مریم رضوی

مریم رضوی

@Maryam_rzv

2 دنبال شده

6 دنبال کننده

پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

نمایش همه
        هیچوقت هدف کتاب‌ها و فیلم‌هایی که سعی میکنند (بسیار مبالغه آمیز) درباره‌ی ظلم‌هایی که به زن‌ها شده صحبت کنند را درک نکردم! انگار با برانگیخته شدن خشم زن‌ها ، به نحو دیگری میتوانند از آن‌ها سوءاستفاده کنند...
خیلی وقت‌ها میخواهند بگویند زن‌ها هم به اندازه مردها خوب هستند و قوی و... انگار باور دارند مردها واقعا بهتر‌اند! اما درست نیست! زن و مرد همیشه مسای بوده و هستند و همیشه متفاوت بوده و هستند (همزمان)! مساوی هستند چون هردو به یک اندازه حق دارند ، مهم‌اند ، قابل احترام‌اند و... و متفاوت‌اند! از نظر جسمی ، ظاهری ، از نطر احساسات ، طرز فکر و زندگی... فقط تفاوت دارند و این دلیل برتر بودن هیچکدام بر دیگری نیست. زن‌ها قرار نیست مثل مردها باشند بلکه قرار است بهترینِ خودشان باشند در هر زمینه‌ای و مقایسه‌شان به این شیوه اشتباه است!
حالا هدف این کتاب چه بود؟ نمیدانم :) فقط میتوانم بگویم مطالعه‌ی این کتاب برایم سخت بود و تا حدودی ناخوشایند... یک داستان غم‌انگیز و پر از ظلم که در نهایت با یک کورسوی امید به پایان رسید. 
در این کتاب با برداشت شخصیِ من ، مردها موجوداتی بلاتکلیف بودند که قوانین زندگی را تغییر دادند اما در نهایت خود نیز در کنار زنان به پوچی رسیدند! گویی با سلطه بر زنان ، خود را هم از بین بردند... و با کشتن ذات حقیقی هر زن ، خود را فقط به یک ماشین تبدیل کردند... 
باید از ظلم‌ها گفت اما نه تا این حد تاریک و بدون هیچ امیدی... فرو رفتن در این تاریکی جز اثر منفی ، اثر دیگری نخواهد داشت...
      

2

        زن‌ها گاهی اشتباهات زیادی میکنند ، غالباً از روی عشق یا برای دریافت عشق... گاهی اشتباهی میکنند و بر روی اشتباهاتشان ، یک زندگی بنا میکنند و اینگونه ادامه‌ میدهند... وقتی هنوز خود را نشناخته‌ای و ارزش واقعی خود را نمیدانی ، عاشق میشوی... عاشق مردی میشوی که کلماتش باعث حس خوشایندی در تو میشود... اما تو همیشه عاشق کلمات میمانی ، درحالیکه باید خودت را دوست بداری تا انتخاب درستی کنی و بتوانی به دیگری عشق بورزی. هرچند عشق واقعی قطعاً کمک میکند تو خودت را بیشتر دوست داشته باشی... باید خودت را دوست داشته باشی تا بتوانی به یک "خالق" تبدیل شوی و این عشق را در وجود مخلوق کوچکت رشد بدهی

این کتاب درباره‌ی جستجوی عشق در محلی اشتباه است. وقتی عشق را درون خودت جستجو نمیکنی به دیگری وابسته میشوی و وقتی عشقی خالص دریافت نکنی ، آن را درون فرزندت جستجو میکنی و یا درون فرد دیگری... این کتاب درباره‌ی یک زن و یک مادر است که هیچوقت برای خودش زندگی نکرد و همیشه عشق را درون دیگران جستجو کرد ، همینطور درباره داستان زندگی فرزندی است که عشق اشتباه مادر ، در زندگی‌اش تاثیرات مخربی گذاشت. داستان تا حدودی هم سیاسی بود و درباره دنیای مدرن... دنیایی خالی از عشق و زیبایی... در کل بنظرم کتاب جالبی بود و باعث شد درباره‌ی موضوعات زیادی فکر کنم...

بخشی از کتاب: "وقتی زنی بطور کامل با بدنش زندگی نکند ، آن بدن برایش به صورت دشمن درمی‌آید"
      

0

باشگاه‌ها

نمایش همه

📚 فرزند سرنوشت 📚

232 عضو

گوژپشت نتردام

دورۀ فعال

باشگاه کتابخوانی "هزارتو"

645 عضو

آرزوهای بزرگ

دورۀ فعال

🔖 راوی🔖

231 عضو

هزار و یک شب - دوره شش جلدی

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

مریم رضوی پسندید.
هر دو در نهایت میمیرند

1

مریم رضوی پسندید.
هر دو در نهایت می میرند

25

مریم رضوی پسندید.
هر دو در نهایت می میرند

9