دختری که رهایش کردی
در حال خواندن
21
خواندهام
469
خواهم خواند
87
نسخههای دیگر
نمایش همهتوضیحات
می دونی چه حسی داره وقتی خودتو به سرنوشت می سپری؟ یه جورایی بهت خوشامد می گه. دیگه نه دردی هست، نه ترسی و نه اشتیاق و آرزویی. مرگ، امید بود که داشت با این تسکین به وجود می اومد.به زودی می توانستم ادوارد رو ببینم. ما تو اون دنیا به هم می رسیدیم، چون مطمئن بودم که خدا مهربونه، خدا هرگز اون قدری بی رحم نیست که ما رو از تسکین تو اون دنیا محروم کنه.
بریدۀ کتابهای مرتبط به دختری که رهایش کردی
نمایش همهلیستهای مرتبط به دختری که رهایش کردی
نمایش همهیادداشتها