معرفی کتاب دختری که رهایش کردی اثر جوجو مویز مترجم کتایون اسماعیلی

دختری که رهایش کردی

دختری که رهایش کردی

جوجو مویز و 1 نفر دیگر
3.6
307 نفر |
93 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

41

خوانده‌ام

849

خواهم خواند

144

شابک
9786007845820
تعداد صفحات
468
تاریخ انتشار
1399/9/30

توضیحات

        
می دونی چه حسی داره وقتی خودتو به سرنوشت می سپری؟
یه جورایی بهت خوشامد می  گه. دیگه نه دردی هست، نه ترسی و نه اشتیاق و آرزویی. مرگ، امید بود که داشت با این تسکین به وجود می اومد.به زودی می توانستم ادوارد رو ببینم. ما تو اون دنیا به هم می رسیدیم، چون مطمئن بودم که خدا مهربونه، خدا هرگز اون قدری بی رحم نیست که ما رو از تسکین تو اون دنیا محروم کنه.

      

لیست‌های مرتبط به دختری که رهایش کردی

نمایش همه
violet sorrengail

violet sorrengail

1404/7/2 - 16:50

جنایت و مکافاتکتاب دزدساعت شوم

خواندنی های بارون خورده ی پاییز🍂📚

11 کتاب

پاییز یه فصل جادویی برای کتاب خوندنه؛ هوای خنک، صدای بارون، بوی برگ‌های خیس و اون حس خلوت و عمیق بودنش باعث میشه بعضی کتاب‌ها خیلی بیشتر از فصلای دیگه بچسبن. پاییز کتاب‌هایی رو می‌طلبه که یا رازآلود و معمایی باشن، یا یه جور تاریکی شاعرانه داشته باشن، یا فانتزی‌هایی که آدمو ببرن وسط هاگوارتز و دنیای جادویی. اگه دنبال جنایی و معمایی باشی، «ده بچه زنگی» از آگاتا کریستی بهترین انتخابه؛ داستان ده نفر غریبه که توی جزیره‌ای گیر می‌کنن و یکی یکی کشته می‌شن. پاییز وقت همینه، چون حال‌وهوای پر از تعلیقش دقیقاً با روزای مه‌آلود و بارونی هماهنگه. همینطور «دختری در قطار» از پائولا هاوکینز یه روان‌شناختی پرپیچ‌وخم و پر از غافلگیریه که باعث میشه توی هر صفحه به همه شک کنی. و اگه بخوای بری سراغ کلاسیکای جنایی، «سگ باسکرویل‌» از آرتور کانن دویل با حضور شرلوک هولمز، توی دشت‌های مه‌گرفته و فضای ترسناک، مثل یه قصه پاییزی واقعی می‌مونه. اما پاییز بدون فانتزی و جادو کامل نیست. خوندن «هری پاتر» توی این فصل مثل برگشتن به هاگوارتزه؛ سالن‌های تاریک، شمع‌های شناور و کلاسای معجون‌سازی اسنیپ انگار با پاییز یکی می‌شن. «ماجراهای نارنیا» از سی. اس. لوئیس هم پر از سفر به دنیایی موازی و جادوهای قدیمیه، یه جوری که انگار خودت توی اون کمد پنهان شدی. حتی اگه دنبال چیزی متفاوت‌تر باشی، «ساعت شوم» از گابریل گارسیا مارکز با فضای جادوی واقع‌گراش، ترکیبی از رمزآلود بودن میده که خیلی به vibe پاییز می‌خوره. حالا اگه حال و هوای تاریک و سنگین‌تر بخوای، «جنایت و مکافات» داستایوفسکی پاییزی‌ترین رمانیه که میشه خوند. سرد و سنگینه یه جور سرمای خاصی رو حس می‌کنی که با برگای خشک و روزای کوتاه پاییز هماهنگه. همین حال‌و‌هوا رو میشه توی «دکتر جکیل و آقای هاید» پیدا کرد؛ داستان دوگانگی تاریکی و روشنایی درون انسان. «فرانکنشتاین» مری شلی هم انتخابیه که همیشه کنار شب‌های بارونی پاییز جواب میده، مخصوصاً وقتی دنبال حال‌و‌هوای هالووینی باشی. برای وقتایی هم که دلت می‌خواد چیزی بخونی که هم شاعرانه باشه هم احساسات عمیقی رو قلقلک بده، «دختری که رهایش کردی» از جوجو مویز با قصه‌ی جنگ و امید خیلی دلنشینه. یا «کتاب‌دزد» از مارکوس زوساک که روایتشو خود مرگ تعریف می‌کنه و همین باعث میشه فضای غریب و در عین حال عمیقش درست مثل یه بعدازظهر بارونی پاییزی باشه. و در نهایت «مرشد و مارگاریتا» اثر بولگاکف، یه شاهکار عجیب و فلسفی که پر از جادو، شیطنت و پرسش‌های عمیقه؛ خوندنش توی شبای طولانی پاییز حسی داره که انگار داری با خودت و دنیای اطرافت یه گفت‌وگوی پنهانی می‌کنی.

20

پست‌های مرتبط به دختری که رهایش کردی

یادداشت‌ها

delly

delly

1404/3/25 - 19:38

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

2

مهشید

مهشید

1402/4/26 - 11:32

        خیلی فکر کردم که باید چه امتیازی به این کتاب بدم.اولین کتابی بود که از این نویسنده میخوندم و موضوعش جذاب بود مخصوصا قسمت های مربوط به گذشته و زندگی سوفی اما حقیقتا قلم نویسنده زیاد به دلم ننشست،شخصیت پردازی ها به نظرم ضعیف بود،روند داستان بعضی جاها خیلی کند میشد و حوصلم رو سرمیبرد و آخر داستان نسبتا قابل پیش بینی بود و بعضی جاها اصلا متوجه نمیشدم چه اتفاقی افتاده ،نمیدونم مشکل از ترجمه و سانسور بود یا خود اصل اثر هم همینه،من هیچ توضیحی ندیدم که بگه چیشد اصلا اسم نقاشی شد دختری که رهایش کردی،یا آخر داستان پل چجوری ادیت بثیون رو پیدا کرد.در  کل برای یکبار خوندن بد نبود اما چیزی نبود که دوباره بهش برگردم و بخونمش.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4

°•zari•°

°•zari•°

1402/6/11 - 14:18

          ۳از۵⭐️
هنرمندی به نام ادوارد در سال 1916 و در کشور فرانسه، همسر خود، سوفی را ترک می کند و به جبهه های جنگ می رود. شهر کوچک آن ها در اواسط جنگ جهانی اول به دست آلمان ها می افتد و تصویر چهره ی سوفی که ادوارد آن را کشیده، توجه یکی از فرماندهان آلمانی را به خود جلب می کند. سوفی که خود را در مخمصه ای بزرگ می بیند، حاضر است همه چیز خود—خانواده، آبرو و حتی زندگی اش—را به خطر بیاندازد تا دوباره همسرش را ملاقات کند. حدود صد سال بعد، مردی اندکی قبل از مرگ ناگهانی اش، تصویر چهره ی سوفی را به همسر خود، لیو هالستون می دهد. به شکلی اتفاقی، ارزش حقیقی این نقاشی مشخص می شود و منازعه ای بر سر این که چه کسی صاحب برحق این نقاشی است، شکل می گیرد. در جریان این منازعه، تمامی عقاید و باورهای لیو به چالش کشیده می شوند.
__________________________________________
کتاب کشش خوبی داشت و خیلی دلم میخواست زودتر تمومش کنم تا سرگذشت سوفی رو بدونم. عشق بین سوفی و ادوارد خیلی دوست داشتم🤌🥺
در مقابل اصلا شخصیت لیو و پال رو دوست نداشتم و از نظرم خیلی اعصاب خرد کن بودن😂🤷‍♀️ 
        

5