیچی به هیچی، تو میمونی و یه سری علامت تعجب برای اتفاقای کوچیک که توی روند داستان رخ داده. سومین نکته منفی و به نظرم بزرگ ترین نکته منفی، بخش رومنس کتابه که وای واقعا مزخرف بود! حس میکنم نویسنده حوصله نداشته پروسه عاشق شدن رو به تصویر بکشه و کاراکترای تو کتاب یهویی بدون هیچ پیش زمینه توضیح داده شده برای مخاطب عاشق هم میشدن و واقعا و به شدت این مورد تو ذوق من زد! چهارمین نکنه منفی هم به این اشاره می‌کنم که پایان کتاب واقعا کلیشه‌ای و لوس بود و وقتی خوندمش اینجوری بودم که خسته نباشی واقعا برای این پایان اصلا حتی نیاز نبود فکر کنی. برای آخرین مورد هم میخوام به هدف داستان یه ایراد تقریبا شخصی بگیرم، من تا حدودی منظور نویسنده رو برای نوشتن این کتاب درک میکنم ولی خب...آخرش چی؟ چرا دقیقا جایی که می‌تونست هیجان انگیز ترین بخش کتاب باشه اینقدر قابل پیش‌بینی و ساده تموم شد؟ این همه نوشتی صرفا برای چندتا جمله پندآموز؟ یا اینکه صرفا یه دنیاسازی برای دنیا بعد از مرگ انجام بدی؟ راستش علت توقع بالام هم به این خاطر بود که با توجه به موضوع میشد خیلی نتیجه گیری های قوی تری داشته باشه این کتاب و داستان. درکل، کتابای بهتری توی ژانر رئالیسم جادویی هست که میتونه اولویتتون برای خوندن باشه تا این کتاب.
        

29

Mika

Mika

1403/10/4

          دوستش داشتم.برای شناختن یک کتاب باید تا آخرش خواند. دیگرستان واقعا تمام شد؟ واقعا هیچ چیز همیشگی نیست ولی خب آدما دیر یا زود از همه چیز خسته میشن پس شاید این یه نعمت باشه دیگرستان کتاب فوق العاده ای بود. لیزی در ظاهر پانزده سال عمر کرد ولی در واقع زندگی هیچ وقت به پایان نمیرسه. مهم نیست چند سالت باشه. مهم نیست کجا باشی. مهم اینکه چجوری زندگی میکنی... از جملات تکراری بدم میاد ولی خب واقعا همینه. این کتاب نمیخواست خواننده رو از مرگ بترساند بلکه میخواست به ما یاد بده که قدر فرصتامون رو بدونیم بدون ترس از تمام شدن وقتمان زندگی کنیم. به تفسیر دیگه میشه گفت به جای اینکه هر روز رو جوری زندگی کنی که انگار روز اخره فقط قدر لحظاتت رو بدون. درد و غم توی مسیر زندگی هممون هست. برای هیچ کدام فرقی ندارد. فقط مهم اینکه با وجود این درد ها یا شاید یه موقع هایی حتی با یه دلیل کوچیک به زندگی ادامه بدیم. شاد باشیم. تا اونجایی که میتونیم بخندیم. در کنار کسایی که دوستشون داریم به معنای واقعی فقط زندگی کنیم. لازم نیست کار خاصی انجام بدیم یا جای خاصی بریم.فقط قدر لحظاتمان رو تا اونجایی که مـیتوانیـم بدونیم. 
        

37

حنا دروی

حنا دروی

6 روز پیش

با سلام و
          با سلام و درود 🌊⛵️
دوست دارم در ابتدا بگم کتابِ روانی بود و ترجمه عالی و خوبی داشت و به همین علت می توانستی بالای چندین فصل پشت سر هم در کتاب غرق شوی! ایده کتاب فوق العاده عالی بود.🤌🏻🤌🏻
پایان بندی کتاب قابل پیش بینی بود.
ژانر کتاب علمی و تخیلی است و لطفا اگر علاقه مند به ژانر هستید، کتاب را مطالعه بفرمایید.☺️
داستان کتاب در رابطه با لیز،دختری ۱۶ ساله است که در یک روز معمولی، اتفاقی ناگهانی کاملا زندگی او را تغییر می دهد و او سر از دیگرستان در می‌آورد؛ دیگرستان؟چه اسم عجیبی! یعنی کجاست؟در آنجا او آشنایانی را می بیند و ماجراهایی را تجربه می کند که جذاب و حیرت انگیز است!
کتاب مجموعه ای از احساسات مختلف انسانی است؛ از انکار تا پذیرش. و به شدت خفن و جذاب پیچیدگی های احساسی نشان داده شده بود.
بخشش و بزرگی از نکته مثبت دیگر کتاب بود که به آن به صورت پررنگ پرداخته شده بود و به نظر من در دنیای امروزه یادآوری این نکته ضروری است؛ باید بتوانیم خطاهای خودمان و دیگری را ببخشیم و کینه در دل نداشته باشیم. 
کتاب عاشقانه زیبایی هم دارد؛ عاشقانه ای که فداکاری را می آموزد. و علاوه بر عشق، کتاب فداکاری و امید و همدلی میان دوستان را هم نشان می دهد و این برای من دوست داشتنی بود. :)
اما چرا  ستاره کم‌تر از ۵؟:
در کتاب بخش هایی وجود داشت که نحوه پیش رفتن داستان مورد پسندم نبود!؛نقاطی بود که حس آبکی و سرهم‌بندی کردن را می داد.
 نتایج تصمیمات اشتباه لیز با یه خوش شانسی عجیبی به خیر می گذشت.🤨🤨[ نویسنده دوست داشته سوپر خوش شانس باشه، تو رو سننه آخه😁😁😁] و من این دوست نداشتم و نظرم این بود که گاها روبروشدن با عواقب یک تصمیم درس بزرگی خواهد بود در برداشتن قدم های بعدی!
صحبتم در اینجا به پایان رسید.🤗
ممنون از توجه شما 🩵🐳🐋🐬
        

10

- Geli

- Geli

1403/9/21

          - قبل از هر نقد و نظری؛ بنظرم جالب‌ترین بخش این کتاب موقع خوندنش این بود که با کارکتر اصلی دقیقا تو یه سن قرار داشتم و تقریبا دغدغه‌ها و عصبانیت لیز بخاطر مردن برام قابل درک بود.
- کتاب روایتگر دیدگاه متفاوتی از مسئله‌ی مرگ بود و جدای از اینکه یک ژانر فانتزی و مناسب نوجوان رو به خودش اختصاص داده؛ می‌تونه الهام بخش هر آدم دیگه‌ای توی هر سن دیگه‌ای باشه.
- کارکترهای دیگرستان به طرز عجیبی مهربون بودن و با خودشون و بقیه به صلح رسیده بودن؛ انگار اونجا تازه متوجه شده بودن که هیچ چیزی برای جدی گرفتن وجود نداره و باید جنگیدن برای هیچی رو تموم کرد.
- بنظر میومد لیز تا لحظات آخری که در دیگرستان مرده بود، نتونست مسئله‌ی مردنشو بپذیره. مدام مرگ بقیه رو با "اون پیر بود" یا "اون بیماری داشت" توجیه می‌کرد و فکر می‌کرد حق داشت بیشتر زندگی کنه چون یه نوجوونِ سالم بود. دیدگاه دلگرم کننده‌ایه اما حقیقت اینه که هیچ تضمینی در این باره وجود نداره. همونجا که توی کتاب می‌گه: "زندگی با ساعت و دقیقه سنجیده نمی‌شه. مسئله کیفیتشه، نه طول زندگی."
- مرگ قطعی‌ترین اتفاقیه که توی زندگی پذیرفتیمش، هیچکس با هیچ سن و زندگی و شرایطی از این قاعده مستثنا نیست. مسئله کِی و چطوری مردن نیست، مسئله چطوری زندگی کردنه.

        

3

خب این کتا
        خب این کتاب قطعا برای خیلی ها با عنوان یک کتاب که درمورد زندگی پس از مرگ هست معرفی شده.
از همین اول بگم  که اگر به دنبال این هستید که بهتون اطلاعات بده نخونید.
کتاب صرفا جنبه ی سرگرمی داشت و نویسنده دنیای آخرت و اتفاقی که بعد مرگ برامون میوفته رو میبره زیر سوال .
اوایل کتاب که بحث به مواد و  اینا رسید زیاد خوشایند نبود همچنین وقتی تاسف لیز رو بابت نداشتن رابطه نشون میداد . داخل کتاب به وضوح میشد بخشی از فرهنگ کشور های غربی رو دید .( مثل  دو مثالی که بالا زدم) یکی از مسائل تقریبا عجیب برای من نوشیدن مشروبات در عید شکرگزاری بود (که بنظرشون شادی اوره  توی اون جشن؟) و وقتی لیز رو به جریان رودخونه سپردن کشیدن سیگاری که دورش روبان صورتی بود. 
خلاصه ای از داستان بگیم : درمورد دختری به نام الیزابت مری هال بود که بر اثر تصادف با ماشین میمیره و وقتی چشم باز میکنه به همراه دختری ۱۶ ساله به نام تندی در یک کابین کشتی هستند. امیدواره که همه چیز خواب باشه ولی اینطور نیست و...
رابطه ای که با اون داشت کمی پیچیده بود. جاهایی از متن رو ( مثل کتاب جنایی یا بعضی کتابهای دیگه) باید چند بار میخوندی تا برات جا میوفتاد. 
اگر لیز و اون میتونستن باهم باشن جالب بود. 
درمورد بعضی شخصیت ها بهتره باهم صحبت کنیم :
کرتیس: خواننده راک که به علت مصرف بیش از حد مواد مرده بود . این شخصیت شبیه به اکثر شخصیت های کتابها و انیمیشن ها و... داشت که بعد از مدتی به کاری دست میزنن که برای کرکتر اصلی غیر قابل باوره. معمولا هم کرکتر اصلی اون رو با نام فردی بزرگ یا برای خودش الگو میدونسته که بعدا درحالی که فکرشو نمی‌کرده باهاش ملاقات میکنه و اون فرد هم دست به شغلی معمولی یا کاری بی کلاس میزند و شروع به گفتن حرف های فلسفی می‌کند و با کرکتر اصلی بسیار راحت و خودمانی است و از الفاظی چون "عزیزم" و "دخترم " استفاده میکنه.
اون: در ابتدا اون رو مرد ریشو تصور کردم (😂) و بعد با گفتن سن شخصیت به سرعت چهره ش رو تغییر دادم . به نظر می اومد توی رابطه بسیار خجالتی باشه و با لیز رابطه پیدا کنه . 
امیلی : شخصیتی بود که بسیار کنجکاو و کمی رو مخی به نظر می‌رسید. اونجوری بود که دوست داشت افرادی را که وانمود می‌کنند هم را دوست ندارند به هم برساند و با چشمانی کنجکاو و موفق رابطه های عاشقانه ی آنهارا تماشا کند.
بتی:شبیه به خاله ها یا فرد فامیلی بود که سعی داشت با نوجوانی رابطه برقرار کند و سعی می‌کرد به او آسان بگیرد.(همون مامان‌بزرگ جوون دیگه)
لیز:شخصیت یک نوجوان ناراضی و نق نقو ...
کتاب حالتش جوری بود که انگار  داستان داستان بود. ایده ی کلیشه ای که داشت این بود که همیشه داخل هر مکانی راهی برای خلاص شدن وجود دارد که ممنوعه است .  (اصلا چرا باید یه راهی بسازن بعد بگن ممنوعه🔪😑) این ایده چاه همانطور که کلیشه ای بود بعدا به راهی تبدیل شد که خیلی راحت لیز و اون ازش استفاده می‌کردند...
باور هایی که نویسنده در این کتاب داشت بسیار شبیه به کتاب "سفر روح " بود. 
نویسنده تقریبا  داشت به روند کتاب لطمه میزد ، ترجمه روون بود و داستان جالب و شمارا به جلو پیش می‌برد ولی ایده های کلیشه ای و گرفتن ایده شخصیت ها که تقریبا تکراری (و بازم کلیشه این) بود کمی داستان را خراب می‌کرد. همینطور انگار مرگ شخصیت اصلی داستان بهانه ای برای قصه تعریف کردن بود.
(البته اگه توجه میکردین متوجه این موضوعات میشدین)
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

16