ما آدمها در روزگار سرخوشیمان، زمانی که همه چیز خوب پیش میرود و کیفمان کوک است، با اندک غمی زهوارمان در میرود. چنگ میزنیم به دامان خدا و کاسهی «چه کنم، چه کنم» دست میگیریم. حالا اگر در جایی باشیم که روز به روز با مرگ دست و پنجه نرم کنیم، تمام خطاهای گذشتهمان، هرچند بهقدر ذرهای، از جلوی چشمانمان عبور میکند و وجودمان مالامال از ترس میشود؛ درست مثل یک بمب ساعتی که در وسط زندگی پیدا شود و لحظهلحظه انتظار انفجار رهایت نکند.
"پیامبر بیمعجزه" از آن کتابهاست که خوب آدم را به چالش میکشد. آسیدحمید نبوی، طلبهای است که با یک چالش میفهمد داشتن اعتقاد قلبی با اعتقاد سطحی، عالم تا عالم تفاوت دارد!
داستان از این قرار است که آسیدحمید، در شب تاسوعا برای روضهخوانی به روستایی دعوت شده، اما در میانه راه و در وسط بیابان به دست اشرار اسیر میشود و او و همسرش از هم جدا میشوند. سیدحمید، در حالی که افتان و خیزان به دنبال راه نجات است، مدام به همسرش لعیا فکر میکند و مانند فردی مارگزیده، به خود میپیچد.انگار اسیر شده تا خدا او را به چالش بکشد و به او نشان دهد که اعتقاداتش سطحی بوده. سیدحمید در آن تنگنا تازه متوجه میشود که سیروسلوک را از بَر است، اما در عمل لنگ میزند و حالا وقت امتحان است.
"پیامبر بیمعجزه" را بخوانید تا بدانید دنیا فقط بر مدار یک نفر میچرخد و تنها باید به او دل بست و او را در نظر گرفت. بخوانید تا بفهمید که دنیا صاحبی دارد که به وقت بازگشتش، عطر خوش نرگسها به مشام میرسد و جهان آرام میشود.
خواندن این کتاب را به کسانی پیشنهاد میکنم که دوست دارند بزرگ شدن روحشان را در تنگنا ببینند، دلشان میخواهد اعمالشان را بسنجند و حضور حقیقی خدا را در زندگیشان بهتر درک کنند. با اینکه نوع نگارش صفحات اول برایم روان نبود، اما به تدریج قلم پختهتر شد. بهجرأت میتوانم بگویم یکی از اثرگذارترین کتابهای زندگیم همین کتاب بود. ممنون از نویسندهی خوب کتاب با یک ایدهی ناب داستانی!
✍ مختاری | #پاییزنوشت