معرفی کتاب شهر خرس (پالتویی) اثر فردریک بکمن مترجم الهام رعایی

شهر خرس (پالتویی)

شهر خرس (پالتویی)

فردریک بکمن و 1 نفر دیگر
4.0
102 نفر |
39 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

21

خوانده‌ام

199

خواهم خواند

115

ناشر
ققنوس
شابک
9786008740339
تعداد صفحات
468
تاریخ انتشار
1397/1/1

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
اگر فردریک بکمن را بشناسی، اگر
کتاب­هایش را خوانده باشی، می­دانی که
او خودش را تکرار نمی­‌کند. بکمن همیشه
از زاویه­‌ای تازه به آدم­ها، ارتباطاتشان،
خاطره­ها، عشق­ها و نفرت­ها، گریه‌­ها و
خنده­ها، و پیروزی­ها و ضعف­ها می­‌نگرد.
 این بار موضوع کتاب بکمن هاکی است
-ورزش محبوب خرس­ها اما شهر خرس و ساکنان آن در دل
جنگل دغدغه­‌های دیگری هم دارند. امیدها و رویاهای آن­ها به
بازوهای بازیکنان تیم هاکی گره خورده، اما ماجرایی که برای
یکی از این بازیکنان و دختری جوان پیش می­‌آید اتفاق­های
دیگری را رقم می‌­زد…
داستان این شهر کوچک داستان تمام جهان است. به شهر خرس 
خوش آمدید!
نشر نوین ناشر ایرانی است که مجموعه­‌ی کامل آثار بکمن را به
مخاطبان فارسی زبان ارائه کرده است. 

      

پست‌های مرتبط به شهر خرس (پالتویی)

یادداشت‌ها

          آد‌م‌هایی که زیاد با کتاب‌ها سر و کار دارند کمتر از دیگران از خواندن لذت می‌برند. موقع خواندن بیشتر از اینکه خودت را فارغ از اتفاقات روزمره در داستان غرق کنی در پی کالبدشکافی قسمت‌های مختلف کتاب هستی. از طرفی روزمره ای وجود ندارد که از آن به کتاب ها پناه برد. کتاب خواندن خودش روزمره است! اما شهر خرس برای من چیزی شبیه یک نوشابه خنک بود که در یک روز تابستانی باید جرعه جرعه بنوشمش که زود تمام نشود.
آدم‌هایی که زیاد با کتاب‌ها سروکار دارند ناخودآگاه خیلی از کلمات را جا می‌اندازند و چشمانشان سریع از روی پارگراف‌های طولانی می‌گذرد، اما برای خواندن شهر خرس در کمال ناباوری برمی‌گشتم و هر پاراگراف را دوباره و دوباره می‌خواندم. که نکند کلمه‌ای از زیر چشمم سر خورده باشد و باعث شود طعم کتاب را کمتر حس کنم.

شهر خرس اولین کتابی که از فردریک بکمن خواندم نبود. قبل ازاین «مردی به نام اوه»، «مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است» و «بریت ماری اینجا بود» را هم خوانده بودم. از همه‌ی آن‌ها طعم خوشی یادم هست، ولی جزییات چندانی خاطرم نیست. کتاب‌های فردریک بکمن سرشار از شخصیت‌ها و حوادثی است که ساده و روزمره به نظر می‌رسند و موقع خواندن به جانت می‌نشینند اما بعد از اینکه کتاب را کنار می‌گذاری مثل بخاری ناپدید می‌شوند. برای همین تصمیم گرفتم شهر خرس را به دقت بیشتری بخوانم. جوری که هیچ‌وقت فراموشش نکنم.

همان صفحات اولیه کتاب قلبم را لرزاند. ماجرای اصلی کتاب، ماجرای شهری است که هیچ چیز ندارد. و فقط یک چیز برایش باقی مانده است. عشق به هاکی. و حالا عشق به هاکی می‌تواند همه شهر را و همه‌ی آدم‌های شهر را نجات بدهد. همان طور که پیتر، مدیرعامل باشگاه هاکی شهر به همسرش می‌گوید:«می‌دونم که فقط یه بازیه. ولی ما یه شهریم وسط جنگل. توریست نداریم. معدن نداریم. صنعت هم نداریم. فقط تاریکی داریم و سرما و بیکاری. اگه بتونیم شهر رو دوباره به هیجان بیاریم، حالا سر هرچی، یه اتفاق خوبه. عشقم، می‌دونم که تو اهل اینجا نیستی و اینجا شهر تو نیست، ولی یه نگاهی به دور و برت بنداز: شغلی نیست، شورای شهر عقب کشیده. مردم اینجا قوی‌ان، هر کدوم از ما در درونمون یه خرس داریم، ولی مدت‌هاست که هی پشت هم بد آوردیم. این شهر نیاز داره تو یه چیزی برنده بشه. ما نیاز داریم به اینکه حتی یه بارم که شده حس کنیم بهترینیم. من می‌دونم که این فقط یه بازیه، اما فقط همین نیست. هیچ وقت نبود»

و داستان، داستان هاکی است و همه ی این آدم‌ها. پیتر که مدیر عامل باشگاه است و همسرش کرا و دخترش مایا که علاقه‌ای به هاکی ندارند اما سرنوشتشان با آن گره خورده. داستان کوین و بنی و بوبو و آمات و فیلیپ و ویلیام که اعضای تیم جوانان را تشکیل می‌دهند و دیوید و سونه و تیلز که مربی و اسپانسرهای تیم هستند. شخصیت‌های متعدد و به ظاهر بی‌ربطی که بکمن ما را با تک‌تک‌شان همراه می‌کند و عمق نگاه و گذشته‌ی آن‌ها را برای ما شرح می‌دهد. و حالا چشم همه‌ی شهر و همه‌ی این آدم‌ها به قهرمانی تیم جوانان است. کتاب در روند ساده خودش پیش می‌رود که ناگهان حادثه‌ای همه چیز را بهم می‌ریزد. حادثه‌ای بیرون از زمین هاکی، هاکی را تحت الشعاع قرار می‌دهد و به همان ترتیب آرزوهای شهر را بهم می‌ریزد. 

شاید اولین و مهمترین نکته‌ی کتاب‌های فردریک بکمن همان شخصیت‌پردازی است. شخصیت‌پردازی است که باعث می‌شود ما ضعف‌های پی‌رنگی و خسته‌کننده بودن کتاب در نقاطی را در نظر نگیریم و فقط لذت ببریم. شخصیت‌پردازی است که باعث می‌شود روزها بین کارهای مختلف فکر کنیم که حالا که ما پیش کتاب نیستیم در شهر خرس چه می‌گذرد و همین است که باعث می‌شود آن قدر دوستش داشته باشیم که احساس کنیم بعد از مدت‌ها یک کتاب خوانده‌ایم که می‌توانیم چشممان را به روی همه‌ی ضعف‌هایش ببندیم و هر جا رسیدیم بگوییم بهترین بود. از طرفی بکمن به ما اجازه نمی‌دهد در مورد هیچ یک از شخصیت‌ها قضاوت کنیم. درست زمانی که می خواهیم بگویم فلان شخصیت آدم خوبه یا آدم بده داستان است قسمتی دیگری از شخصیت او را به نشان می‌دهد که کاملا منصرفمان کند. برای همین است که می‌توانیم باور کنیم آن‌ها هم آدم‌های واقعی مثل ما هستند. مثل ما سردرگم می‌شوند، مثل ما خیلی وقت‌ها گیجند و نمی‌دانند چه خاکی به سرشان کنند. و حوادث داستان هم همین قدر واقعی پیش می‌روند، مثل زندگی واقعی. پیروزی و بهبود شرایط در گرو آن چیزی نیست که ما انتظار داریم اتفاق بیفتد. و علی رغم همه‌ی این‌ها شخصیت‌های معمولیِ ما می جنگند و دست از مبارزه نمی‌کشند. درست مثل زندگی واقعی.

حالا دلم می‌خواهد شهر خرس و همه‌ی آدم‌هایش را در یک شیشه شفاف بیندازم و همه جای زندگی همراه خودم حمل کنم. می‌خواهم عشق و دوستی بینشان را  تا همیشه خاطرم بماند و هیچ‌وقت جزییاتش را فراموش نکنم و بعد دوباره بینشان برگردم و در تاریکی و سرما بجنگم و بجنگم و بجنگم.

پ.ن: ذکر این نکته لازم است که کتاب، برای بالای هفده سال مناسب است. و مسلماً اصول و ارزش‌های اسلامی در آن رعایت نمی‌شود. مسائلی که حال آدم را تا حدی بد می کند ولی در عین حال هم بیشتر مصممان می کند، کتاب هایی بنویسیم که به خوبی شهر خرس باشد. کتاب مردمان کشوری که آن ها در درونشان یک خرس داشتند و دست از مبارزه نمی‌کشیدند...
        

24

          صبر کردن همیشه سخت بوده؛ اما گاهی رسیدن به مقصود و پایانی که منتظرش بودی باعث میشه به این فکر کنی که، ارزششو داشت :)✨

طولانی شدن روند یه موضوع و تموم نشدنش همیشه برام زجرآور بوده مثل تماشای یه سریال خیلی طولانی یا خوندن یه کتاب حجیم که از قضا روند کندی هم داره

کتاب "شهر خرس" رو تموم کردم و با وجود اینکه تموم کردنش حداقل 3 هفته طول کشید و روند کندی داشت اما الان که تمومش کردم، منم میگم: ارزششو داشت 🫠

و بعد از کتاب "مردی به نام اُوِه" از فردریک بکمن، میگم این کتابشو خیلی دوست دارم و همیشه در خاطرم میمونه ✨

شخصیت پردازی های این نویسنده و پرداختن به جزئیات تمام کاراکترهای داستان، گفتن سرگذشتشون و افکارشون از نقاط قوت این نویسنده است که باعث شده قلم‌شو دوست داشته باشم 🫀

انگار هیچ کدوم از کاراکترهای داستان رو بی‌جهت و فقط برای سیاه لشکر شدن اضافه نکرده و هرکدومشون یه آدم مهمن تو داستان، جزئیات شخصیت های سفید و سیاه و خاکستری رو باید بدونی که یک طرفه به کسی حق ندی فقط برای اینکه شخصیت اصلیه 😶

شهر خرس با تمام کاراکترهاشو دوست دارم، شهری که افراد باید فدای تیم و شهر میشدن، مصلحت شهر مهمتر از افراده و همه اینو میدونن! 

اما شاید گاهی باید به فرد هم اهمیت داد :)
شاید جور دیگه ای هم بشه این شهر به بقای خودش ادامه بده
شاید اونطوری نباشه که تصور میکردی و برنامه ریخته بودی، ولی میشه 🙂

اگه کتاب مردی به نام اُوِه رو خوندی و دوست داشتی، از اینم قطعا خوشت میاد ❤️‍🔥😉

        

27

          این کتاب از بکمن هم تموم شد. 
حقیقتا نمیدونم باید راجبش چه نظری بدم و چی بگم.فضای غمگین ، حرص خوردن های من به خاطر کارای شخصیت ها ، انتظار پایانی بهتر  و شاد تر و.... هیچ کدوم رو نمیتونم توضیح بدم 
اول که کتاب رو شروع کردم احساس می‌کردم کیلومتر ها از شهر خرس دورم اما کم کم من هم عضوی از شهر شدم و با مردمش زندگی کردم 
خیلی جاهای کتاب حرص خوردم و گریه کردم حتی بعضی قسمت های کتاب واقعا غم بزرگی رو دلم حس میکردم 
برای شخصیت های کتاب اونقدر ناراحت بودم که انتظار پایان منصفانه تری رو می‌پسندیدم ولی خب پایان کتاب چیزی نبود که بتونه غم کتاب رو بشوره ببره 
کنکاشی و جستجویی که تو احساسات هر شخصیت میشد واقعا عمیق و قشنگ بود جوری که میشد به راحتی هر شخصیتی رو درک کرد
شخصیت های کتاب کاملا واقعی بودن و با آدم های دنیای واقعی هم خوانی داشتن اما از همون اوایل کتاب معلوم میشد که تا آخر سمت کدوم شخصیت رو قراره بگیری و من اینو دوست نداشتم 
و اینکه قدرت تو داستان به طور مساوی بین شخصیت ها تقسیم نشده بود و این منو خیلی اذیت می‌کرد جوری که بعضی جاها انقدر حرص میخوردم که کتاب رو می‌بستم و میذاشتم کنار و سمتش نمیرفتم
اما در نهایت خوشحالم از خوندن این کتاب 

پ‌ن۱: میدونم تا مدت ها قراره درگیر فضای کتاب باشم و بهش فکر کنم
پ‌ن۲: این کتاب برای شروع بکمن خوانی مناسب نیست
        

1

          "شهر خرس"

داستان شهری که با هاکی عجین شده طوری که انگار شخصیت و هویتش بسته به این ورزشه.
شهری عجیب و کوچیک که در دل خودش قصه های زیادی رو جای داده ...

بعد از مردی به نام اوه ، دومین رمانی بود که از این نویسنده می‌خوندم و مثل کتاب قبلی در عین ساده بودن ، زیبا بود .

اول داستان گنگ و نامفهومه . انگار کیلومتر ها با بیورن استاد ، شهری که داستان در اون روایت می‌شه فاصله داری .
اما به خودت میای می‌بینی که شدی یکی از مردم اون شهر ‌. سرما و یخبندونش رو احساس می‌کنی ‌. رفتار آدماش رو می‌شناسی ‌. دیگه غریبه نیستی.
و اما ورزش هاکی ؛
ورزشی که شاید یک‌بار هم حتی تماشاش نکردی ، اما اونقدر توصیفات جذاب و خیره کننده ازش می‌خونی که انگار از بچگی عاشقش بودی.
و شخصیت های داستان ،
با اینکه تعدادشون زیاد بود اما شخصیت پردازی خوب باعث می‌شد بیشترشون رو بشناسی و باهاشون همزاد پنداری کنی.
مایا ، کوین ، آمات ، بنی ، آنا 
پیتر ، کرا ، دیوید ، سونه
شخصیت های متفاوتی که هر کدوم جذابیت خودشون رو دارن.

در یک کلام ، مسحور کننده بود.
        

19

          خب اینم آخرین کتاب ۱۴۰۲ 
البته دیرتر دارم نظرم رو درموردش میگم.
این کتاب قلب منو تسخیر کرده خیلی قشنگ بود.
نمیدونم چه حسی دارم نسبت به این کتاب. فقط میدونم یه حس خاصه!
بکمن تو این کتاب موضوع خوبی رو در قالب داستان روایت می‌کنه و‌خوشم اومد. اولش که دیدم درمورد هاکیه یکم مردد شدم برای خوندنش چون من به هاکی علاقه نداشتم و حتی اصلا ازش چیزی نمیدونستم. ولی این کتاب فقط درمورد هاکی نبود. توش زندگی جریان داشت. زندگی شخصیت های مختلف با مشکلات و درگیری های مختلف.
علاوه بر هاکی، داخل شهر خرس ها دوستی، وفاداری، شجاعت، دوست داشتن خانواده، عشق، محبت بین فرزند و والدین، انسان بودن و خیلی چیزای دیگه  رو به رو میشین‌.
با غم شخصیت ها قلبتون درد میگیره و با خوشحالی شون اشک شوق می‌ریزین. با بی عدالتی ها عصبانی و‌ خشمگین میشین و گاهی دلتون میخواد برین داخل داستان تا یه مشت بزنین تو دهن یکی از شخصیتا و شخصیت دیگری رو بغل کنین.
کتابای بکمن آروم آروم وارد قلبت میشن و یه گوشه رو برای خودشون میگیرن‌.
داستانش با مردی به نام اوه متفاوته ولی فکر میکنم این کتاب قوی تر بود و قشنگ تر.
خلاصه کلام بخوندیش!
        

29

          ریویو نوشتن راجع به این کتاب سخته، مجبورم بنویسم؟ نه اما میخوام بعدا که میام ریویوهامو میخونم، حس و حال هاش برام تازه شه، پس بریم جلو ببینیم چی میشه...
.
قصه تو تَهِ زمین اتفاق می‌افته، احتمالا آخرین محل تجمع انسانی در قالب شهر، در جایی نزدیک به قطب شمال در سوئد، بیورن استاد یا شهر خرس.
من از اون دسته از افرادم که معتقدم جغرافیای زندگی، رو خلق و خو اثر میذاره و به تبع، نمیشه انتظارات معمولی از مردم یک شهر معمولی رو از آدمای این قصه داشت، این از لوکیشن. و اما قصه... قصه و غصه، قصه و غصه‌ی دردی عظیم، مسئولیت های بزرگ و آدم‌های عادی.
همینو میتونم بگم از داستان، متاسفانه یا خوشبختانه قلمم اونقدر قوی نیست تا بتونم همه حس‌هایی که«تجربه» کردم رو رو کاغذ بیارم. تنها چیزی که الان به ذهنم میرسه اینه که انگار یه زخم قدیمی و کهنه و کاری و عفونی و که مدتهاست به حال خودش رها کردم، به دکتری نشون بدم و اون اول با ظرافت دَلَمه روی زخم و برمیداره، درد میگیره، دیگه دلت نمیخواد ادامه بدی، بعد ضد عفونیش میکنه، میسوزه اما دیگه مجبوری ادامه بدی، باهات صادقه میگه ببین این زخمه هیچ وقت خوب نمیشه اما میتونی همچنان باهاش به زندگی ادامه بدی، بعدم یواش و آروم پانسمانش میکنه و «کنار» اومدن باهاش رو بهت یاد میده...
.
پ.ن۱: keep your friends close harry:)
پ.ن۲:کتابش برای نوجوان‌ها مناسب نیست.
        

0

          " شهر خرس" داستان شهریه که زندگی تک تک افراد آن با هاکی گره خورده و همه ی افراد آرزوی قهرمان شدن تیم هاکی شهرشان را دارند. تیم قرار است در مسابقات کشوری شرکت کند تا بعد از پیروزی جمعیت کثیری از سرمایه گذاران را به شهر خود بکشاند. همه چیز خیلی عالی پیش میرود تا اینکه در یک قدمی قهرمانی اتفاقی رخ میدهد که اوضاع بهم میریزد و شهر به دو دسته تقسیم میشود.
اول از همه بگم که این کتاب محدودیت سنی ندارد و برای هر گروه سنی‌ای مناسب است.
شهر خرس داستان عشق و فداکاری‌هاست. کتاب شخصیت‌های زیادی داشت که به خاطر سپردن اسم تک تکشان در ابتدا شاید برای شما دشوار باشد چون برای من‌هم بود.
از سانسور کتاب هم ترجیح میدم حرف نزنم که تقریبا داشت باعث میشد از کتاب زده بشم اما خب نویسنده همه چیز رو تو مشتش گرفته بود و مانع این اتفاق شد.
فردریک بکمن با موضوعات پیش پا افتاده داستان هایی را خلق میکند که خواننده از خواندن آن دهانش باز میماند. قلم خارق العاده‌اش باعث میشه با تک تک شخصیت‌های کتاب زندگی کنی که این موضوع، به پایان رسیدن و جدا شدن از کتاب را برای شما سخت میکند.
مردم بیورن‌استاد و مردمی که از پشت صفحات کتاب عضوی از بیورن‌استاد شدند هیچگاه لبخند چشمان همیشه غمگین بنی را فراموش نخواهند کرد.
در آخر اگر این کتاب را خواندید و از آن لذت بردید پیشنهاد میکنم کتاب‌های دیگر این نویسنده را نیز بخوانید. مخصوصا کتاب مردی به نام اوه که کتاب موردعلاقه ی من است.
        

49