فاطمه خوران🇮🇷🇵🇸

فاطمه خوران🇮🇷🇵🇸

کتابدار
@f.kh

19 دنبال شده

91 دنبال کننده

            
          
گزارش سالانه بهخوان

یادداشت‌ها

نمایش همه
                سیزدهمین کتاب ۱۴۰۳

بسم الله الرحمن الرحیم 
یادداشت نوشتن برای این کتاب واقعا برام چالش برانگیز بود چون نمی‌شه یا نمی‌تونم در موردش یه نظر کلی بنویسم و باید جز به جزءش رو تشریح کنم
۱. اول از ظاهر شروع می‌کنم:
کیفیت جلد و کاغذای کتاب واقعا عالیه، طراحی جلد هم بشدت قشنگه، در حالی که قیمت فوق العاده پایینی داره.
۲. ترجمه:
ترجمه خوب و روون بود و مترجم به خوبی از پس اسم ها و زبان های مختلف حیوانات براومده بود
۳. داستان:
داستان خوب و پرفراز و نشیب بود و نمی‌شد حدس زد که اتفاق بعدی چیه. محور اصلی داستان تقابل خیر و شر بود و عنصر خاکستری تقریبا وجود نداشت. داستان اما چند تا مشکل داشت. اول تغییر جومونگ وار شخصیت اصلی کتاب (ماتیاس) از یه پسر دست و پا چلفتی به یه قهرمان بود و بعدی خواب های ماتیاس و کلونی بود که میزان شهودش دیگه زیادی بالا بود. بعدی مارتین دلاور بود. قهرمان باستانی دژ که به طرز معجزه آسایی از آینده و ماتیاس خبر داشت و ماتیاس هم باز به طرز معجزه آسایی حتی از لحاظ قیافه هم شبیهش بود. این موارد از نظر منی که اواخر دهه سوم زندگیمم واقعا غیرمنطقی بود ولی خب باید اینو در نظر بگیریم کتاب برای کودک و نوجوان نوشته شده، نه من و هم سن و سال های من.
۴. شیوه روایت داستان:
ما تو کتاب با یه روایت به صورت دانای کل نامحدود طرفیم یعنی داستان مدام از این شخصیت به اون شخصیت میپره و کار همه رو به ما نشون میده. متاسفانه نویسنده به هیچ وجه اجازه نمیده معمایی تو ذهن خواننده شکل بگیره و تلاش کنه حدس بزنه و سریع همه اطلاعات رو میذاره تو کف دست خواننده و تمام هیجانی که باید داستان در شخص بوجود بیاره رو تو نطفه خفه میکنه😐 بنظرم این بزرگترین و اصلی ترین اشکال داستانه. اگه این مورد نبود قطعا داستان بشدت هیجان انگیز و جذاب می‌شد ولی حیف💔
۴. توصیف فضا و محاوره ها:
توصیفات کتاب قشنگ و به اندازه بود. من از توصیف فضا خوشم نمیاد ولی توصیفات این کتاب رو دوست داشتم ولی محاوره ها ساده و تا حدودی بچگانه بود که اینم به همون رده سنی کتاب برمی‌گرده
۵. میزان خشونت:
زیاد بود. به فضای جنگی کتاب میخورد ولی به محاوره ها و برخوردهای ساده کتاب نمی‌خورد. منظورم از برخوردهای ساده اینه که تو کتاب دو نیروی خیر و شر داریم و از نیروهای خاکستری خبری نیست و در کمال سادگی خیر خیر رو پیدا میکنه و شر شر رو و این در حالیه که میزان مرگ و میرها زیاده و شیوه مردن هم شامل له شدن و سوختن با آب جوش و سوراخ سوراخ شدن با تیر و... است

خلاصه کنم بنظرم این کتاب برای رده سنی ۱۰ تا ۱۶ سال کتاب مناسبیه و می‌تونن ازش لذت ببرن و مثل من با این اشکالات فنی کتاب درگیر نشن

پ.ن: دلیل اینکه به این کتاب علاقمند شدم کارتونش بود که تو بچگیم میدیدم. انقدر جذاب بود که حاضر نبودم حتی یه قسمتش رو از دست بدم ولی کتابش قطعا مناسب سن من نبود
پ.ن: جلدای بعدی رو میخونم؟ قطعا. با وجود تمام این ایرادهایی که گرفتم من از خوندن این کتاب لذت بردم. همونطور که گفتم داستان پر فراز و نشیبه و شاید اون اشکالات هم تو جلدهای بعدی برطرف شه هر چند نشد هم نشد عیبی نداره
        

22

                نهمین کتاب ۱۴۰۳
بسم الله الرحمن الرحیم 
شیرین و دلچسب بود اما صرفا شامل روزمرگی های زندگی امیلی و اتفاقات رخ داده تو اون روزها بود و اینطور نبود که فراز و فرود خاصی داشته باشه یا مثل قصر آبی یه ماجرای خاص رو روایت کنه 
متن و ترجمه هم خوب و روون بودن ولی با بعضی از اسم های به کار برده شده تو کتاب مشکل داشتم مثل پرینس ادورد بجای پرنس ادوارد، بیئتریس بجای بئاتریس و گاتیک بجای گوتیک  

پ.ن¹: من چند سال پیش سریال امیلی رو دیده بودم و باید بگم فرق زیادی بین کتاب و سریال وجود داشت بخصوص تو شخصیت پردازی ها مخصوصا شخصیت امیلی و خاله لورا. امیلی سریال بی ادب و پررو بود و فحش های جالبی هم ابداع می‌کرد ولی امیلی کتاب علی رغم رک بودن بشدت تلاش می‌کرد مودبانه و با احترام رفتار کنه تا مبادا شیوه تربیت پدرش زیر سوال بره. خاله لورای سریال هم زن بشدت ترحم برانگیزی بود ولی خاله لورای کتاب مهربون و دوست داشتنی بود و ابدا ترحم برانگیز نبود

پ.ن²: امیلی در نیومون بشدت منو یاد سریال ایرانی وضعیت سفید می‌انداخت توی وضعیت سفید هم اتفاقی رخ داد و اعضای خانواده ای کنار هم جمع شدن و کل سریال به سروکله‌ زدن های روزمره این خانواده گذشت تا وقتی که در پایان روابط همگی با هم خوب شد و به معنی واقعی کلمه یه خانواده شدن
        

16

                هشتمین کتاب ۱۴۰۳

بسم الله الرحمن الرحیم 
تا جایی که یادمه اسم آندلس رو تازه بعد اینکه رفتم دانشگاه شنیدم اونم نه تو دانشگاه بلکه تو یکی از مستندهای تاریخی تلویزیون 
متاسفانه اندلس بشدت تو کشور ما ناشناخته است و این جای تاسف داره چون سرنوشت مهم و عبرت آموزی داره و برگی از تاریخه که نباید گم یا فراموش بشه
سرنوشت اندلس هم تلخه هم ترسناک 
تمدنی که اواخر قرن اول هجری قمری تو مناطق جنوبی اسپانیا بوجود اومد و برای ۸ قرن مثل یه خورشید وسط ظلمات قرون وسطای اروپا درخشید و نور آگاهی و علم رو به اروپا هدیه داد ولی در نهایت نابود شد 
با اینکه مردم مسلمان آندلس حتی بعد از سقوط حکومت برای ۱۲۳ مقاومت کردن و با وجود ظلمی که بهشون میشد تو اون سرزمین موندن ولی در نهایت اونها هم مجبور به کوچ اجباری شدن تا جایی که حتی قبرهای اجدادشون هم از بین رفت و به کل محو شد
بنابراین یکی از باشکوه ترین تمدن هایی که زمین به خودش دیده بود از بین رفت و محو شد 
چرا؟ تا جایی که این کتاب توضیح داد به دلیل نفاق داخلی و نبود وحدت ملی و طمع حاکمان آندلس و بزدلی آخرین پادشاه که بجای مقاومت و ایستادگی شهر گرانادا رو تسلیم مسیحی ها کرد 

 این کتاب یه مجموعه از پژوهش ها و مقالات مختلف در مورد برخی از جنبه های درخشان اندلسه مثل دریانوردی، نجوم، تعلیم و تربیت، معماری، روابط اجتماعی، تاثیر متقابل آندلس مسلمان و اسپانیای مسیحی و... و اینطوری نیست که از بنیانگذاری آندلس شروع کنه و به پایانش ختم شه
ترجمه روون و خوب بود و میشد به راحتی خوند ولی اسامی زیادی تو کتاب وجود داشت که من تو اکثر موارد سرسری ازشون رد شدم
در نهایت چیزای زیادی از این کتاب یاد گرفتم ولی برام کافی نبود دلم میخواد یه کتاب تاریخی جامع و کامل در مورد اندلس بخونم

پ.ن: عکس مربوط به قصر الحمرا تو شهر گراناداس و از معدود آثار به جا مونده از آندلس تو اسپانیاست هر چند مسیحی ها تغییرات زیادی توش بوجود آوردن ولی هنوزم میشه معماری اسلامی رو درش دید
پ.ن²: یه عده متوهم تو مملکت ما هستن که فکر می‌کنن حمله خارجی براشون خوشبختی میاره کاش یکم تاریخ بخونن این عده خیلی لازم دارن
        

23

                هفتمین کتاب ۱۴۰۳

بسم الله الرحمن الرحیم 
پریروز که این کتاب رو تموم کردم مطالبی که قرار بود تو یادداشت بنویسم رو تقریبا تو ذهنم آماده کرده بودم، فقط یه لحظه قبل نوشتن یادداشت رفتم به گپ دوستام تو روبیکا تا بهشون بگم بالاخره این کتابو تموم کردم که با خبر گم شدن بالگرد رئیس جمهور و وزیر امور خارجه روبرو شدم. تحیر، نگرانی، اضطراب، دعا و التماس دیگه مجالی برای نوشتن یادداشت نداد و دیروز هم غم و ناراحتی، بُهت و گریه امان نداد تا چیزی بنویسم ولی بالاخره امروز یکم به خودم اومدم تا بتونم حق این کتاب رو ادا کنم و یادداشتش رو بنویسم 

اگه بخوام کتاب رو تو یه جمله توصیف کنم میشه: "یه کتاب خوب با شخصیت اصلی رومخ"
مارگارت بیوفورت قطعا رومخ ترین شخصیت اولی هست که من تا حالا تو کتابا باهاش مواجه شدم. خودشیفتگی، خودپرستی، خودخواهی، حرص، حسادت و توهم خود مقدس پنداری به تنهایی کافی هستن تا آدم از یه نفر بیزار بشه حالا فرض کنین اینا با ادعا یا بهتره بگم باور به فروتن و مخلص و بنده خاص خداوند بودن همراه بشه دیگه نور علی نوره 
ولی از شخصیت رومخ مارگارت که بگذریم کتاب به خودی خود بد نبود. ما تو این کتاب با یه رمان تاریخی از نیمه دوم قرن پانزدهم انگلستان سر و کار داریم، دوره ای که به جنگ رزها معروفه و جنگ داخلی بین خاندان های سلطنتی لانکستر و یورک رو روایت می‌کنه. مارگارت هم یه شاهزاده خانم از خاندان لانکستره که خودش و اطرافیانش مستقیم و غیرمستقیم تو این جنگ ها درگیرن. به همین دلیل داستان بشدت پر فراز و نشیب و پرماجراست و من اطلاعات تاریخی خیلی خوبی به دست آوردم.
شخصیت پردازی ها هم واقعا خوبن و با اینکه همه اتفاقات و توصیف ها به جز چند مورد از وقایع میدان های جنگ از دریچه نگاه مارگارت روایت می‌شن ولی ما به خوبی به شخصیت هر شخص، نگاه مارگارت به اون شخص و شخصیت خود مارگارت پی می‌بریم. تمام حرکات و رفتارهای شخصیت ها قابل درک هستن و هرگز حرکتی ازشون سر نمیزنه که چارچوب شخصیتی‌شون رو نقض کنه. 
فقط نمیدونم مشکل از متن بود یا ترجمه یا شخصیت رومخ مارگارت یا تعداد سطور هر صفحه ولی من این کتاب رو خیلی کند و سخت خوندم به جز ۱۲۰ ص آخر. بنابراین نمی‌تونم با اطمینان بگم ترجمه چطوری بود. امیدوارم دیگران که خوندن در این مورد نظر بدن.
مورد آخری که می‌خوام درموردش حرف بزنم نظر نویسنده راجع به مارگارته که آخر کتاب اومده و کاملا برعکس نظر منه. ارزیابی نویسنده از مارگارت در کل مثبته ولی من به هیچ وجه نمی‌تونم اینو قبول کنم. مارگارت مملکتی رو آتیش زد تا به خواسته خودش برسه و هیچ کسی به جز خودش رو قبول نداشت.😒
در کل ارزیابیم از کتاب مثبت بود هر چند سخت تر از بقیه کتابام خوندمش

پ.ن¹: نويسنده یه کتاب دیگه داره به اسم ملکه سفید پوش که در مورد الیزابت وودویله که امیدوارم ترجمه بشه بخونمش چون شخصیت الیزابت وودویل دقیقا نقطه مقابل مارگارته
پ.ن²: اتفاقات این دو روز رو نوشتم چون می‌خوام یادم بمونه 
پ.ن³: عکس تزئینیه ولی شدیدا شبیه مارگارته. تکبر و خودپرستی و افاده از سر و روی این عکس می‌باره درست مثل مارگارت.
        

10

                ششمین کتاب ۱۴۰۳

بسم الله الرحمن الرحیم
این کتاب فوق العاده بود حتی نمی‌دونم چطوری و با چه کلماتی توصیفش کنم 
هر چی از زیبایی کتاب بگم کم گفتم
داستانش رو احتمالا همه‌مون میدونیم و اینور اونور شنیدیم
داستان در مورد ادوارد ولیعهد انگلستان و تام پسر بچه فقیریه که تو یه روز به دنیا میان و بشدت از نظر ظاهری شبیه هم دیگه هستن و از قضا یه روز همو میبینن و جاشون با هم عوض می‌شه

چیزی که تو کتاب نظرمو خیلی به خودش جلب کرد قلم نویسنده بود که واقعا جذاب بود، توصیفات به اندازه و مناسب بود و محاوره ها زیبا بودن. متن صریح، واضح و پرکشش بود. داستان هیچ وقت تمرکزش رو از دست نمیداد و به حاشیه نمی‌رفت. شخصیت پردازی خیلی خوبی هم داشت طوری که هیچ وقت حس نکردم رفتار شخصیتی توی این کتاب مصنوعیه. جدا از اون ترجمه فوق العاده خوب و روونی هم داشت. کتاب در مجموع بشدت خوشخوان بود و در عین خوشخوان بودن تم کلاسیک خودش رو کاملا حفظ کرده بود. ویراستاری هم عالی بود و تا جایی که من دقت کردم غلط املایی و اشتباه نگارشی نداشت. 

آیا خوندنش رو به دیگران توصیه می‌کنم؟ قطعا. بخونید و لذت ببرید. همچنین کتاب مناسبی برای هدیه دادن به نوجوانان هست
آیا این ترجمه رو توصیه می‌کنم؟ بازم قطعا. این ترجمه (ترجمه نشر پیدایش) ترجمه نسبتا جدیدی بود و اولین بار ۱۳۹۵ منتشر شده، با این حال کنار روون و خوشخوان بودنش فضا و تم کلاسیک کتاب رو حفظ کرده بود و کاملا ازش راضی بودم
پ.ن: داستان طوری نوشته شده بود که انگار از روی یه داستان واقعی نوشته شده. ممنون میشم اگه کسی اطلاعی در این مورد داره زیر همین یادداشت منو هم در جریان بذاره
        

10

                پنجمین کتاب ۱۴۰۳
بسم الله الرحمن الرحیم 
هر چیزی که در مورد جلد یک گفتم در مورد اين جلد هم صدق می‌کنه. متن پرکشش و جذابه، ترجمه واقعا روونه و کتاب بشدت خوشخوان هست. ویراستاری کتاب به خوبی انجام شده فقط اواخر سر و کله یه چند تا غلط املایی پیدا شد که امیدوارم تو چاپ بعدی اصلاح بشن. 
توصیفات کاملا به اندازه است طوری که هم خواننده رو خسته نمی‌کنه و هم تصویر واضحی از فضای داستان میده و در کنار اون محاوره ها هم با دقت و مهارت انتخاب شدن و ما تو این داستان اصلا اضافه گویی نمی‌بینیم و قرار نیست وقت و حوصله مون سر به حاشیه رفتن های الکی داستان تلف بشه. 
ولی خود داستان
داستان برای من تازگی داشت و خیلی خوب و هیجان انگیز بود. جلد دوم حتی هیجان انگیزتر و جذاب تر بود. روند داستان نسبتا سریع بود و تقریبا هیچ نوع حاشیه پردازی نداشت؛ حداقل من ندیدم. شخصیت پردازی خیلی خوبی هم داشت و من با تک تک شخصیت ها ارتباط برقرار کردم و می‌تونستم درکشون کنم. حتی بعضی جاها هم که شخصیت ها رفتارهای غیرمنطقی از خودشون نشون دادن، نویسنده در نهایت به خوبی توضیح داد که دلیل اون رفتارها چی بود. عناصر داستان به خوبی کنار هم چیده شده بودن و پایان داستان به خوبی جفت و جور شد و من از پایانش کاملا راضی ام و نمیتونم به نویسنده بگم کاش فلان چیز فلان طور می‌شد و... 
در یک کلام بنظرم تو این کتاب همه چی به جا و به اندازه بود و به خوبی کنار هم قرار گرفته بودند. من که حسابی ازش لذت بردم و بنابراین بهش ۵ میدم.
فقط یه مورد هست که ازش ناراضی ام، هر چند این مورد رو به تمام حسن های کتاب میبخشم و از ۵ نمره چیزی کم نمیکنم بابتش. اون مورد اینه که (‼️این قسمت احتمالا اسپویل داره‼️) 
‼️ تو جلد اول یه بابایی ناپدید شد و من انتظار داشتم نویسنده برای اون هم جایی تو جلد دوم در نظر بگیره ولی هیچ خبری ازش نشد. این مورد تنها ایرادیه که می‌تونم از کتاب بگیرم. به هر حال ناپدید شدن اون مدلی یه نفر که از قضا شخصیت مهمی تو کتاب هست یه تعیین تکلیف درست و حسابی هم می‌خواد.‼️

پ.ن: کنت اپل در حاضر یکی از نویسنده هایی هست که تحسینشون می‌کنم، چون کتابش تعادل داشت یعنی افراط و تفریطی توی کتابش ندیدم و در عین حال داستانش جذاب هم بود.
        

14

                دومین کتاب ۱۴۰۳

به این کتاب ۵ میدم چون چیزی پیدا نکردم که بتونم ازش ایراد بگیرم و این خیلی مورد نادری بود چون حتی برای کتاب هایی که خیلی دوست دارم هم یه ایرادی پیدا می‌کنم😂
کتاب کاملا روون و خوشخوان بود، ترجمه و ویراستاری خیلی خوبی هم داشت و داستان از جذابیت و کشش کافی رو برای اینکه خواننده رو همراه خودش بکنه برخوردار بود طوری که هیچ وقت حوصله ام موقع خوندن سر نرفت. 
عوامل داستان هم به خوبی کنار هم چیده شده بودن و از این نظر کاملا راضی بودم و به هیچ وجه حس نکردم چیزی تو داستان اضافه هست. 
هرچند علی رغم اینها نمی‌تونم فعلا در مورد اینکه داستان در کل چجور بود نظر بودم چون این کتاب جلد اول مجموعه ظهور فرانکنشتاین هست و داستان در پایان این جلد ناقص مونده. برای نظر دادن در مورد داستان باید جلد دو رو هم بخونم.

پ.ن: اگه قصد خوندن کتاب رو دارین و به اسپویل حساسین پشت جلد دو رو نخونین چون جلد یک رو اسپویل کرده!
پ.ن: روایت داستان به صورت اول شخص ماضی هست. داستان در مورد دو تا برادر دوقلو یکسان ۱۶ ساله (کانراد و ویکتور) هست که علارغم دوقلو بودن تفاوت های اساسی با هم دارن و راوی داستان برادر کوچیکتر یعنی ویکتوره.
        

13

                اولین کتاب ۱۴۰۳

داستان به شکل گنگ و مرموزی شروع میشه و ما کلی شخصیت داریم که در ظاهر ارتباطی خاصی با هم ندارن به جز همسایه یا خانواده بودن اما رفته رفته نویسنده یکی یکی ارتباط بین این افراد رو رو میکنه و می‌فهمیم که چقدر به هم مربوط بودن مثل یه کلاف پرگره که باز میشه و جالبه که خود شخصیت ها هم درست مثل ما خواننده ها از این ارتباط ها بی خبرن 
ایده داستان خیلی قشنگ بود و داستان تا آخر کشش خیلی خوبی داشت ولی باید بگم من از پایانش راضی نبودم، با مالک اصلا نتونستم ارتباط بگیرم و ۴ تا سوال بزرگم بی جواب موند:
۱. اصلا چرا اون چمدون دزدیده شد؟
۲. اون مرد گنده بالن سوار کی بود و کاراش چه معنی داشتن؟ این همونی بود که ۵۳ سال پیش بود؟ یا یکی دیگه بود؟
۳. کدی فهمید وی چه نسبتی باهاش داره؟
۴. دقیقا چه اتفاقی برای وی افتاده بود که نمی‌تونست حرف بزنه و کلمات رو گم کرده بود؟
خلاصه داستان بنظرم ناقص بود و در آخر خوب بسته نشد 
نویسنده شروع و روند خوبی خلق کرده بود ولی نتونسته بود آخرش رو خوب جفت و جور کنه بخاطر همین بهش ۳ دادم
مورد دیگه که آزارم داد این بود که پیامی از کتاب دریافت نکردم و نفهمیدم نویسنده چه چیزی می‌خواست به من خواننده بگه💔
در مورد ترجمه و ویراستاری هم باید بگم هم ترجمه خوب بود هم ویراستاری متن هم روون بود 
در نهایت بنظرم کتاب واقعا مناسب قشر نوجوون هست و فکر کنم اونا بیشتر از من ازش لذت میبرن
        

12

                اعتراف می‌کنم به خاطر اسمش و این مسئله که آگاتا کریستی چند باری ایران اومده خریدمش. دوست داشتم بدونم آگاتا چه ماجرایی توی شیراز ساخته ولی خب سرم به سنگ خورد.
اول اینکه این کتاب یه مجموعه داستانه در مورد یه مردی به اسم پارکر پاین که میتونه بر اساس اطلاعات و تجربیاتش مشکلات بقیه رو به نحوی برطرف کنه و خانه ای در شیراز هم اسم یکی از داستان های کتابه.
هر اتفاقی که تو این کتاب میفته چه در  انگلیس و چه در غرب آسیا تماما بین شخصیت های غربیه و عملا مکان رویدادها اصلا مهم نیست و هر جایی امکان رخدادشون وجود داره.
نظرم در مورد داستانا هم دقیقا مثل امتیازیه که دادم. به اون بدی که اوایل فکر کردم نیستن ولی اونقدرا هم خوب نیستن. به عنوان زنگ تفریح میشه بهشون نگاه کرد.
یه چیزی که تو داستانا شدیدا اذیتم کرد نگاه از بالا به پایین شخصیت های عصا قورت داده غربی به مردم شرق بود😒 نگاه نویسنده به زن ها هم اذیت کننده بود.

در مورد متن و ترجمه هم باید بگم خوب و روون بودن ولی غلط املایی خیلی زیاد بود حتی در مورد اسم شخصیت ها، مثلا یه جا اسم طرف پاملا بود و یه جا دیگه پالما😐

خلاصه که اگه به نیت شیراز قصد خریدش رو دارید نخرید پول هدر دادنه

        

17

                بسم الله الرحمن الرحیم 

بالاخره تمومش کردم 
بخاطر موازی خونی خیلی طولش دادم و باید بگم پشیمونم 
باید خیلی زودتر از این حرفا میخوندمش 

اول از خود داستان شروع می‌کنم:
خب ما تو داستان چی داریم؟ یه قتل 
هویت قاتل معلومه 
هویت مقتول معلومه 
نحوه و انگیزه قتل هم [برای ما خواننده] معلومه 
پس این داستان چی داره که ما باید بخونیم؟ کشمکش 
بین پلیس و قاتل یا بهتره بگم همدست قاتل 
اینکه بالاخره کی برنده میشه؟ آیا پلیس می‌تونه به قضیه اصلی پی ببره یا این جناب همدست نابغه پلیس رو شکست می‌ده و ماجرای اصلی رو مخفی می‌کنه ولی حتی اینم فقط نصف حقیقت داستانه 
نصفه دیگه ای وجود داره که تو ۵۰ ص آخر برای همه روشن میشه و به شخصه واقعا سرم سوت کشید وقتی خوندم. نویسنده به خوبی تونست غافلگیرم کنه و هر چی تو ذهنم رشته بودم پنبه کنه 

شخصیت پردازی:
شخصیت پردازی ایشیگامی واقعا قابل تحسین بود. با اینکه یه جا خیلی تعجب کردم ولی اونم فریب نویسنده بود و تهش دقیقا همون عشقی که ازش انتظار داشتم عرضه کرد. ولی در مورد باقی شخصیت ها ترجیح می‌دادم یکم بیشتر توضیح داده بشه بخصوص میساتو خیلی کم به شخصیتش پرداخته شده بود و هنوز یه حفره تو ذهنمه که چرا اول داستان اون کار رو کرد؟ آیا ماجرایی پشت اون قضیه وجود داشت؟

در مورد ابعاد فنی داستان باید بگم اول با نظر یکی از دوستان که گفته بود نویسنده خیلی کشش داد موافق بودم ولی الان اینطور به نظرم میاد که همه اون مقدمات برای اون غافلگیری لازم بود 
باید ۵ می‌دادم ولی نیم نمره کم کردم به خاطر پایانش 
نه اینکه از چیزی که در پایان رخ داد بدم اومده باشه یا بنظرم نادرست باشه ولی بنظرم نویسنده خیلی سکته ای تمومش کرد. حداقل باید یکم بیشتر اتفاقی که تو مدرسه رخ داده بود توضیح می‌داد یا حداقل دیدار مادر و دختر رو به تصویر می‌کشید. یاد بعضی از سریالا افتادم که با کلی جزئیات شروع می‌شن و با کلی جزئیات پیش میرن ولی در نهایت به شدت عجله ای تموم می‌شن و به آدم حس ناقص بودن رو منتقل می‌کنن 
یه جا هم که مربوط به جملات هماهنگ ایشیگامی و یوکاوا در مورد فریب دانشجوها و دانش آموزا بود رو خوشم نیومد خیلی شانسی بود ولی خب غیرممکن نیست همچین چیزی هرچند ترجیح می‌دادم نویسنده از  چیز محکم تری استفاده کنه 

و اما کیفیت چاپ و متن:
عالی، واقعا عالی 
متن جذاب، ترجمه جذاب تر، بشدت خوش خوان
با ویراستاری خیلی خیلی خوب بدون هیچ غلط املایی و نگارشی (حداقل من ندیدم)
این سومین کتاب از چترنگ و دومین کتاب با ترجمه آقای محمد عباس آبادی بود که خوندم واقعا بهشون ۲۰ میدم بخاطر چنین کار با کیفیتی 

در نهایت آیا خوندن این کتاب رو به بقیه توصیه میکنم؟ قطعا 
بخونید و لذت ببرید و شوکه بشید 

۱۹ اسفند: یه مورد رو تازه الان یادم افتاد بگم. 
یه چیز جالبی که تو کتاب وجود داشت مسئله نمره الکی دادن به دانش آموزا بود. به عنوان یه معلم این مسئله همیشه رو مخم بود و فکر میکردم این مسئله فقط تو آموزش و پرورش کمیت گرای خودمون وجود داره و از اونجا که برای ما آموزش و پرورش ژاپن همیشه یه غول و یه الگو بود، من هیچوقت فکر نمی‌کردم که تو ژاپن هم بیان به دانش آموزا نمره الکی بدن و الکی الکی بفرستن مقطع بالاتر. البته فکر نکنین نمره رو دستکاری می‌کنن، این مورد حتی تو آ.پ خود ما هم کمه، بلکه به معلم فشار میارن که امتحان جبرانی با سوالات خیلی خیلی آسون بگیره تا دانش آموز قبول شه. و خیلی خیلی جالبه بازم مثل اینجا، اونجا هم یه سری دانش آموز هست که بازم تو همون امتحان جبرانی نمره قبولی نمیگیرن و باز امتحان جبرانی جبرانی گرفته میشه تا بالاخره این دانش آموز به هر قیمتی شده قبول شه🤣


        

32

باشگاه‌ها

باشگاه کتابخوانی فلکسن

40 عضو

پدر، عشق و پسر

دورۀ فعال

آفتاب‌گردان 🌻

377 عضو

ترجمه نهج البلاغه حضرت امیرالمومنین (ع)

دورۀ فعال

فعالیت‌ها

12

9

8

😂😂😂😂😂😂😂😂😂

پ‌ن¹: بولگاکف مست بوده یا مست بولگاکف بوده؟ پ‌ن²: نویسنده واقعا فکر کرده با توصیف غذاها دهنمون آب میوفته؟ برادر من ختی نمیدونم اینی که تعریفش رو میدی چیه،چه برسه به وسوسه شدن برای خوردنش پ‌ن³: اگر این اسمای روسی نبودن سرعت خوندنم خیلی کند می‌شد، می پرسید ربطش چیه؟ واضحه، اصلا نمی خونم‌شون🗿

                پ‌ن¹:  بولگاکف مست بوده یا مست بولگاکف بوده؟
پ‌ن²: نویسنده واقعا فکر کرده با توصیف غذاها دهنمون آب میوفته؟ برادر من ختی نمیدونم اینی که تعریفش رو میدی چیه،چه برسه به وسوسه شدن برای خوردنش
پ‌ن³: اگر این اسمای روسی نبودن سرعت خوندنم خیلی کند می‌شد، می پرسید ربطش چیه؟ 
واضحه، اصلا نمی خونم‌شون🗿
        

حدود ۱۷-۱۸ صفحهٔ پیش فهمیدم که مترجم تو کل کتاب به جای واژه جهاد (Jihad) از واژه کروساد استفاده کرده 😐 این به نظرم به مراتب بدتر از جایگزین کردن «شریعت» با وخشوربند و «مهدی» با هوشیدره! چون این واژهٔ جهاد اصولا یه مفهوم محوری تو این کتابه. این کروساد هم که گذاشته قاعدتا باید همون Crusade باشه که اشاره داره به جنگ‌های صلیبی، یعنی انگار مترجم مفهوم مورد نظر نویسنده رو از اسلام چرخونده سمت مسیحیت 😏 ولی خدایی خواننده فارسی‌زبان وقتی به واژه کروساد برمی‌خورده چی میاد تو ذهنش؟! البته جهاد تو این کتاب معنای منفی‌ای داره ولی الان یعنی ارشاد اینقدر دقیق شده؟ اگه اینطوریه ای کاش یه مقدار از این دقت رو صرف بقیهٔ کتاب‌ها هم می‌کرد 😐 حالا غیر از این بحث سانسوری با معادل‌گذاری‌های دیگهٔ مترجم هم مشکل دارم. الان چرا باید به جای واژهٔ ساده و واضح Maker بذاره خدیو؟! خب باشه، خدیو از خدا اومده ولی واقعا همون معنی Maker رو به ذهن خوانندهٔ فارسی‌زبان متبادر می‌کنه؟ یا برای چی Usul رو به جای «اصول» نوشته اُصُل؟ در صورتی که تو کتاب این واژه دقیقا همون معنی اصول رو می‌ده؟

Dune
517 / 892 % 57

23

                حدود ۱۷-۱۸ صفحهٔ پیش فهمیدم که مترجم تو کل کتاب به جای واژه جهاد (Jihad) از واژه کروساد استفاده کرده 😐 این به نظرم به مراتب بدتر از جایگزین کردن «شریعت» با وخشوربند و «مهدی» با هوشیدره! چون این واژهٔ جهاد اصولا یه مفهوم محوری تو این کتابه. 

این کروساد هم که گذاشته قاعدتا باید همون Crusade باشه که اشاره داره به جنگ‌های صلیبی، یعنی انگار مترجم مفهوم مورد نظر نویسنده رو از اسلام چرخونده سمت مسیحیت 😏 ولی خدایی خواننده فارسی‌زبان وقتی به واژه کروساد برمی‌خورده چی میاد تو ذهنش؟!
البته جهاد تو این کتاب معنای منفی‌ای داره ولی الان یعنی ارشاد اینقدر دقیق شده؟ اگه اینطوریه ای کاش یه مقدار از این دقت رو صرف بقیهٔ کتاب‌ها هم می‌کرد 😐

حالا غیر از این بحث سانسوری با معادل‌گذاری‌های دیگهٔ مترجم هم مشکل دارم.
الان چرا باید به جای واژهٔ ساده و واضح Maker بذاره خدیو؟! خب باشه، خدیو از خدا اومده ولی واقعا همون معنی Maker رو به ذهن خوانندهٔ فارسی‌زبان متبادر می‌کنه؟ 
یا برای چی Usul رو به جای «اصول» نوشته اُصُل؟ در صورتی که تو کتاب این واژه دقیقا همون معنی اصول رو می‌ده؟ 
        
Dune
517 / 892 % 57

23

6