یادداشت حلما آقاسی
2 روز پیش
زمان خواندنش بیش از حد طولانی شد، و با وجود علاقهٔ زیادم به کتاب، آخر هایش با دیدن جلدش آه عمیقی میکشیدم... برای منی که خاطره، و خاطره نویسی را دوست دارم، خواندن یادداشت روزانه های یک فرد( یادداشت هایی که محرمانه هستند، و روزی از قلب یک آدم تبدیل به کلمه شده اند و سِیر گذر زندگی را نشان میدهد.) خیلی لذت بخش بود. در تمام زمان طولانی ای که مشغول خواندن این کتاب بودم، اغراق نکرده ام اگر بگویم بیش از کل سال دفتر یادداشت نویسی ام را باز کرده ام و در آن خاطراتم را ثبت کرده ام. انگار جادوی کلمات مونتگمری سِحر دیر باز کردن آن دفتر را برایم شکسته بود. این کتاب، یادداشت های شخصی لوسی ماد مونتگمری است. شخصی که قلمش لطیف و دلنشین است و علاوه بر کتاب هایش، خواندن یادداشت روزانه هایش هم حس زندگی میدهند. سِیر زندگی مونتگمری از اواخر چهارده سالگی اش در این کتاب به قلم خودش منتشر شده است.( مونتگمری از نه سالگی یادداشت روزانه مینوشته است و خود را مقید کرده بوده است که حتی روزی اگر حرفی برای نوشتن نداشت آب و هوا را گزارش بدهد، اما وقتی چهارده ساله بود تصمیم می گیرد تمام آن یادداشت ها را بسوزاند و بعد ها از این کار خیلی پشیمان میشود.) دلیل آن نیم ستاره ای که ندادم، واضح است قلم مونتگمری یا نوع نوشتار کتاب نیست! موضوع این است که زندگی هر انسانی در برهه های متفاوت کسل کننده میشود، پس زمانی که زندگی خودت هم کسل کننده باشد، طبیعتاً حال و حوصلهٔ خواندن زندگی کسالت بار یک فرد دیگر را هم نداری... یکی از دلایلی که من دلم با برگ برگ خاطرات مونتگمری غنج میرفت، شباهت زیادم به مونتگمری بود که از این بسیار لذت میبردم. یقین دارم که در موقعیت های زیادی دوباره به سراغ این کتاب خواهم آمد، و بارها و بارها میخوانمش... پ.ن: این کتاب پیشوازی بود برای شروع کردن دنیای آنه شرلی. و خوشحالم که این همه سال، آنه شرلی را نخواندم تا بعد از این کتاب به سراغش بروم. چون صفحات آخر خاطرات مونتگمری، درست زمانی بود که در حال نوشتن آنه شرلی بود و احساسات و نظراتش درمورد کتابی که نوشته اش، دیدگاه و زاویه دیدم را نسبت به آنه شرلی عزیز قطعاً عمیق تر خواهد کرد...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.