شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

        

گاهی وقتا یه کتاب آدم رو می‌گیره و می‌بره به یه دنیای دیگه، یه دنیای پر از سوال و جواب، پر از "اگه" و "کاش". "کتابخانه نیمه‌شب" دقیقاً از اون کتاب‌هاست. فکر کن یه جایی وجود داشته باشه که بتونی زندگی‌های مختلفی که می‌تونستی داشته باشی رو تجربه کنی. نه، این یه جور جادوی داستانیه، ولی خیلی ملموس و قابل درکه.

شخصیت اصلی، "نورا" رو داریم که با کلی حسرت و پشیمونی دست و پنجه نرم می‌کنه. انگار که زندگی‌ش اونجوری که باید، نشده. درست همونجایی که ناامید شده، یه کتابخونه پیدا می‌کنه، یه کتابخونه‌ی عجیب و غریب که بین مرگ و زندگی قرار گرفته. هر کتاب توی این کتابخونه، یه زندگی دیگه‌ست، یه زندگی که نورا می‌تونست انتخاب کنه و زندگیش رو متفاوت بسازه.

قسمت قشنگ ماجرا اینجاست که نورا شروع می‌کنه به ورق زدن این زندگی‌ها. زندگی‌ای که خواننده‌ی مشهور شده، زندگی‌ای که دانشمند شده، یا حتی زندگی‌ای که یه زندگی آروم و ساده رو انتخاب کرده. هر کدوم از این زندگی‌ها درس‌ها و تجربه‌های خودشون رو دارن. بعضی‌هاشون خیلی جذاب و هیجان‌انگیزن، بعضی‌هاشون هم شاید اونقدرها که فکر می‌کردی، ایده‌آل نباشن.

چیزی که من رو خیلی جذب این کتاب کرد، این بود که چقدر شبیه افکار خودمون بود. کی هست که یه بار به این فکر نکرده باشه "اگه اون روز فلان کار رو می‌کردم چی می‌شد؟". "کتابخانه نیمه‌شب" این افکار رو می‌گیره و بهشون جون می‌ده. نشون می‌ده که هر انتخابی، هرچند کوچیک، می‌تونه مسیر زندگی رو عوض کنه.

از نظر من، این کتاب فقط یه داستان نیست، یه جور دعوت به خودشناسیه. یه تلنگر که بهمون یادآوری می‌کنه ارزش لحظه‌ی حال و انتخاب‌های خودمون رو بدونیم. شاید زندگی اونجوری که تصور می‌کنیم بی‌نقص نباشه، ولی همین که داریمش و می‌تونیم توش حرکت کنیم، خودش یه دنیا ارزش داره.

خلاصه، اگه دنبال یه کتابی هستی که هم قشنگ نوشته شده باشه، هم به فکر فرو ببرتت و هم شاید یه کوچولو بهت امید بده که زندگی‌ت همین الانشم به اندازه‌ی کافی خاصه، "کتابخانه نیمه‌شب" رو از دست نده. خوندنش قطعاً تجربه‌ی جالبی خواهد بود.
😊
      

        "شازده احتجاب"

کتابی که منو مجبور می‌کرد فکر کنم، مثل پازلی بود که با اندیشیدن تکمیل می‌شد؛ با کنار هم گذاشتن و وصل کردنِ تکه‌های گمشده. گره خوردن واقعیت و خیال، وهم و بیداری، این معلق بودن بین بود و نبودها را به من نشان می‌داد.

مستندی که راجع به زندگی آقای گلشیری دیدم و تعریفشان از اینکه چگونه باعث شد به فکر نوشتن این کتاب بیفتند، من را ترغیب به خریدن این کتاب کرد و چه خرسند خریدی!

این رمان، آینه‌ای از زوال و فناست؛ پایان یک دوره از تاریخ. شازده احتجاب سمبل زوال اشرافیت قاجاریه است و تنها آدم قصه‌ی ما نیست.

زن‌های داستان پر از گره، رمز و راز هستند و چقدر زن بودن در دوره‌های دور را به ما نشان می‌دهد؛ که زن چقدر جسم بوده، چقدر نبوده و چقدر خاموش بوده.

این داستان برای مخاطب تازه‌کار پیشنهاد نمی‌شود. پیچیدگی و گره‌های داستان را باید بلد باشی تا بخوانی و بفهمی.

و برای من، شازده احتجاب یادآور تاریخی‌ست پر از صداهای خاموش.
      

         کتاب "شکلات وحشی" داستانی جذاب و دلنشین است 
که با موضوعاتی چون عشق، دوستی و مبارزه 
برای تحقق آرزوها سروکار دارد.

شخصیت اصلی داستان، "سوزان"، 
دختری است که علاقه‌مند به شکلات و قنادی است. 
او رویای راه‌اندازی یک فروشگاه شکلات‌سازی
 بی‌نظیر را در سر دارد. اما برای دستیابی به این رویا، 
باید با چالش‌ها و موانع مختلف روبرو شود.

داستان نشان می‌دهد که سوزان در مسیر خود 
با افرادی ملاقات می‌کند که بر زندگی‌اش تأثیر می‌گذارند، 
از جمله دوستان، خانواده و رقبایش.
 او یاد می‌گیرد که در زندگی نمی‌توان به راحتی به هدف رسید 
و باید سختی‌ها را تحمل کرد.

این کتاب همچنین پیام‌های مثبتی درباره کار سخت،
 اراده و ایمان به خود را منتقل می‌کند و نشان می‌دهد 
چگونه می‌توان با عشق و اشتیاق به آرزوها رسید. 
      

        یه طنز سیاه که بیشتر شعاری است تا حتی روانشناسی زرد.
کتاب ظاهرا در اروپا سر و صدا کرده و منتقدان گفته‌اند خودکشی را میخواهد رمانتیزه کند. اما به جز ایده کلی و جهان داستان  باقیش به نظرم سطحی بود
   نسخه صوتی ان را به صدا ی هوتن شکیبا شنیدم. اجرای  خوب شکیبا  موجب شد تا داستلن کتاب را نیمه رها  نکنم و تا آخر  بشنومش
      

        بخاطر ذهنیتی که از فروید داشتم ،قبل از خواندن کتاب  به دانستن نظر انیشتین درباره جنگ مشتاق تر بودم تا فروید؛ اما بعد از تمام شدن کتاب این اشتیاق فرو نشست و واقعا فکر نمی‌کردم اینقدر با نظر فروید همراه شوم یا حتی با آن موافق باشم.در همین نامه نگاری های کوتاه ،نظر فروید در پاسخ به « چرا جنگ؟» را عمیق و فوق العاده تر از انیشتین یافتم که بخشهایی از آنها را در بریده کتاب منتشر خواهم کرد.موافق همه مطالب کتاب -خصوصا بخشهایی که مترجم نظر خودش را گفته -نیستم اما اضافه کردن این بخش کتاب را غنی تر کرده است. در کل کتاب کم حجم ولی عمیقی است.خصوصا نظرات فروید👌.اشاره ای به حال این روزهای دنیای ماست. بخوانید.🙋
      

        فکر می کنم که اولین یادداشتی که بناست بعد از تمام کردن یک کتاب بنویسم همین باشه. قشنگ بود... خیلی قشنگ. من فعلا سوادی برای تحلیل و  بررسی چیزی ندارم، ولی دلم میخواد از کشش و تقلای این پیرمرد و غرور و ناامید نشدنش در طی گرفتن ماهی بنویسم. و در مورد استراحت عمیق و خوابی که بعد از تمام کردن کاری که احساس میکرد باید انجام میشد بیشتر فکر کنم. استراحتش از بابتی شیرین و دلچسب نشون میداد که در نهایت به هدفش نرسید، ولی یه جورایی هم رسید. انگار که تموم کردن یک قضیه گاهی در اولویته تا درست تموم کردنش. نمیدونم...
تقلا، منتظر موندن، باخود حرف زدن، یادگرفتن. خیلی قشنگ بود. با اینکه خوندنش رو طول دادم اما مزه اش از بین نرفت. دوسش داشتم.
      

        این کتاب یکی از شاهکار های ادبی فارسی است.
سمفونی مردگان، روایت داستان پر فراز و نشیب مردی را می‌گوید که عاشق کتاب است و شعر می‌گوید.
پدر اما مخالف است و همین مخالفت او را به کاری وا می دارد که‌..
فوق العاده است این کتاب؛ هنگام خواندنش آنقدر قلم نویسنده قوی و جذاب بود که پا به پای شخصیت ها می آمدم.
آنها را درک می‌کردم و گاه گریه می‌کردم، و گاه هم می خندیدم.
سر یکی از اتفاقات چنان شخصیت را درک کردم و مرا یاد همان اتفاقی انداخت که همان برایم پیش آمده بود گریه مفصلی سر دادم و بعد با چشمانی خیس، و نم ناک ادامه کتاب را خواندم.
این کتاب بوسیدنی است🫠✨
      

        خوندن این کتاب نیمی از تابستونم رو در برگرفت برعکس بقیه که اگه کتابی خسته کننده باشه روند خوندنش طولانی ترش میکنه من وقتی کتابی رو دوست داشته باشم خوندنش رو طول میدم چون دوست دارم بیشتر تو دنیای داستان غوطه ور بشم این کتاب ازون داستان هایی بود که شخصیت ها مکان ها و دنیای درونشون به خوبی توصیف شده بود این توصیفات باعث می شد میزان درد و رنج شادی و غم شخصیت ها رو کاملا احساس کنم نویسنده از تقابلی که برای شخصیت هاش نوشته بود عقاید و باور های خودش رو راجع به موضوعات بیان میکرد مثل تفاوت شخصیت اِدیت و مارگارت که  شخصیت ادیت نقش زنی مطیع و خانه دار رو داشت که تو ثروت و راحتی بزرگ می شد و عقاید سطحی داشت اما مارگارت همون زنی بود که از کسی فرمان نمی گرفت و به کسی این اجازه رو نمی داد خیلی مصمم بود تو شرایط دشوار خونسرد بود اما نکته جالب قضیه اینه که قهرمان زن ما فقط ویژگی های مثبت نداره گاهی اوقات دروغ میگه خودپسندی میکنه و در آخر با عاقبت اونها مواجه میشه داستان حول محور رابطه ارباب رعیتی و تفاوت های یک شهر صنعتی با شهر های کوچک و روستایی میگذره که در دل داستان کم کم داستان عاشقانه ای شکل میگیره که به زیبایی تمام وصف میشه و درست همون طور که باید طبق زمان پیش میره اما متاسفانه پایان این داستان کاملا تو ذوقم زد البته که گسکل مجبور شده فصل های آخر کتاب رو خلاصه کنه و این به خاطر فشار هایی بوده که دیکنز بهش وارد کرده بوده و مجله ای که این داستان نخستین بار در اون نوشته شده بوده دچار کمبود بودجه میشه و به نظرم این اتفاق به شدت داستان عاشقانه کتاب رو در انتها تحت تاثیر قرار داده دوست داشتم فصل آخر به شیوه دیگه ای تموم می شد اما جز این من واقعا ارتباط خیلی خوبی با کتاب گرفتم و باید در مورد نویسنده بگم که کتابش خیلی من رو یاد کتاب های جین آستن میندازه و حتی یه ویدیو هم دیدم که کتاب هایی که تقریبا مشابه هستن از این دو نویسنده رو معرفی میکنه البته این شباهت ابدا به معنی تقلید یکی از نویسنده ها از دیگری نیست و اگر از قلم یکی از نویسنده ها خوشتون اومد به احتمال زیاد کتاب های اون یکی رو هم دوست خواهید داشت خیلی مایلم که بیشتر از الیزابت گسکل بخونم اما متاسفانه کتاب های دیگش ترجمه نشدن بی صبرانه منتظر انتشار اونها به زبان فارسی هستم. 
پی نوشت: بعد از خوندن این کتاب حتما سریالش رو هم تماشا کنید بسیار خوش ساخت و جالبه. 
      

        این کتاب سراسر پر از امیده..
نشون میده همه ی ماها حق داریم با بزرگترین اتفاق بد زندگی مون تا مدتی غمگین و افسرده باشیم اما بعد از اون بایداز جامون پاشیم و خودمون رو به اهدافی که قبلا هم داشتیم برسونیم و حتی اهداف جدید بسازیم🎀.