دشمن عزیز

دشمن عزیز

دشمن عزیز

3.9
152 نفر |
44 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

11

خوانده‌ام

345

خواهم خواند

54

ناشر
مدبر
شابک
0000000089982
تعداد صفحات
362
تاریخ انتشار
1379/12/12

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        جین وبستر این کتاب را 3 سال پس از موفقیت «بابالنگ دراز» نوشت و ادامه ماجراهای رمان موفقش را در این کتاب پی گرفت. به این ترتیب، مخاطب در این رمان هم با جودی  ابوت و ماجراهایش روبروست.در «دشمن عزیز» جودی ابوت پس از ازدواج با جرویس پندلتون یعنی همان بابالنگ دراز،  با دوست صمیمی اش سالی مک براید را به سرپرستی نوانخانه ای که در آن بزرگ  شده، انتخاب می کند. او خانم لیپِت را بیرون کرده و سالی را مدیر می کند. سالی هم کارهایی را که به عنوان مدیر انجام داده، به جودی گزارش می کند. این گزارش ها در قالب نامه ارائه می شوند. در ادامه ماجراها، رابطه سالی و پزشک نوانخانه که یک مرد است و او را دشمن عزیز لقب داده، با لجبازی همراه می شود.
      

یادداشت‌ها

yasi

1402/7/30

        به نوعی میگن جلد دوم کتاب بابا لنگ دراز هست ولی خب به نظرم حتی اگر بابا لنگ دراز رو نخونده باشید باز هم میتونید با این کتاب ارتباط برقرار کنید 
یه توصیفی مترجم کتاب در مقدمه گفت که به نظرم توصیف جالبی بود
گفت سالی در واقع همون فردیه که ماها تو رویاهامون دوست داشتیم باشیم خانواده خوب تحصیلات خوب زندگی بی دغدغه در نهایت یه ازدواج و شوهر خوب :) 
ولی خب سالی همونقدر که تو رویاهامون هست توی واقعیت هم بهمون نزدیکه 
شخصیتی منطقی اما در عین حال عاطفی (من انیمه رو دقیق ندیدم ولی فکر کنم برخلاف این موضوع بود) 
وقتی که بعضی قسمت ها  فکر میکنی چقدر بی رحمه کمی بعد متوجه میشی که اتفاقا خیلی حس همدردی داره که به جودی میگه دیگه نمیذارم کسی مثل تو اذیت بشه
یا همونقدر که لجبازه،مبادی آداب اجتماعی هم هست
بر خلاف بابا لنگ دراز این دفعه در یه فضای کاملا برابر عاشق میشه و ازدواج میکنه😅
یه دختر فعال و تحصیل کرده با خانواده خوب و معروف و از هرلحاظ تامین شده با پسری در همین شرایط و باهوش و خودساخته
ولی خب همچنان فضای رویایی و تینیجری خودش رو حفظ کرده
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

          اهل کتاب صوتی هستی عزیزم؟ 


باد هو می‌کشد. خودش را پرت می‌کند میان شاخ و برگ افرا. با شدت و عصبانی می‌خورد به در و پنجره. شیشه‌ها ناراضی و معذب، تلق و تلق سرجای‌شان جابه‌جا می‌شوند. برای خودم یک غذای بد مزه درست کرده‌ام. یکی دوقاشق بیشتر نخورده‌ام. بی سر وصدا‌. مثل یک دزد گرسنه تویِ تاریکی.
یواشکی قاشق را می‌برم توی بشقاب، حسابی حواسم هست بدون جرینگ جرینگ، بدون هیچ برخوردِ احتمالی با ته بشقاب بکشمش بالا.
دماغم را چین می‌دهم. مزه‌اش هیچ جوره باب میلم نیست.
باد آرام نشده، هنوز هم عصبانی شاخه‌‌های افرا را تکان می‌دهد.
گوینده‌ی کتاب دمِ گوشم پچ پچ می‌کند.مهربان و ملایم. یک لبخند گنده، اخم‌هایم را پس می‌زند. این روزها کار مورد علاقه‌ام گوش دادن به کتاب صوتی‌ست.
گوینده هم‌چنان می‌خواند. صدایش را دوست دارم. حکم یک چاشنی خوش طعم و معطر را دارد.
برای سمیرا می‌نویسم:《 اهل کتاب صوتی هستی عزیزم؟》
می‌دانم عاشق آن شرلی است‌. پس حتما جودی آبوت را هم دوست دارد‌. و سالی مک براید را. تا قبل از《دشمن عزیز 》عمرا فکرش را می‌کردم که سالی مک براید، دختر فرفریِ هم دانشگاهی جودی، شخصیت اصلی یک کتاب باشد. ولی حالا می‌دانم.نیمه‌ی بی ذوق و نق نقوی وجودم دهن کجی می‌کند: چه کشف هیجان انگیزی! محلش نمی‌دهم.
نمی‌دانم به خاطر گوینده‌ است یا نه، اما حالا سالی مک براید هم رفته توی لیست شخصیت‌های محبوبم.
کتاب از آنجایی شروع می‌شود که جودی و جرویس، مادام لیپت را برکنار کرده‌اند و از سالی می‌خواهند سرپرستی پرورشگاه جان گریر را بر عهده بگیرد. سالی هم در نامه‌هایش از وضعیت پرورشگاه و بچه‌هایش می‌نویسد. 
القصه اگر نرم افزار ایران صدا را دارید و به قصه‌های کلاسیک علاقه‌مندید حتما کتاب دشمن عزیز را که جلد دوم بابا لنگ دراز هست بشنوید...


زهرا سادات:)
1:56دقیقه | 13خرداد
        

1