دختری که رهایش کردی
در حال خواندن
22
خواندهام
405
خواهم خواند
84
این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب میباشد.
می دونی چه حسی داره وقتی خودتو به سرنوشت می سپری؟ یه جورایی بهت خوشامد می گه. دیگه نه دردی هست، نه ترسی و نه اشتیاق و آرزویی. مرگ، امید بود که داشت با این تسکین به وجود می اومد.به زودی می توانستم ادوارد رو ببینم. ما تو اون دنیا به هم می رسیدیم، چون مطمئن بودم که خدا مهربونه، خدا هرگز اون قدری بی رحم نیست که ما رو از تسکین تو اون دنیا محروم کنه.
بریدۀ کتابهای مرتبط به دختری که رهایش کردی
نمایش همهیادداشتهای مرتبط به دختری که رهایش کردی