یادداشت ᥲv𝗂ᥢᥲ;

  ᥲv𝗂ᥢᥲ;

ᥲv𝗂ᥢᥲ;

12 ساعت پیش

        در حریمِ این کتابِ نورانی، عشق نه به مثابهٔ مفهومی گذرا، که چونان حقیقتی ازلی تجلی یافت؛ گویی خورشیدی که از پس ابرهای تردید سر برآورد و جانم را به گرمای یقین آغشت. هر صفحه، لوحی زرین بود که با مرکبِ معرفت، خطوطِ ناپیدای دل را بر سینهٔ کاغذ نقش زد.
عشق در اینجا به قامتِ درختی تنومند قد برافراشت که ریشه‌هایش در خاکِ تجربه و شاخه‌هایش در افق‌های متعالیِ معنا می‌خرامید. گاه چون رودی خروشان بود که سنگ‌های سختِ تعصب را می‌سایید، و گاه چون نسیمی ملایم که بر آتشِ درونم بوسه می‌زد. این کتاب، نه روایتگر عشق که خود عینِ عشق گشت ، جامی از شرابِ ابدیت که هر جرعه‌اش روح را به پرواز درمی‌آورد.
 آن عارفِ سخن‌پرداز که گویی قلمش را در چشمه‌سارِ دل فرو برده بود! روانش شاد باد، این راهنمای سفرِ عرفانی که مرا از خاکِ تعلقات تا اوجِ ملکوتِ معنا همراهی کرد. اثری که خواندنش نه مطالعه، که تجربهٔ وصال بود؛ نه مواجهه با متن، که دیدار با حقیقتی ناب و بی‌پیرایه.
این کتاب، آیینه‌ای بود که نه چهره‌ها، که جان‌ها را بازمی‌تاباند ، آینه‌ای که در آن، خود را نه آنچنان که هستم، که آنچنان که می‌توانم باشم دیدم..
      
8

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.