معرفی کتاب دشمن عزیز اثر جین وبستر مترجم سوسن اردکانی

دشمن عزیز

دشمن عزیز

جین وبستر و 1 نفر دیگر
4.0
231 نفر |
67 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

27

خوانده‌ام

537

خواهم خواند

116

ناشر
مدبر
شابک
964904924X
تعداد صفحات
362
تاریخ انتشار
1376/7/14

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        جین وبستر این کتاب را 3 سال پس از موفقیت «بابالنگ دراز» نوشت و ادامه ماجراهای رمان موفقش را در این کتاب پی گرفت. به این ترتیب، مخاطب در این رمان هم با جودی  ابوت و ماجراهایش روبروست.در «دشمن عزیز» جودی ابوت پس از ازدواج با جرویس پندلتون یعنی همان بابالنگ دراز،  با دوست صمیمی اش سالی مک براید را به سرپرستی نوانخانه ای که در آن بزرگ  شده، انتخاب می کند. او خانم لیپِت را بیرون کرده و سالی را مدیر می کند. سالی هم کارهایی را که به عنوان مدیر انجام داده، به جودی گزارش می کند. این گزارش ها در قالب نامه ارائه می شوند. در ادامه ماجراها، رابطه سالی و پزشک نوانخانه که یک مرد است و او را دشمن عزیز لقب داده، با لجبازی همراه می شود.
      

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        در واقع نسخه ی صوتی را شنیده ام از همین ترجمه
دشمن عزیز مثل بابا لنگ‌دراز  شیرین و با نمک است اما با توجه به سن و سال جودی و سالی که حالا کمی بزرگتر شده اند رگه هایی از بزرگسالی در آن  دیده میشود.
مثل همین ارتباط عجیب و غریب دشمن عزیز و سالی که پایان بی نظیری را برای کتاب رقم میزند
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

2

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          دشمن عزیز  یک جورایی ادامه بابالنگ درازه، قالب کتاب مثل بابالنگ دراز نامه س اما این بار تمرکز روی شخصیت سالی مک برایده.
از روند کتاب خوشم اومد، یک جورایی برعکس جودی ابوت که از قشر پایین افتاده بود وسط قشر بالا و متوسط رو به بالا، سالی مک براید از قشر متوسط رو به بالا افتاده بود وسط پایین ترین قشر جامعه.
شخصیت پردازی خیلی دلنشین بود. خود سالی، آقای دکتر، پرسی، بتسی، سدی کیت، داداش سالی، وروجک و حتی گوردون هالوک با لحن شوخ و شنگ و تیز سالی معرفی شده بودن و برای همین حتی وجوه منفی شخصیتشون هم آدم رو می خندوند. 
موقعیت ها هم به همین شکل، سالی همه موقعیت ها رو با چاشنی طنز و بی خیالی تعریف می کنه اگر چه که ته لحنش  طنزآلودش جدیت و غم و بقیه احساساتش رو می شه فهمید. 
حالت نامه نگاری بین سالی و جودی رو دوست داشتم و کاش می تونستم با دوست صمیمیم همچین مکاتبه ای داشته باشم و همینطوری از دغدغه هامون صادقانه با هم صحبت کنیم. 
به نظر من نقطه اوج داستان شب نجات تامی که هوی بود. 


        

5

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

دشمن عزیز
          دشمن عزیز داستان دختر سرخوش و خوشگذران و پولداریه که به مرور به شخصی کارآمد و مدیر و پخته و مفید برای جامعه تبدیل میشه 
دختری که بار مسئولیت زندگی و آینده ۱۰۰ و خرده ای جوجه‌ی یتیم روی دوشش افتاده و با اینکه از قبول این مسئولیت ناراضیه و حس می‌کنه توسط دوست عزیزش و شوهر دوست عزیزش گول خورده ولی بخاطر صفت بسیار گرانقدر مسئولیت پذیریش تمام تلاش و همتش رو سر این میذاره که تا وقتی مدیر جدیدی برای نوانخانه پیدا بشه این مسئولیت مهم ولو موقتی رو به درستی انجام بده، به عبارتی ناراضی بودنش از پذیرفتن این مسئولیت باعث نمیشه کم کاری کنه و نوانخانه رو ول کنه به امان خدا
این کتاب علاوه بر اینکه شیرین و دلنشین بود برای شخص من شدیدا آموزنده بود
من چیزای زیادی از سالی مک براید مو نارنجی عزیز یاد گرفتم و از این بابت قدردان جین وبستر هستم 

پ.ن¹: خیلی از دوستان گفتن که بابا لنگ دراز جذاب تره
خب منم قبول دارم ولی دشمن عزیز بنظرم کتاب مفیدتری بود
پ.ن²: یه اشکالی کتاب داشت که نمی‌دونم ناشی از ترجمه بود یا واقعا مولف اینطور نوشته ولی یهو وسط داستان معلوم شد جودی بچه داره در حالی که هیچ نوع زمینه ای براش چیده نشده بود
پ.ن³: برخلاف انیمه تو کتاب این سالیه که موهاش نارنجیه نه جودی
        

44

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          این کتاب را حاضرم برای بار سوم، چهارم، و دهم هم بخوانم. کلمات جین وبستر، آن چنان دل آدمی را غنج میبرند که با خواندن هر خط، در کلماتش فرو می رفتم و کامم با خواندن هر صفحه، شیرین تر از صفحه قبل میشد. حقا که جین وبستر، کسی که توانسته است جودی عزیز، و سالی را خلق کند خارق العاده است. 
من این کتاب را شاید حتی اندازه سر سوزنی از بابالنگ‌ دراز بیشتر دوست داشتم، شاید چون در دشمن عزیز جودی و سالی بزرگ تر شده اند و احساسات شان نسبت به تمام اتفاقات، فراتر از قبل تر هایشان است، شاید هم چون سالی آن چنان از لذت داشتن ۱۰۷ جوجه کوچک صحبت میکند که هر آدمی را ترغیب به زدن نوانخانه ای میکند و این آرزو را بر دل افراد به جای میگذارد. 
«دشمن عزیز» در ادامه داستان بابالنگ دراز است و نامه های سالی، دوست صمیمی جودی ابوت است که به پیشنهاد و درخواست جودی سرپرستی نوانخانه جان گریر را قبول کرده است. سالی رفته، رفته عاشق نوانخانه و یتیم های کوچکش میشود. به تک به تک آن ها عشق میورزد و برایشان هر کاری میکند تا شاد باشند و بتوانند از فرصت کودکی شان، ناب ترین تجربه ها را کسب کنند. سالی از اتفاقات نوانخانه و احساساتش برای جودی مینویسد.
 نوانخانه، پزشکی دارد که سالی او را دشمن عزیز خطاب میکند و تنفر شدیدی از او دارد، اما میان نامه هایی که به جودی مینویسد، کم کم احساسات دیگری از سالی رو میشود... 
 اگر عاشق جودی ابوت و بابالنگ دراز هستید و از خواندن نامه های جودی در کتاب بابالنگ دراز لذت بردید، به قطع باید دشمن عزیز را هم بخوانید و با تک به تک نامه های سالی زندگی کنید، اما اگر از کتاب بابالنگ دراز لذت نبردید( که متاسفم اگر چنین فردی وجود دارد!!) این کتاب به قطع مناسب شما نیست! 
پ.ن: دوست داشتم خیلی بهتر از این ها برای «دشمن عزیز» بنویسم و بتوانم دست کم مقداری از احساساتم را تبدیل به حروف کنم و صرف توصیف این کتاب کنم، اما حیف که قلمم در مقابل توصیف این کتاب کم آورده است و همین که این چند خط را دوام آورده است بنویسد، خودش در عجب مانده است! 
پ.ن: بابالنگ دراز و دشمن عزیز، تنها کلاسیک هایی هستند که قادر به خواندن شان هستم، وگرنه از کتاب های کلاسیک و پی رنگ های کند و حوصله سر بر متنفرم! 
        

24

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          اهل کتاب صوتی هستی عزیزم؟ 


باد هو می‌کشد. خودش را پرت می‌کند میان شاخ و برگ افرا. با شدت و عصبانی می‌خورد به در و پنجره. شیشه‌ها ناراضی و معذب، تلق و تلق سرجای‌شان جابه‌جا می‌شوند. برای خودم یک غذای بد مزه درست کرده‌ام. یکی دوقاشق بیشتر نخورده‌ام. بی سر وصدا‌. مثل یک دزد گرسنه تویِ تاریکی.
یواشکی قاشق را می‌برم توی بشقاب، حسابی حواسم هست بدون جرینگ جرینگ، بدون هیچ برخوردِ احتمالی با ته بشقاب بکشمش بالا.
دماغم را چین می‌دهم. مزه‌اش هیچ جوره باب میلم نیست.
باد آرام نشده، هنوز هم عصبانی شاخه‌‌های افرا را تکان می‌دهد.
گوینده‌ی کتاب دمِ گوشم پچ پچ می‌کند.مهربان و ملایم. یک لبخند گنده، اخم‌هایم را پس می‌زند. این روزها کار مورد علاقه‌ام گوش دادن به کتاب صوتی‌ست.
گوینده هم‌چنان می‌خواند. صدایش را دوست دارم. حکم یک چاشنی خوش طعم و معطر را دارد.
برای سمیرا می‌نویسم:《 اهل کتاب صوتی هستی عزیزم؟》
می‌دانم عاشق آن شرلی است‌. پس حتما جودی آبوت را هم دوست دارد‌. و سالی مک براید را. تا قبل از《دشمن عزیز 》عمرا فکرش را می‌کردم که سالی مک براید، دختر فرفریِ هم دانشگاهی جودی، شخصیت اصلی یک کتاب باشد. ولی حالا می‌دانم.نیمه‌ی بی ذوق و نق نقوی وجودم دهن کجی می‌کند: چه کشف هیجان انگیزی! محلش نمی‌دهم.
نمی‌دانم به خاطر گوینده‌ است یا نه، اما حالا سالی مک براید هم رفته توی لیست شخصیت‌های محبوبم.
کتاب از آنجایی شروع می‌شود که جودی و جرویس، مادام لیپت را برکنار کرده‌اند و از سالی می‌خواهند سرپرستی پرورشگاه جان گریر را بر عهده بگیرد. سالی هم در نامه‌هایش از وضعیت پرورشگاه و بچه‌هایش می‌نویسد. 
القصه اگر نرم افزار ایران صدا را دارید و به قصه‌های کلاسیک علاقه‌مندید حتما کتاب دشمن عزیز را که جلد دوم بابا لنگ دراز هست بشنوید...


زهرا سادات:)
1:56دقیقه | 13خرداد
        

2

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          اولین کتاب تابستون ۱۴۰۴*
یادداشت ۱: نطق افکار این دختر مو قرمز با سبک زیبایی شناسی عجیب و منطق احساساتیش، نتیجه اش شد دشمن عزیزِ عزیز.
رشد شخصیت سالی رو توی درجه‌های مختلف از غرولندهای وقت و بی وقتش می‌شد دید. یه دختر تنبل، اجتماعی، غرغرو و یه جورایی از خود راضی، توی یه شرایط سخت قرار گرفت و پوسته ی تلاشگر و قاطعش برای رشد جامعه بالا زد.
چقدر چرت و پرتاتو دوست داشتم سالی عزیز.
به اندازه ی جودی برام عزیز هستی.
تکه ای از روحم رو توی نوانخانه ی جان گریر جاگذاشتم.

یادداشت ۲: محتوای دو کتابی که از جین وبستر خوندم تقریباً برای من یک سبک جدید بود، نامه‌هایی از جنس روزمره‌های عادی که توی ژرفنای کلماتش پر از معنیه.
در واقع میشه گفت خانم وبستر، اگر پونصد صفحه کتاب بنویسه، چهارصد صفحه‌ش هیچ داستان خاصی رو به دنبال نداره، اما نمی‌تونم اسمشو بذارم بی‌محتوا، چون می‌شه توش هاله ای از لایه‌های تفکر عمیقی که جین داشته رو دید.

پ.ن: روح من برای همچین عاشقانه‌هایی ساخته شده، کم و تاثیرگزار.
        

11