معرفی کتاب دختری که رهایش کردی اثر جوجو مویز مترجم زهرا یعقوبیان

دختری که رهایش کردی

دختری که رهایش کردی

جوجو مویز و 1 نفر دیگر
3.5
253 نفر |
79 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

30

خوانده‌ام

744

خواهم خواند

125

شابک
9786007159699
تعداد صفحات
464
تاریخ انتشار
1397/7/3

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
دو زن جوان با فاصله زمانی یک سده، بر سر چیزی که بدان عشق می­ورزد مبارزه
می­کنند و بهای آن را نیز می­پردازند. آن­چه موجب ارتباط این دو زن فرانسوی و
انگلیسی در رمان می­شود تابلویی است به نام دختری که ترکش کردی که ادوار از
همسرش سوفی کشیده و پس از آن برای مقابله با آلمان­ها در جنگ جهانی اول به
جبهه رفته است. پس از نزدیک به یک سده، این تابلو به لیو می­رسد که به عنوان
کادوی ازدواجش با دیوید از او دریافت می­کند. دیوید کمی بعد می­میرد و لیو پس از
آگاهی از تاریخچه تابلو و مالک نخستین آن، حاضر به از دست دادن آن نمی­شود چرا
که آن را نمادی از عشق نافرجام به همسرش می­یابد. این دو زن در سرتاسر رمان
درگیر ماجراهایی با محوریت این تابلوی افسون کننده و عشقی که به شوهرانشان
دارند می­شوند و ...

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به دختری که رهایش کردی

نمایش همه
strawdelly

strawdelly

1404/1/23

بریدۀ کتاب

صفحۀ 60

«سوفی ، عزیزترینم! از آخرین باری که خبری از تو به دستم رسیده است ، خیلی می گذرد. در تاریک ترین لحظات به خودم می گفتم که اگر نباشی قسمتی از وجودم می‌تواند مانند ارتعاشات ناقوس آن را حس کند. حرف کمی برای گفتن دارم. برای اولین بار تمایلی به بازگردانی رنگ دنیای اطرافم ندارم. کلمات کاملا نامناسب اند. همسر ارزشمندم! دانست ناینکه همهٔ ذهن و جان و روحم آکنده از یاد توست کار دشواری نیست . اینجا همهٔ مردان عکس عشقشان را مانند طلسمی در برابر تاریکی به همراه دارند- همان عکس های مچاله و کثیفی که همچون گنج گران بهایی برای ماست .من برای به یاد آوردنت نیازی به عکس ندارم؛همین که چشمانم را ببندم چهره ات صدایت عطرتنت را به یاد می آورم و تو نمی‌دانی چقدر موجب آسایش منی. منم مثل همرزم هایم که از عزیزانشون دور هستند، نمی توانم هر روز تو را ببینم، اما خدا را شاکرم که زنده ام و این یعنی بر میگردم و تمام بیست و چهار ساعت روز و شب را به تماشای تو می نشینم.» ((ادوارد تو ))

4

پست‌های مرتبط به دختری که رهایش کردی

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

45

delly

delly

1404/3/25

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

2

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

1

مهشید

مهشید

1402/4/26

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        خیلی فکر کردم که باید چه امتیازی به این کتاب بدم.اولین کتابی بود که از این نویسنده میخوندم و موضوعش جذاب بود مخصوصا قسمت های مربوط به گذشته و زندگی سوفی اما حقیقتا قلم نویسنده زیاد به دلم ننشست،شخصیت پردازی ها به نظرم ضعیف بود،روند داستان بعضی جاها خیلی کند میشد و حوصلم رو سرمیبرد و آخر داستان نسبتا قابل پیش بینی بود و بعضی جاها اصلا متوجه نمیشدم چه اتفاقی افتاده ،نمیدونم مشکل از ترجمه و سانسور بود یا خود اصل اثر هم همینه،من هیچ توضیحی ندیدم که بگه چیشد اصلا اسم نقاشی شد دختری که رهایش کردی،یا آخر داستان پل چجوری ادیت بثیون رو پیدا کرد.در  کل برای یکبار خوندن بد نبود اما چیزی نبود که دوباره بهش برگردم و بخونمش.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3

سمیرا

سمیرا

1403/8/13

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

12

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          ۳از۵⭐️
هنرمندی به نام ادوارد در سال 1916 و در کشور فرانسه، همسر خود، سوفی را ترک می کند و به جبهه های جنگ می رود. شهر کوچک آن ها در اواسط جنگ جهانی اول به دست آلمان ها می افتد و تصویر چهره ی سوفی که ادوارد آن را کشیده، توجه یکی از فرماندهان آلمانی را به خود جلب می کند. سوفی که خود را در مخمصه ای بزرگ می بیند، حاضر است همه چیز خود—خانواده، آبرو و حتی زندگی اش—را به خطر بیاندازد تا دوباره همسرش را ملاقات کند. حدود صد سال بعد، مردی اندکی قبل از مرگ ناگهانی اش، تصویر چهره ی سوفی را به همسر خود، لیو هالستون می دهد. به شکلی اتفاقی، ارزش حقیقی این نقاشی مشخص می شود و منازعه ای بر سر این که چه کسی صاحب برحق این نقاشی است، شکل می گیرد. در جریان این منازعه، تمامی عقاید و باورهای لیو به چالش کشیده می شوند.
__________________________________________
کتاب کشش خوبی داشت و خیلی دلم میخواست زودتر تمومش کنم تا سرگذشت سوفی رو بدونم. عشق بین سوفی و ادوارد خیلی دوست داشتم🤌🥺
در مقابل اصلا شخصیت لیو و پال رو دوست نداشتم و از نظرم خیلی اعصاب خرد کن بودن😂🤷‍♀️ 
        

4