سید محمود جهان آرا

سید محمود جهان آرا

@mimhaealef
عضویت

مهر 1403

37 دنبال شده

33 دنبال کننده

                «مرا با کتاب می‌شناسند»
علاقه‌مند به جامعه شناسی 👥
دوست‌دار هنر به خصوص هنر هفتم🎭
در جستجوی کتاب خوب🔍
حضور در کتابفروشی با من ممکن است به خرید بی‌رویه منجر شود! 📚
اینجا هستم برای نظم دادن به مطالعاتم؛ پیشاپیش از پیگیر نبودن صفحات در بهخوان عذرخواهم 👋🏻✨
رفیق کتابخون! تا وقتی «چای🫖» هست چرا «قهوه☕»؟
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
        شب توت فرنگی «خوب» بود.
یادم هست در ابتدای نوجوانی گهگاه پای تلویزیون می نشستم و بعداز ظهرها حول و حوش ساعت ۱۵ از شبکه سه سینمایی پخش میشد. یک بار یکی از این سینمایی ها یک اثر جنایی و هیجانی کره ای بود که به عنوان یک فیلم معمولی از آن لذت بردم.
کتاب پرونده شب توت فرنگی من را یاد آن فیلم انداخت. کل کتاب را در عرض دو ساعت خواندم و تقریبا از لحاظ زمانی به اندازه همان فیلم وقتم را گرفت.
تتسویا هوندا هنرمندانه آغاز کرده و هنرمندانه ادامه داده است. آنجا که از تنش های ریکو با پلیس های مذکر می نویسد طبیعی است، آنجا که از مشکلات ریکو با خانواده می نویسد طبیعی است، آنجا که به کشف ریکو درباره پارگی شکم اجساد می رسد واقعا قوی بود و نقطه اوج داستان است. کتاب جنایی را همین چیزها تشکیل می دهد. مخصوصا هرگاه کاتسوماتا ریکو را عصبانی می کرد وقتی به خودم می آمدم من هم عصبی شده بودم.
همه اش خوب نه بلکه خیلی خوب بود.
به استثنای آخرش...
این شروع حرفه ای و این ادامه جذاب، پایان بندی ای می خواست در همین سطح و به همین قوت که متاسفانه شب توت فرنگی چنین چیزی به من نداد. ناگهان ریکو حدس زد و اسلحه به سمتش نشانه رفت و از قضا قاتل اصلی ماجرا که از اول پا به پای او و احساسات تاریک او جلو آمده ایم ریکو را نجات می دهد!!!!
و ریکو در بیمارستان است که کار تمام می شود. بدون اینکه بیشتر در مورد یوکاری بدانیم، که مرد یا زنده است؟ که نتیجه زندگی او چه شد؟ یا اینکه اصلا چرا کاتسوماتا برنده نهایی پرونده شد با اینکه تمام زحمت آن را ریکو کشیده بود. و مهم ترین سوال، چرا انقدر ناگهانی و در چهل صفحه کار تمام شد؟ در حالیکه سیصد و ده صفحه داستان پردازی شده ما ناگهان از وسط داستان به آخر آن می رسیم.
این پایان بندی سطح کتاب را به طور ناگهانی در نظر من پایین آورد و حس خوبی که ابتدائا داشتم را کم کرد. اما به صورت کلی از وقتی که گذاشتم نا راضی نیستم و مطالعه این کتاب را هم به یک نفر که می خواهد یک کتاب معمولی بخواند توصیه می کنم. برای یک جنایی فن این کتاب قطعا گزینه مناسبی نیست.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

فارغ التحصیل زندانجوانه های آتشبازی بزرگ

آمریکا چطور ابرقدرت شد؟

15 کتاب

بچه که بودم همیشه دنیای غرب برایم بزرگ بود و شیرین و به شدت دوست داشتنی! ساعت ها می‌نشستم و لایو خیابان شانزه لیزه و برج ایفل را می‌دیدم و لذت می‌بردم. در ذهنم قدرت انگلیس و فرانسه و آمریکا یک نیروی پایان ناپذیر و شکست ناپذیر بود. چرا اینطور بودم؟ چون با مبدأ این قدرت آشنایی نداشتم. اینکه این نیرو از کجا به دست آمد و چطور بلوک غرب انقدر قدرتمند شد؟ به هر حال از ازل که قوی نبودند. آنها هم بدبختی داشتند. آشنایی با تاریخ استعمار و مطالعه در این زمینه هیمنه قدرت غرب را در ذهنم شکست! متوجه شدم این همه سرمایه و پشتوانه ارزی و قدرت اقتصادی را از کدام بدبخت بیچاره هایی به غارت برده اند. فهمیدم این همه کارخانجات و انقلاب صنعتی و کلی شعارهای جذاب و شیرین و زندگی لاکچری را با کشتن و ریختن خون کدام فلک زده هایی به هم زده اند! این بود که آن همه جذابیت با دیدن این حجم از ظلم برایم از بین رفت. پشتوانه آن همه رنگ و وارنگی فقط یک رنگ بود: قرمزی خون! همیشه برایم سوال بود که چرا ما در غرب آسیا انقدر اقتصاد و زندگی عادی و حتی معمولا بدی داریم و می‌گذرانیم و آنها در مملکت کفر آن طرف زندگی لاکچری و خوب؟! آیا اسلام ما را عقب نگه داشته بود؟ بعد از مطالعه تاریخ استعمار فهمیدم همان بهتر که عقبیم و دستمان به آن همه خون و ظلم آلوده نشده. در واقع آنها راه ″میانبر″ زده اند که انقدر غیر عادی قدرتمند اند و از ما جلو زده اند. راه میانبری از دل دریای خون و غارت و ظلم. من نزدیک به ۱۵,۰۰۰ صفحه مطالعه در مورد تاریخ استعمار دارم و این مجموعه خلاصه ای دقیق و روان از تمام مطالعات من است. «مطالعه این لیست به شما قدرت درست فکر کردن درباره استعمار می‌دهد و بسیاری از شبهات و افکار را از ذهن شما می‌زداید.» این شما و این مجموعه «سرگذشت استعمار».

13

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.