حلما آقاسی

حلما آقاسی

@Helly

9 دنبال شده

6 دنبال کننده

            من و تو مهم‌ترین آدمای دنیا نیستیم، 
ولی قراره‌ کارای مهمی برای دنیا انجام بدیم. 
و برای انجام دادنِ کارای مهم، 
نباید/نمیشه آروم گرفت. 🌊
          
http://khateratenojavonee.parsiblog.com/

یادداشت‌ها

        مدت زیادی بود که دوست داشتم این کتاب را بخوانم. شوق و ذوق چندانی برای خواندنش نداشتم و تنها دلیلم برای خواندنش دانستن علت معروف شدن این کتاب، در ژانر خودش بود. اما بعد از خواندن فصل اول کتاب، هر آنچه که درباره کتاب فکر کرده بودم را کنار گذاشتم و دودستی کتاب را چسبیدم. مجذوب کتاب شدم و شب چشم هایم را بر هم نبستم تا کتاب را تمام کنم. بعد از مدت ها، این کتاب حس قدیمی و نابی را به من تقدیم کرد؛ نیمه شب و چشمان تار و سوسوی نور چراغ قوه... 
«بخش دی» داستان ایمی برنز دانشجوی سال سوم پزشکی است، که قرار است یک شب کامل را در بخش دی، که بخش بیماران روانی است سپری کند و وحشت بسیاری از این موضوع دارد. گذراندن یک شب کامل با بیماران روانی، وحشت را درون آدم شعله ور میکند، چه برسد به اینکه ایمی دلایل دیگری هم برای هراس از بخش دی دارد. دلایلی که هیچکس نباید به آن ها پی ببرد. 
بنظرم یکی از نکات مثبتی که داستان داشت، فلش بک هایی بود که به گذشته ایمی اشاره میکردند و رفته، رفته موضوع را برای خواننده شفاف تر میکردند. 
*لحظه ای خودتان را جای ایمی تصور کنید. شما قرار است شبی را در بخش بیماران روانی یک بیمارستان به سر ببرید. از لحظه ای که وارد بخش میشوید، در با قفل مخصوصی بسته میشود و اگر به هر دلیلی کد از یاد شما برود، دیگر راه خروجی ندارید. هرلحظه ممکن است یکی از بیماران به سرش بزند که شما را بکشد، و چه کسی میداند که این شب، شما چه اتفاقاتی را تجربه خواهید کرد...! 
این کتاب پیشنهاد ویژه میشود برای تمام طرفداران ژانر معمایی_جنایی! با خواندن این کتاب برای لحظاتی، نفس خود را در سینه حبس کنید و فقط دستان تان را که تند و تند کاغذ های کتاب را ورق میزنند تماشا کنید. 
      

28

        لحظه به لحظه، با ویکتور فرانکل توی اردوگاه آشویتس زندگی کردم. شریک درد ها و رنج هایی که کشیده است شدم. مرگ را تجربه کردم و درست آن هنگام که امید از میان دستانم فرار کرده بود، پیدایش کردم. 
کتاب «انسان در جستجوی معنا» تنها یک کتاب پر از خاطرات دردناک نیست. ویکتور فرانکل با بازگو کردن خاطرات عجیب، دردناک و اشک آور دوران اسارتش در اردوگاه های کار اجباری، قصد نتیجه گیری از آن ها را دارد. بخشی از کتاب، که مربوط به بخش پس از خاطرات، یعنی نتیجه گیری میشود، در رابطه با شیوه جدید روان درمانی دکتر فرانکل در روان پزشکی به نام «لوگو تراپی» صحبت میکند. که برای کسانی مثل من، که حوصله خواندن مطالب پیچیده و محکم روان درمانی را ندارند، کمی حوصله سر بر است، اما به باقی مطالب کتاب می ارزد. 
بخش اول کتاب، بسیار دردناک است. پس به هیچ عنوان به کسانی که طاقت خواندن مرگ هزاران آدم، بر اثر اتفاقات وحشتناک را ندارند، توصیه نمیشود. 
اگر معنای زندگی را گم کردید، اگر در جستجوی معنای زندگی هستید، اگر امید هایتان را باد با خود برده است، این کتاب به قطع به شما پیشنهاد میشود، چون بعد از خواندنش به زندگی از دید دیگری نگاه می اندازید، اهداف زندگی تان پررنگ تر میشوند و با تمام احساسات تان، طور دیگری مقابله میکنید.
      

22

        کلمه به کلمه نوشته های کتاب، با وجود خیلی از نوجوان ها قابل لمس شدن است. کتابی کوتاه، اما پر از حس هایی ناب. احساساتی که گاهاً دچارش میشویم و ناگهان از همه چیز دست میکشیم. «پسری با ۳۵ کیلو امید» داستان پسری به نام گرگوری است که به معنای واقعی کلمه از مدرسه متنفر است. متنفر است چون دوست دارد در زمینه هنر خودش فعالیت کند و ریاضی و فیزیک را اضافه میداند. گرگوری بیشتر اوقات خود را در کارگاه پیش پدربزرگش میگذراند و بیش از هر جایی در دنیا به آنجا احساس تعلق دارد. پدر و مادر او فکر میکنند او مشکل دارد و پیش پزشکان زیادی بردنش و همگی به نتیجه رسیده اند که مشکل تمرکز دارد، اما گرگوری خودش میداند که تنها مشکل او این است که انگیزه ای برای رفتن به مدرسه ندارد. انگیزه ای برای رفتن به جایی که همه او را به چشم تنبل ترین و بدترین دانش آموز مدرسه میبینند ندارد. 
نویسنده این کتاب، احساسات گرگوری را آنقدر دقیق و درست به وجود کاغذ های کتاب منتقل کرده بود که با خواندن بعضی جملاتش، حس میکردم این ها حرف هاییست که سال هاست درون من جای دارند اما هیچوقت نتوانستم راهی کاغذشان کنم. 
نمیدانم کوتاه بودن کتاب، نکته مثبتش بود، یا منفی. چون به شخصه دوست نداشتم کتاب تمام بشود و از همذات پنداری خودم با گرگوی لذت میبردم. اما برای کسانی که حال و حوصله خواندن کتاب های طولانی را ندارند، این کتاب میتواند یک انتخاب عالی باشد. 
این کتاب را قطعاً به تمام دانش آموزان و معلم ها پیشنهاد میکنم.
      

2

        کتاب بیهوشی کتاب خاصی است چون نویسنده فرآیند شکل گیری هویت را یک بار از اول نشان داده است. چیس که شخصیت اصلی داستان است، بعد از دست دادن حافظه اش به مدرسه بر میگردد و رفتار دوست های قدیمی اش برایش غیرقابل پذیرش میشود و کم کم خودش را از آن ها جدا میکند. او به گروه دیگری از بچه های مدرسه نزدیک میشود و سراغ سرگرمی های جدیدی میرود که پیش از آن حتی فکرش را هم نمیکرد که سراغشان برود. چیس جدید سعی میکند به اطرافیانش کمک کند و در آخر تبدیل به فردی میشود که با چیس قبلی تفاوت بسیار زیادی دارد. 
یکی از نکته های جذاب این داستان، نوع روایت حادثه است. حادثه داستان تنها از زبان چیس روایت نمیشود و ما احساس دوستان دیگر چیس را هم راجع به اتفاقات میشنویم. کسانی که روزی چیس قدیمی آن ها را آزار میداد و یا دوستانی که چیس را قهرمان تصور میکردند ولی هیچوقت فرصت دوستی شان نبود. احساسات تمام این بچه ها به طور کامل و قابل لمسی نوشته شده بود و میتوانستم احساسات هر یک از آن ها را دقیق درک کنم. 
حال و هوای کتاب، طوری بود که ما با بچه هایی که مورد آزار و اذیت قلدر ها  قرار میگیرند، آشنا میشدیم و متوجه میشدیم که چه حسی دارند و چه سختی هایی کشیده اند. و این آشنایی، موجب درک کودکانی که این مشکل را دارند، و در مرحله بعد کمک کردن به آن ها میشود. 
جذاب تر شدن ماجرای داستان بیهوشی وقتی شروع میشود که نویسنده داستان تنها به موضوع از دست دادن حافظه چیس اکتفا نمیکند و به داستان رگه هایی از نوع معما میبخشد. مدال افتخار پیرمردی در خانه سالمندان گم شده است و ماجرای این مدال، به داستان چیس گره میخورد... 
نویسنده فرصت جذابی به چیس داده است تا بتواند در ۱۳ سالگی هویت جدیدی بسازد و این باعث پیشرفت او هم میشود. که این موضوع در ذهن خواننده هم میتواند پنجره جدیدی ایجاد کند تا به فکر جذاب نویسنده، که ساخت هویتی جدید آن هم درست در نوجوانی است فکر کند. 
کتاب آنقدر جذاب و پرمفهوم بود که به معنای واقعی نقطه منفی ای در تمام داستان ندیدم که بنویسم. تمام دانش آموز ها و معلم ها، حتما باید این کتاب را در لیست کتاب هایی که خواهند خواند قرار بدهند.
      

4

        معمولا کم پیش می آید که یک نقد کاملا منفی درمورد یک کتاب بنویسم. شاید میتوانستم بخاطر ایده کلی طرح داستان، امتیاز بالاتری به این کتاب بدهم، اما متاسفانه نویسنده ایده جذاب و جدیدش را در اواسط کتاب با مبهم نویسی و ذهن شلوغ خودش، خراب کرد. ذهنی که میتوانست با کمی مرتب تر شدنش، یک داستان بی نقص را پدید آورد. چیزی که در تمام کتاب آزارم میداد، نوع نوشتار نویسنده بود، که از یک اتفاق به اتفاقی دیگر میپرید و وقتی دوباره به سراغ آن اتفاق برمیگشت، خواننده دیگر جزئیات اتفاق قبلی را خوب بخاطر نداشت...! شاید این نوع نوشتار در ژانر کتاب های دیگر قابل قبول باشد،اما در ژانر کتاب جنایی_معمایی اصلا چنین چیزی قابل قبول نیست. نکته قابل توجه دیگر این کتاب، پایان نامفهوم و عجیبش است که خواننده را بشدت گیج میکند! همینطور محتوای کتاب، به هیچ وجه محتوای خوبی نیست و اصلا کتابی نیست که بخواهم به کسی معرفی کنم، چون طرفداران ژانر کتاب جنایی_معمایی میتوانند به راحتی سراغ کتاب دیگری بروند و از سطر های آغازین کتاب، تا آخرین جمله کتاب، لذت ببرند.
      

2

        اگر بگویم«ماهی روی درخت» زندگی ام را به نوعی عوض کرد، اغراق نکرده ام. اَلی مشکل خوانش پریشی دارد و در کلاس ها همیشه از خواندن متن فرار میکند و هر دفعه به بهانه ای توانسته است از خواندن در کلاس فرار کند و این راز را که او نمیتواند بخواند را نگه دارد. موقع خواندن این کتاب، گاهی بغض مهمان ناخوانده ام میشد و گاهی هم خودم را جای الی میدیدم. این داستان، داستان تفاوت هاست. تفاوت ها زمانی معنا میگیرند که تکه های پازل کنار هم چیده بشوند، همدیگر را کامل کنند و نشانمان بدهند که تمام این تفاوت ها برای ساختن اشتراک است!و چیزی که میتواند ارزش و جایگاه  آدم ها را مشخص کند این است که چطور از این ساختار جذاب مغز استفاده کنیم. نویسنده کتاب، سعی دارد در کتاب توضیح بدهد که توانمندی های متفاوت، هیچوقت باعث عملکرد ضعیف فرد نیستند و اگر فردی در زمینه ای ضعف دارد، قطعا در یک زمینه دیگر بسیار قوی است. و همین تفاوت ها هستند که داستان زندگی هر یک از ما را تغییر میدهند و با چاشنی منحصر به فرد خود، شخصیت ها را میسازند... 
!!خواندن این کتاب، برای تمام نوجوان ها، معلم ها و تمام بزرگسالانِ نوجوان خوان، ضروری است. گاهی نیاز به تلنگری داریم، تا دیدگاه مان را نسبت به اطرافیان مان تغییر بدهیم.
      

20

باشگاه‌ها

باشگاهی برای نوجوانان

381 عضو

تیمارستان متروک

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

حلما آقاسی پسندید.
سعادت زناشویی

22

حلما آقاسی پسندید.
نزدیکِ ایده
همسر همواره پای لپ تاپم کله‌اش را از لای لپ تاپ بیرون آورد و گفت "دوست دارم بدونم نویسنده‌ها چطور به ایده‌هاشون می‌رسن، این کتابی که می‌خونی راجع به همینه دیگه؟". قبل از اینکه کله‌اش را دوباره ببرد توی لپ تاپش عارض شدم که خیر قربان! این کتاب برای هر کسی‌ است که در کارش لازم است کلمه‌ها را از روی هوا جمع کند و مدون کند و تحویل بدهد.
در حین خواندن این کتاب خودم هم فکر کردم کجاها ایده به ذهنم می‌رسد. دیدم  عموما ایده در مکان خاصی به ذهنم نمی‌رسد! شاید هم یکی از جستارها درست باشد که می‌گفت هیچ دو زمان و مکانی در دنیا شبیه هم نیست. شبیه به همان مثل سوفسطاییان که دو بار و پا و رود و این حرف‌ها.
شاید روزی ۱۰ بار جلوی پنجره قدی اتاق کارمان قدم بزنم، اما یکبار فقط جلوی آن پنجره ایده پروژه به ذهنم رسیده و گذاشتمش در صف پروپوزال‌ها.
یک ایده در آسانسور، یک ایده در بی آر تی، یک ایده در محل کار همسر و بیشتر ایده‌ها موقع خواب روی تخت به ذهنم رسیده.
البته شاید اگر این کتاب نبود، هیچوقت نمی‌گشتم ببینم ایده برای من هم مکان دارد یا نه. که متاسفانه باید در آخر کتاب جستار کوتاه خودم را اضافه کنم که " مکان ایده برای من وجود دارد، اما حقیقی نیست! یک جای آزاد و رها در مغزم، چیزی شبیه منطقه الفراغ صدر مثلا. فکرها که در مسیر دریا راه می‌افتند، یک جایی می‌رسند به دریا. آنجا جاییست در ذهن من که به ایده نزدیک می‌شویم"
.
عکس مسیری‌ست که سفید رود به دریاچه خزر می‌ریزد.
          همسر همواره پای لپ تاپم کله‌اش را از لای لپ تاپ بیرون آورد و گفت "دوست دارم بدونم نویسنده‌ها چطور به ایده‌هاشون می‌رسن، این کتابی که می‌خونی راجع به همینه دیگه؟". قبل از اینکه کله‌اش را دوباره ببرد توی لپ تاپش عارض شدم که خیر قربان! این کتاب برای هر کسی‌ است که در کارش لازم است کلمه‌ها را از روی هوا جمع کند و مدون کند و تحویل بدهد.
در حین خواندن این کتاب خودم هم فکر کردم کجاها ایده به ذهنم می‌رسد. دیدم  عموما ایده در مکان خاصی به ذهنم نمی‌رسد! شاید هم یکی از جستارها درست باشد که می‌گفت هیچ دو زمان و مکانی در دنیا شبیه هم نیست. شبیه به همان مثل سوفسطاییان که دو بار و پا و رود و این حرف‌ها.
شاید روزی ۱۰ بار جلوی پنجره قدی اتاق کارمان قدم بزنم، اما یکبار فقط جلوی آن پنجره ایده پروژه به ذهنم رسیده و گذاشتمش در صف پروپوزال‌ها.
یک ایده در آسانسور، یک ایده در بی آر تی، یک ایده در محل کار همسر و بیشتر ایده‌ها موقع خواب روی تخت به ذهنم رسیده.
البته شاید اگر این کتاب نبود، هیچوقت نمی‌گشتم ببینم ایده برای من هم مکان دارد یا نه. که متاسفانه باید در آخر کتاب جستار کوتاه خودم را اضافه کنم که " مکان ایده برای من وجود دارد، اما حقیقی نیست! یک جای آزاد و رها در مغزم، چیزی شبیه منطقه الفراغ صدر مثلا. فکرها که در مسیر دریا راه می‌افتند، یک جایی می‌رسند به دریا. آنجا جاییست در ذهن من که به ایده نزدیک می‌شویم"
.
عکس مسیری‌ست که سفید رود به دریاچه خزر می‌ریزد.

        

24

حلما آقاسی پسندید.
قصه ها از کجا می آیند: فیلمنامه نویسی و زندگی

24

حلما آقاسی پسندید.
فراروایت در ارباب حلقه ها
          [هفده از صد] 

من عاشق نگاه‌کردن از بالای دیوارم. از بالکن خانه‌هایی که مشرف‌اند به حیاط همسایه خوشم می‌آید. مرده‌ی رفیق‌شدن با اینهایی هستم که از پستوی زندگی برایت چیزمیز تعریف می‌کنند. آدم‌هایی توی نظرم جذاب می‌آیند که بلدند بفهمند پس پرده‌ی حرف‌ها و رفتارها چیست و این کتاب را هم به همه‌ی این دلیل‌ها دوست دارم. این کتاب کتابِ سرک‌کشیدن از بالای دیوار قصه است. خواندن دستِ تالکین نابغه است وقتی دارد با تردستی‌هایش هوش از سر آدم می‌برد. وقتی آدم را همراه فرودو می‌برد داخل روایت و بیرون می‌آورد بی اینکه بفهمی چه شد. من این کتاب را بین کتاب‌های نظریِ درباره‌ی داستان خیلی دوست داشتم. نویسنده خوب می‌دانست چقدر به قصه ارجاع بدهد و چقدر توضیح بدهد که بتوانی در لذت شعبده‌ی تالکین سهیم شوی. از کتاب می‌شود تکنیک‌های روایت تالکین را فهمید و احیاناً! به کار گرفت. مقدمه‌ی خیلی خوب رؤیا پورآذر هم به‌قدر خود مقاله آموزنده و جالب بود و خود مقاله هم ترجمه‌ی خوبی داشت. 
کاش نشر اطراف این مجموعه را باز هم ادامه بدهد. 
زنده‌باد کتاب‌های نظری این‌مدلی!


پ. ن: من بعد از دیدن فیلم‌های ارباب حلقه‌ها، رفتم سراغ کتابش ولی نیمه‌ی جلد یک رها کردم. راستش ترجمه را خیلی دوست نداشتم. ترجمه‌ی گفتگوها به زبان معیار خوشایندم نبود. بعد خواندن این کتاب اما تصمیم گرفتم یکبار دیگر شروع کنم به خواندن. کتاب، نسخه‌ی صوتی فوق‌العاده‌ و حرفه‌ای‌ای هم دارد. اگر دیوانه‌ای در این جمع هست که با هم بخوانیم، من واقعاً خوشحال می‌شوم. :) 



فراروایت در ارباب حلقه‌ها، مری ر بومن، نشر اطراف
١٠١ صفحه


#کتاب_های_1403
        

33

حلما آقاسی پسندید.
این پسر چه قدر کتاب می خورد!

8

حلما آقاسی پسندید.
خانم معلم جدید ما

8

به نظرم جای کتاب «پسری با ۳۵ کیلو امید» در این لیست خیلی خالیست...

157

حلما آقاسی پسندید.
فابیان

8

حلما آقاسی پسندید.
مدرسه جاسوسی: گروگان گیری

6

حلما آقاسی پسندید.
شاید عروس دریایی

1

حلما آقاسی پسندید.
بازگشت پروفسور زالزالک

0

حلما آقاسی پسندید.
اقلیت

25