معرفی کتاب کتابخانه نیمه شب اثر undefined

کتابخانه نیمه شب

کتابخانه نیمه شب

3.7
95 نفر |
29 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

22

خوانده‌ام

266

خواهم خواند

36

ناشر
شابک
6183054980435
تعداد صفحات
352
تاریخ انتشار
_

توضیحات

متاسفانه توضیحاتی برای این کتاب یافت نشد.

لیست‌های مرتبط به کتابخانه نیمه شب

نمایش همه

پست‌های مرتبط به کتابخانه نیمه شب

یادداشت‌ها

          کتابخانه نیمه شب داستانی از مت هیگ است که شما را به این فکر می‌اندازد که اگر زندگی دیگری را تجربه می‌کردید چه روزگاری داشتید. همه‌ی ما در برهه‌ای از زندگی با هجوم «اگر»ها مواجه شده‌ایم. اگر در بزنگاه‌ها انتخاب‌های دیگری داشتیم، اگر زندگی دیگری داشتیم، اگر اتفاقات شکل دیگری رقم می‌خوردند و اگر و اگر و اگر... کتابخانه‌ نیمه‌شب اثری در مورد تحقق همین اگرهاست؛ رمانی خواندنی به قلم مت هیگ که به رویای دور و مشترک انسان‌ها، یعنی تجربه‌ی شکل‌ها و مسیرهای دیگر زندگی می‌پردازد.

نظر کاملاً شخصی من :::

کتاب از اون دست کتابایی هستش که فصلاش کوتاهه،
یعنی میگی تا آخر این فصل بخونم میذارمش کنار اما می‌بینی فصل بعدی یکی‌ دو صفحه‌س و تصمیم می‌گیری بخونی‌ش و بعدش چی؟
یهو به خودت میای می‌بینی کلی ازش خوندی!
البته واقعا داستان گیرایی هم داره و آدم دلش نمیاد کنار بذارش.
این کتاب رو پیشنهاد می‌دم که  همه بخرن اما نخونن!
نگهش دارید برای روزایی که کلافه‌اید چون همه ما تجربه کردیم روزایی رو که با حسرت زندگی کردیم و "ای کاش‌ها" فلج‌مون کرده.‌..
اگه اون روز اومد این کتاب رو بردار بخون تا تو رو هم در آغوش بگیره، تسلی ببخشه و بگه تو تنها نیستی!
        

3

          کتابخانه نیمه‌شب
رمانی انگیزشی دربارهٔ تجربهٔ ناب زیستن است که دربرابر مرگ معنی پیدا می‌کند. احساس می‌کنم که نویسنده بسیار نظر به روانشناسی اگزیستانسیالیستی یالومی دارد و موجود بودن(وجود داشتن) اصلی‌ترین چیزی است که در این داستان بر آن تاکید شده است.
استعارهٔ آتشفشان در پایان رمان دقیقا همین مفهوم و نظرگاه را موکّد می‌کند. اشاره‌های دیگری هم هست که در پایان داستان رمزگشایی می‌شوند.
اصل داستان تفسیر این حرف است که مکرراً یادآوری می‌شود: «لازم نیست زندگی رو درک کنی؛ فقط باید اون رو زندگی کنی».
نورا سید خودکشی می‌کند و در بزرخ مرگ و زندگی تمام احتمالات ممکن را در قالب زندگی‌های موازی تجربه می‌کند. «حسرت» بخشی از زندگی ماست که باید بر آن غلبه کرد و باید آن را کنار گذاشت. میل اساسی به زندگی و حیات اصلی‌ترین چیزی است که ما را از مردن بازمی‌دارد.
از نظر هنری، این رمان را برجسته و خاص نمی‌بینم ولی بهرحال کشش روایت‌های متنوع و موازی (در قالب برشهایی از زندگی‌های متنوع و محتمل یک شخصیت اصلی و شخصیتهای فرعی دیگر که به شکلهای متفاوتی بروز پیدا می‌کنند) آن را جذاب می‌کند؛ صریحتر آنکه شخصیتهایی ثابت در طول داستان لباسهای گوناگونی به تن می‌کنند و صحنه‌های مختلفی به این وسیله خلق می‌شود؛ راز جذابیت اثر شاید در همین است. «اثر پروانه‌ای» هم در خلق روایت‌های موازی به جذابیت و هیجان‌انگیزی آن می‌افزاید؛ با این حال، ایراد اصلی به منطق روایت این داستان، به نظرم، امکانات بی‌نهایتی است که در خلق این‌ جهان داستانی تودرتو از آن استفاده شده ولی بدون پاسخ منطقی به این ایراد، پایان داستان بسته شده است. نمی‌دانم چقدر در توضیح این ایراد موفق بودم ولی نکته آن است که پیچشی شناختی در معرفت امر بی‌نهایت وجود دارد که داستان در همان پیچ متوقف شده است و شاید دیگری را در این امر اعتقادی دگر باشد.
        

21