بهار

بهار

@Bahar.F

3 دنبال شده

3 دنبال کننده

پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

باشگاه‌ها

ملکهٔ جنایت 👸🏼🔪

379 عضو

پس از تشییع جنازه

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

بهار پسندید.
          کتاب را کِی خریدم؟ مدت‌ها پیش در یک نمایشگاه کتاب، شاید ده سال پیش، همه‌ی این مدت توی‌ کتابخانه بود. کِی خواندمش؟ همان بعدازظهری که شهادت سید اعلام شد. در اوج غم و بهت و استیصال. برای چه؟ برای اینکه قرار بود در صبحگاه فردای مدرسه کتابی معرفی کنم و کتابی که انتخاب کرده بودم دیگر با وضعیت فعلی تناسب نداشت. همان موقع یادم افتاد که این کتاب را مدت‌هاست توی کتابخانه دارم. همان شب تمامش کردم و صبح توی صبحگاه معرفی کردم. انگار سید شهید نشده بود. انگار تازه او را می‌شناختم. حالا که فکر می‌کنم در مهر ۱۴۰۳ چه روزهایی را گذراندیم. 

سید عزیز،  زندگینامه‌ی سیدحسن نصرالله تا سال‌های میانه دهه هفتاد است که توسط حمید داوودآبادی نویسنده‌ی دفاع مقدس ثبت و ضبط شده. آقای داوود‌آبادی هم خوب مصاحبه کرده‌اند هم با قلم روان و شیوایی مصاحبه را به تحریر درآوردند به همین خاطر کتاب خوشخوان است.

فارغ از نکات فرمی، آشنایی با کودکی و جوانی یکی از اسطوره‌های جهان معاصر جالب و جدید است. سیدحسن نصرالله، یک پسر کاملاً معمولی بوده که اندک اندک توانسته به مقامی برسد که سیل جمعیتی برای تشییعش راهی لبنان شوند. (این یادداشت را خیلی دیر، دو روز قبل از مراسم تشییع او می‌نویسم.)

سیدعزیز، پیشنهاد خوبی برای آشنایی کلی با زندگی سیدحسن نصرالله است. کتابی فارغ از شتاب‌زدگی‌ها پژوهشی و نگارشی. حتمالاً این کتاب نیاز به نسخه‌های تکمیل‌شده‌ای دارد که سال‌های بعدی (و پرحادثه‌تر) زندگی او را روایت کنند و خوب است اگر این بخش نیز به قلم حمید داوودآبادی باشد.
        

15

بهار پسندید.

5

بهار پسندید.
          ارمیا را یک روزی از سیزده چهارده سالگی وقتی که هیچ‌کاری نداشتم از کنار تخت برادرم برداشتم و خواندم.‌ بی‌هیچ مقدمه‌ای. گمان کنم همان موقع هم تا آخرش رفتم و برای همیشه به یکی از کتاب‌های محبوبم تبدیل شد.

داستان از آخرین نگاه ارمیا به مصطفا آغاز می‌شود. صفحه‌ی بعد خمپاره به سنگر آن‌ها می‌خورد و مصطفا شهید می‌شود به خیال ارمیا، مصطفا آخرین شهید جنگ است چون خیلی زود جنگ به پایان می‌رسد. باقی داستان ماجرای بازگشت ارمیا به شهر است، شهری که با آن غریبه است. کاری ندارم که امیرخانی بعدتر با ارمیا چه می‌کند ولی ارمیا برای من در پایان همین کتاب به پایان می‌رسد. مثل یک ماهی. "خشم عجز تنهایی، این‌ها لغاتی علمی نیستند."

باقی داستان شرح سرگشتگی ارمیا است. از دانشگاه به معدن از معدن به جنگل و مخاطب، حتی مخاطبِ جوان بعد از جنگ، که جبهه را درک نکرده، این سرگشتگی را می‌فهمد. (گمان نمی‌کنم خودِ امیرخانی هم جنگ را دیده باشد). شخصیت ارمیا، لطیف و دوست‌داشتنی‌ است آن قدر که امیرخانی نمی‌تواند دست از سرش بردارد. در بیوتن می‌آوردش و یک بار در رهش از او استفاده می‌کند.

ارمیا از امیرخانی جلوتر می‌رود. توی صفحات آخر آن کتاب برای همیشه زنده‌ است. زیر دست و پا. در فنا. 
        

9

بهار پسندید.
          جین ایر را بچه‌های کلاس هشتمی به من قرض دادند تا بخوانم. همان کلاسی که اصرار  کردند کتاب‌های کلاسیک بخوانم و چه خوب که چنین کاری کردند.

اولین بار که کتاب را در اتوبوس باز کردم و توانستم تا صفحه‌ی ۱۰۰ بخوانم. قلم شارلوت برونته لطیف و روان بود و سریع پیش می‌رفت و من با کودکی جینِ نگون‌بخت همراه شده‌بودم. وقتی زندگی جین رو به بهبود می‌رفت به مقصد رسیدم. البته باقی داستان را خیلی زود خواندم و این کتاب تبدیل به یکی از کلاسیک‌های موردعلاقه‌ام شد.

داستان جین‌ایر از کتاب‌های جین آستین هیجان بیشتری دارد و شخصیت‌های فراز‌ونشیب‌های بیشتری را تجربه می‌کنند. از طرفی عاشقانه هم هست  و نکته‌ی دیگر اینجاست که شخصیت اصلی یک زن عاقل است و تصمیم‌های عجولانه‌ی ناگهانی نمی‌گیرد و صرفاً از احساساتش پیروی نمی‌کند! این واقعاً مهم است چون در بعضی از رمان‌های کلاسیک، شخصیت اصلی شدیداً سعی دارد تصمیم‌هایی بگیرد که عواقبش نه‌تنها خودش که مخاطب را هم به شدت آزار می‌دهد.

در کنار همه‌ی این‌ها، جین معلم است و من در سال‌های اول معلمی بودم و تماشای یک معلم در سال‌ها پیش لذت‌بخش بود. به همین خاطر راحت خواندمش و خاطره‌اش تا همیشه در ذهنم باقی ماند.
        

11