معرفی کتاب خاطرات یک قاتل اثر یونگ-ها کیم مترجم علیرضا برازنده نژاد

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
16
خواهم خواند
5
توضیحات
از آخرینباری که یک نفر را کشتم، بیستوپنج سال گذشته است؛ بیستوشش سال؟ بههرحال تقریباً همینقدر گذشته است. چیزی که آن ایام مرا تحریک میکرد، برخلاف تصور معمول مردم، نیاز به کشتن نبود یا انحراف جنسی که نوعی سرخوردگی است؛ بلکه کورسوی امیدی بود به لذتی کاملتر. هر بار که یک قربانی را دفن میکردم، با خود میگفتم: دفعهی بعد میتوانم بهتر عمل کنم. دلیل واضحی که باعث شد از کشتن دست بردارم، کور شدن آن امید بود.
لیستهای مرتبط به خاطرات یک قاتل
یادداشتها
1403/12/3
این میشه دومین دفعه ایه که داستان خاطرات یک قاتل رو می خونم و به خوبی دفعه اول نبود توی این کتاب چند تا داستان دیگه هم هستن متوسط بودن ولی این یکی جالب بود اولش: *** یک روز مردی در یک بیمارستان روانی ادعا میکرد که بلال است. بعد از یک مداوای همه جانبه و جلسات مشاوره متعدد با پزشک، مرد یک جورهایی تقریبا حالیش شده بود که بلال نیست و پزشک هم مرخصش کرد. چند روز نشده، مرددر حالی که از ترس داشت می مرد به بیمارستان برگشت. پزشک از او پرسید: "چی شده؟" مرد گفت: "مرغ ها هیمنطور دنبالم می کنند. از ترس جون به لب شدم." مرد می لرزید و مدام طوری با وحشت پشت سرش را نگاه می کرد انگار هنوز تحت تعقیب مرغ هاست. پزشک با ملایمت گفت: "تو آدمی نه بلال، الان دیگه حالت اونقدری خوب شده که این رو متوجه بشی." بیمار گفت: "من شاید متوجه بشم ولی مرغا که نمیشن.."
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.