زهرا جعفری

زهرا جعفری

@mzjafari

4 دنبال شده

6 دنبال کننده

            On the path of knowing ✨
یه ISTJ غرق در دنیای درون 
          

یادداشت‌ها

        صبر کردن همیشه سخت بوده؛ اما گاهی رسیدن به مقصود و پایانی که منتظرش بودی باعث میشه به این فکر کنی که، ارزششو داشت :)✨

طولانی شدن روند یه موضوع و تموم نشدنش همیشه برام زجرآور بوده مثل تماشای یه سریال خیلی طولانی یا خوندن یه کتاب حجیم که از قضا روند کندی هم داره

کتاب "شهر خرس" رو تموم کردم و با وجود اینکه تموم کردنش حداقل 3 هفته طول کشید و روند کندی داشت اما الان که تمومش کردم، منم میگم: ارزششو داشت 🫠

و بعد از کتاب "مردی به نام اُوِه" از فردریک بکمن، میگم این کتابشو خیلی دوست دارم و همیشه در خاطرم میمونه ✨

شخصیت پردازی های این نویسنده و پرداختن به جزئیات تمام کاراکترهای داستان، گفتن سرگذشتشون و افکارشون از نقاط قوت این نویسنده است که باعث شده قلم‌شو دوست داشته باشم 🫀

انگار هیچ کدوم از کاراکترهای داستان رو بی‌جهت و فقط برای سیاه لشکر شدن اضافه نکرده و هرکدومشون یه آدم مهمن تو داستان، جزئیات شخصیت های سفید و سیاه و خاکستری رو باید بدونی که یک طرفه به کسی حق ندی فقط برای اینکه شخصیت اصلیه 😶

شهر خرس با تمام کاراکترهاشو دوست دارم، شهری که افراد باید فدای تیم و شهر میشدن، مصلحت شهر مهمتر از افراده و همه اینو میدونن! 

اما شاید گاهی باید به فرد هم اهمیت داد :)
شاید جور دیگه ای هم بشه این شهر به بقای خودش ادامه بده
شاید اونطوری نباشه که تصور میکردی و برنامه ریخته بودی، ولی میشه 🙂

اگه کتاب مردی به نام اُوِه رو خوندی و دوست داشتی، از اینم قطعا خوشت میاد ❤️‍🔥😉

      

23

        بعضی از رمان ها که یه روند مشخص دارن جورین که میتونی حدس بزنی قراره با چه نوع پایانی رو به رو بشی 

اینکه قراره چه نوع داستان و فراز و نشیب هایی رو شاهد باشی و احتمالا اواسط داستان، کتابها دیگه کشش چندانی ندارن و دلت میخواد خوندنشو رها کنی

اما بعضی از داستان ها اونطوری که فکر میکردی پیش نمیره و با زیر و رو شدن ناگهانی داستان توسط نویسنده سوپرایز میشی 🪄


این مدل نویسنده‌ها حقیقتا قابل ستایشن🫠✨
و در اینجا میتونم به دافنه دوموریه اشاره کنم و کتاب جذابش "ربکا" ⚡️

داستانی به ظاهر ساده و تکراری، ازدواج مردی ثروتمند با دختری خدمتکار،
دختری که قراره در سایه همسر اول مرحوم مرد، یعنی ربکا زندگی کنه

دختری که به هیچ وجه نمیتونه خودش رو در جایگاه شخصیت ستودنی ای مثل ربکا بدونه و دائم درحال نشخوار فکریه که هیچ وقت نمیتونم مثل ربکا باشم 🎭

اما تمام داستان این نیست، نه
همه چیز به ربکا برمیگرده :)

اگه دنبال خوندن رمانی با ژانر معمایی، عاشقانه، دلهره‌آور هستید خوندن ربکا رو پیشنهاد میدم 🌝🫀

      

0

        اگه ازم بخوان بهترین رمانی که خوندم رو نام ببرم قطعا کتاب "وقتی نیچه گریست" رو انتخاب میکنم ✨

از علایقم علاوه بر روانشناسی، میتونم به فلسفه اشاره کنم و این کتاب تلفیقی از این دوتاست و در اصل یه رمان آموزشی به حساب میاد 🤌

همیشه دوست داشتم بدونم برخلاف حرفهایی که آدم‌ها به هم میزنن چه فکرهایی تو ذهنشونه، در حین مکالمه و بعد از اون، چه فکری درمورد هم میکنن؟ 

و چه کتابی بهتر از این کتاب میتونه این حرف‌ها و بعد افکار شخصیت‌ها رو با ما به اشتراک بذاره؟ :)

کتابی که آمیزه ای از واقعیت و خیاله
نیچه فیلسوف معروف، فروید روانشناس معروف و دکتر برویر رو میتونیم در عالم خیال کنار هم تصور کنیم 🫠

نیچه ای که به بیماری روحی و جسمی دچار شده و نمیپذیره که ثبات روحی نداره و در نتیجه دکتر برویر باید غیر مستقیم و بدون اطلاع او، درمانش کنه❕

اما جذابیت داستان برای من، صحبت های اونها تو جلسات درمانی و خوندن افکار هر شخصیت بعد از اون جلسات بود. 
زمانی که افکار پنهانی اونها درمورد هم، بعد از صحبت هاشون بیان میشد ❤️‍🔥
و بودن تو ذهن بقیه و خوندن افکارشون و برداشتشون از هم، چقدر لذت‌بخشه 💫🌝

این کتاب رو به علاقمندان روانشناسی و فلسفه خیلی پیشنهاد میکنم 🫀


      

0

        بعضی از نویسنده ها قلم خیلی جالبی دارن که باعث میشه علاوه بر کتاب های ترندشون به سمت بقیه آثارشونم کشیده بشی

برای من این نویسنده ها اروین د یالوم، عین صاد و فردریک بکمن هستن که دنبال خوندن تقریبا تمام کتاب هاشونم 🫀

اما همیشه تو هر هنری فقط یک یا چند اثر اون هنرمند عالی‌ترینه و شایسته تقدیر... ✨

بعد از خوندن 4 تا از کتاب های فردریک بکمن بنظرم هیچ کدوم از کتاب هاش به پای کتاب "مردی به نام اُوِه" نرسیده 🛐

زندگی یکنواخت یک پیرمرد، که تازه بازنشست شده و بشدت به نظم و قانون پایبنده چقدر میتونه جذاب باشه؟!

بکمن با قلم فوق‌العاده اش یه رمان به ظاهر ساده نوشته، با لحنی جدی و گاهی عصبی...

اما بدون اغراق تقریبا در هر صفحهٔ کتاب، لب هاتون به لبخند باز میشن و گاهی قهقهه خواهید زد با وجود غم ریزی که از همون ابتدای کتاب حس میکنید ❤️‍🩹

شخصیت اُوه رو باید ورق زد، باید شناخت، پشت چهره ای جدی و شخصیتی استوار، چه کسی رو میشه پیدا کرد؟ شاید خودمون رو
مفهوم عشق و زندگی رو... 
و درک اطرافیانمون :)

خوندن این کتاب شیرین و دوست داشتنی رو خیلی پیشنهاد میکنم ❤️‍🔥

      

0

        اکثر کتابایی که میخونم امانتی هستن، بدلایلی ترجیح میدم فقط کتابی رو بخرم که ارزش چند بار خوندن رو داشته باشه 

و الان بعد از خوندن کتاب "ستاره ها چيدنی نیستند" به این نتیجه رسیدم که حتما باید بخرمش و کلی هایلایت و ایندکس گذاری انجام بدم؛ یعنی در این حد خوب بود 🤌

این کتاب در قالب رمان نگارش شده اما در حد یه مقالهٔ علمی و پژوهشی مستند و عالیه ✨

چجوری میشه اینهمه نقل قول از شخصیت های غربی و شرقی از هرنوع نگرش و جایگاه اجتماعی و آمار و ارقام رو بخونی و خسته نشی؟ 🔥

کتاب تلفیقی از واقعیت، حقیقت و داستان پردازیه و هرچند بنظرم خودِ داستان اونقدری که اطلاعات و فکت ها مفید و جالب بودن، جذاب درنیومده بود، ولی باز هم قلم نویسنده و جمع کردن اینهمه فکت کنار هم در قالب رمان واقعا ستودنیه 🫀

و این نکته از نظر دور نمونه که چقدر جلد کتاب جذاب و قشنگ بود، رنگ سطور کتاب و اسامی فصل ها و... با سلیقه انتخاب شده بودن ❤️‍🔥

خلاصه که خریدن و خوندن چند بارهٔ این کتاب رو شدیدا پیشنهاد میکنم 🥹


      

0

0

        نمیتونم توصیف کنم چقدر حس خوبی دارم بعد از تموم کردن این کتاب 🥹
کتابو به زبان اصلی خوندم و اولین تجربه این حس لذت بخش که میتونی با یه زبان دیگه کتاب بخونی و بفهمی و درک کنی برام آنلاک شد ❤️‍🔥

حس خوبی که همراه با کاراکترهای کتابی همراه بود که میتونستم از زاویه دید، مغز و فکر هر کاراکتر توی داستان غرق بشم
لذت دیدن یک دنیا و یک محیط از چند چشم و زاویه دید مختلف ✨

خوندن سرگذشت کاراکتر‌ها و دیدن خاطرات خوش و غم‌انگیزشون، پشیمونی‌ها و رضایت هاشون :)

دیدن اینکه عملکرد یه نفر چقدر میتونه روی زندگی و آینده دیگری اثر بذاره... 
رمانی که میتونیم در اون معنای زندگی، عشق، تقدیر، آینده و سرنوشت رو احساس کنیم 🫀

"خورشید هنوز یک ستاره است" کتابی که نشون میده برای تغییر دیدگاه، برای وابسته شدن، برای عاشق شدن لازم نیست زمان زیادی بگذره، گاهی همه اینها میتونن تو کمتر از یک روز رخ بدن 🫠

بدترین روز زندگی‌ت با ملاقات یه آدم خاص میتونه تبدیل به خاص ترین روز بشه و تاثیراتش تا مدت‌ها روی زندگی آدم‌های مختلف باقی بمونه 🪄

اگه دنبال یه رمان شیرین و دوست داشتنی با پایانی مقبول و خوش میگردین این کتابو پیشنهاد میکنم 🌝
      

0

        زندگی‌نامه های 'خود نوشت' برام 
یه جور دیگه ای جذابن ✨🫴
زندگی‌نامه هایی که نشون از 
سیر و تحول یه آدم میدن؛

نشون از اینکه این موجود، یعنی "انسان"
میتونه حتی در قعر بدبختی و فساد های مختلف تغییر کنه و رشد کنه
انسان موجودیه که "میتونه" عوض بشه
بدتر یا بهتر بشه و همین خصلت انسان جذابه و نشون دهنده تفاوتش با بقیه حیوانات :) 

کتاب "خشمگین ترین سیاه آمریکا" زندگی‌نامهٔ خودنوشتِ مالکوم ایکس رو خوندم 🫀

کسی که تو کودکی زیر فشار جامعهٔ بی رحم خانواده‌ش از هم متلاشی و والدین‌ش رو از دست داد

و مثل بقیه سیاه پوستان زمان خودش درد و رنج و گرسنگی و محرومیت های مختلفی رو تجربه کرده، تفاوت رنگ و تبعیض نژادی رو چشید و در جوانی به فساد های مختلفی کشیده و در آخر زندانی شد؛ اما در قعر تاریکیِ زندان نور رو پیدا کرد و مسلمان شد و سخنرانی های متعددش برای باز کردن چشم بقیه سیاهانِ جامعه‌ش نسبت به نژادپرستی و یافتن دین حقیقی در آخر منجر به ترور اش شد 💔

این جملهٔ آخر کتابش رو دوست داشتم که نوشته: "اگر من درحالی بتوانم بمیرم که نوری آورده باشم یا حقیقتی بامعنی ارائه داده باشم که به از بین بردن سرطانِ نژادپرستی که در جسم آمریکا وجود دارد کمک کند، در آنصورت تمام اینها مدیون الله است و فقط اشتباهات از من میباشد" :)🌱

      

0

0

باشگاه‌ها

باشگاه یادگاران

135 عضو

من زنده ام: خاطرات دوران اسارت

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

من زنده ام: خاطرات دوران اسارت

2

زهرا جعفری پسندید.
شهر خرس
          آد‌م‌هایی که زیاد با کتاب‌ها سر و کار دارند کمتر از دیگران از خواندن لذت می‌برند. موقع خواندن بیشتر از اینکه خودت را فارغ از اتفاقات روزمره در داستان غرق کنی در پی کالبدشکافی قسمت‌های مختلف کتاب هستی. از طرفی روزمره ای وجود ندارد که از آن به کتاب ها پناه برد. کتاب خواندن خودش روزمره است! اما شهر خرس برای من چیزی شبیه یک نوشابه خنک بود که در یک روز تابستانی باید جرعه جرعه بنوشمش که زود تمام نشود.
آدم‌هایی که زیاد با کتاب‌ها سروکار دارند ناخودآگاه خیلی از کلمات را جا می‌اندازند و چشمانشان سریع از روی پارگراف‌های طولانی می‌گذرد، اما برای خواندن شهر خرس در کمال ناباوری برمی‌گشتم و هر پاراگراف را دوباره و دوباره می‌خواندم. که نکند کلمه‌ای از زیر چشمم سر خورده باشد و باعث شود طعم کتاب را کمتر حس کنم.

شهر خرس اولین کتابی که از فردریک بکمن خواندم نبود. قبل ازاین «مردی به نام اوه»، «مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است» و «بریت ماری اینجا بود» را هم خوانده بودم. از همه‌ی آن‌ها طعم خوشی یادم هست، ولی جزییات چندانی خاطرم نیست. کتاب‌های فردریک بکمن سرشار از شخصیت‌ها و حوادثی است که ساده و روزمره به نظر می‌رسند و موقع خواندن به جانت می‌نشینند اما بعد از اینکه کتاب را کنار می‌گذاری مثل بخاری ناپدید می‌شوند. برای همین تصمیم گرفتم شهر خرس را به دقت بیشتری بخوانم. جوری که هیچ‌وقت فراموشش نکنم.

همان صفحات اولیه کتاب قلبم را لرزاند. ماجرای اصلی کتاب، ماجرای شهری است که هیچ چیز ندارد. و فقط یک چیز برایش باقی مانده است. عشق به هاکی. و حالا عشق به هاکی می‌تواند همه شهر را و همه‌ی آدم‌های شهر را نجات بدهد. همان طور که پیتر، مدیرعامل باشگاه هاکی شهر به همسرش می‌گوید:«می‌دونم که فقط یه بازیه. ولی ما یه شهریم وسط جنگل. توریست نداریم. معدن نداریم. صنعت هم نداریم. فقط تاریکی داریم و سرما و بیکاری. اگه بتونیم شهر رو دوباره به هیجان بیاریم، حالا سر هرچی، یه اتفاق خوبه. عشقم، می‌دونم که تو اهل اینجا نیستی و اینجا شهر تو نیست، ولی یه نگاهی به دور و برت بنداز: شغلی نیست، شورای شهر عقب کشیده. مردم اینجا قوی‌ان، هر کدوم از ما در درونمون یه خرس داریم، ولی مدت‌هاست که هی پشت هم بد آوردیم. این شهر نیاز داره تو یه چیزی برنده بشه. ما نیاز داریم به اینکه حتی یه بارم که شده حس کنیم بهترینیم. من می‌دونم که این فقط یه بازیه، اما فقط همین نیست. هیچ وقت نبود»

و داستان، داستان هاکی است و همه ی این آدم‌ها. پیتر که مدیر عامل باشگاه است و همسرش کرا و دخترش مایا که علاقه‌ای به هاکی ندارند اما سرنوشتشان با آن گره خورده. داستان کوین و بنی و بوبو و آمات و فیلیپ و ویلیام که اعضای تیم جوانان را تشکیل می‌دهند و دیوید و سونه و تیلز که مربی و اسپانسرهای تیم هستند. شخصیت‌های متعدد و به ظاهر بی‌ربطی که بکمن ما را با تک‌تک‌شان همراه می‌کند و عمق نگاه و گذشته‌ی آن‌ها را برای ما شرح می‌دهد. و حالا چشم همه‌ی شهر و همه‌ی این آدم‌ها به قهرمانی تیم جوانان است. کتاب در روند ساده خودش پیش می‌رود که ناگهان حادثه‌ای همه چیز را بهم می‌ریزد. حادثه‌ای بیرون از زمین هاکی، هاکی را تحت الشعاع قرار می‌دهد و به همان ترتیب آرزوهای شهر را بهم می‌ریزد. 

شاید اولین و مهمترین نکته‌ی کتاب‌های فردریک بکمن همان شخصیت‌پردازی است. شخصیت‌پردازی است که باعث می‌شود ما ضعف‌های پی‌رنگی و خسته‌کننده بودن کتاب در نقاطی را در نظر نگیریم و فقط لذت ببریم. شخصیت‌پردازی است که باعث می‌شود روزها بین کارهای مختلف فکر کنیم که حالا که ما پیش کتاب نیستیم در شهر خرس چه می‌گذرد و همین است که باعث می‌شود آن قدر دوستش داشته باشیم که احساس کنیم بعد از مدت‌ها یک کتاب خوانده‌ایم که می‌توانیم چشممان را به روی همه‌ی ضعف‌هایش ببندیم و هر جا رسیدیم بگوییم بهترین بود. از طرفی بکمن به ما اجازه نمی‌دهد در مورد هیچ یک از شخصیت‌ها قضاوت کنیم. درست زمانی که می خواهیم بگویم فلان شخصیت آدم خوبه یا آدم بده داستان است قسمتی دیگری از شخصیت او را به نشان می‌دهد که کاملا منصرفمان کند. برای همین است که می‌توانیم باور کنیم آن‌ها هم آدم‌های واقعی مثل ما هستند. مثل ما سردرگم می‌شوند، مثل ما خیلی وقت‌ها گیجند و نمی‌دانند چه خاکی به سرشان کنند. و حوادث داستان هم همین قدر واقعی پیش می‌روند، مثل زندگی واقعی. پیروزی و بهبود شرایط در گرو آن چیزی نیست که ما انتظار داریم اتفاق بیفتد. و علی رغم همه‌ی این‌ها شخصیت‌های معمولیِ ما می جنگند و دست از مبارزه نمی‌کشند. درست مثل زندگی واقعی.

حالا دلم می‌خواهد شهر خرس و همه‌ی آدم‌هایش را در یک شیشه شفاف بیندازم و همه جای زندگی همراه خودم حمل کنم. می‌خواهم عشق و دوستی بینشان را  تا همیشه خاطرم بماند و هیچ‌وقت جزییاتش را فراموش نکنم و بعد دوباره بینشان برگردم و در تاریکی و سرما بجنگم و بجنگم و بجنگم.

پ.ن: ذکر این نکته لازم است که کتاب، برای بالای هفده سال مناسب است. و مسلماً اصول و ارزش‌های اسلامی در آن رعایت نمی‌شود. مسائلی که حال آدم را تا حدی بد می کند ولی در عین حال هم بیشتر مصممان می کند، کتاب هایی بنویسیم که به خوبی شهر خرس باشد. کتاب مردمان کشوری که آن ها در درونشان یک خرس داشتند و دست از مبارزه نمی‌کشیدند...
        

22

روان شناسی عمومی

0

زهرا جعفری پسندید.
در جستجوی آلاسکا

5

روان شناسی عمومی

0