معرفی کتاب احتمالا گم شده ام اثر سارا سالار

احتمالا گم شده ام

احتمالا گم شده ام

سارا سالار و 1 نفر دیگر
3.4
46 نفر |
13 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

82

خواهم خواند

33

شابک
9789643625429
تعداد صفحات
144
تاریخ انتشار
1399/6/29

توضیحات

        
ناهار که تمام میشود،نمیدانم میخواهم چه کار بکنم یا کجا بروم،وقتی کیوان نیست زندگی ام به این شکل کج و معوج است،وقتی کیوان هست زندگی ام یک جور دیگری کج و معوج است،در هر صورت زندگی ام کج و معوج است...

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به احتمالا گم شده ام

لیست‌های مرتبط به احتمالا گم شده ام

یادداشت‌ها

        سال ها پیش گم شده است، گم شده است توی آن آسمان سیاه پرستاره ی زاهدان...

***خطر لو رفتن داستان***

پ.ن: این کتاب رو اولین بار سال ۸۷ یا ۸۸ خوندم. یادمه انقدر از خوندنش هیجان‌زده شده بودم که به محض تمام کردنش سریع رفتم اتاق برادرم، کتابو بهش دادم و گفتم بخونش! انقدر خوب بود... 
الان جزئیات داستان رو به یاد ندارم، اما دقیقا یادمه که به نظرم راوی داستان گندم بود. شک نداشتم که راوی دو شخصیتیه یا شیزوفرنی داره. اما الان که چند تا از ریویوهای اینجا رو خوندم، دیدم همه از "دوستش" گندم صحبت کردن! من بد متوجه شدم یا بقیه؟

پ.ن دوم: امروز دوباره خوندمش -بیست و یکم اردیبهشت نود و هفت- متاسفانه به اندازه ی نوزده، بیست سالگی خوب نبود. اما این بار، نشانه ها از ابتدا همه جا بودن. البته پایان داستان جوری بود که هم شک کردم، هم متوجه شدم چرا بعضی ها متوجه نشدن راوی و گندم یک نفر هستن.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4

          _احتمالا گم شده‌ام🌱
داستانِ "احتمالا گم شده‌ام" روایت زنِ سی پنج ساله‌ی گم‌گشته‌ایی هست که با تناقضات و پیچیدگی‌های روحی و ذهنی دست و پنجه نرم می‌کنه و به دلیل آشفتگی‌های ذهنی‌ای که نسبت به گذشته‌ش داره و تصمیمی که هشتِ سالِ پیش گرفته، نزد روانشناس می‌ره و...
نقد و بررسی طور🌱
کتاب ادبیاتِ روان و جالبی داشت، لحن و قلم پخته بود و نشون از توانمندی نویسنده داشت اما علی‌رغم روان بودنش ساده و قابل فهم نبود گاهی گنگ و پیچیده و گاهی حامل ِ اصطلاحات عوامانه و عبارت‌ها‌ی سطحی و حتی الفاظ زشت می‌شد.
پرش موضوع، پرش افکار و این دائما کلنجار رفتنِ شخصیت اصلی با خودش که کل کتاب تکرار می‌شد، این با خودش حرف‌ زدن‌ها و این درگیری‌های ذهنی باعث می‌شد فکر کنم دارم زنجموره‌های یک روان پریش رو می‌خونم.
سیر کتاب دائم از حال به گذشته در حالِ سفر بود، جملات پی هم میومدن و کنار هم چیده می‌شدند بعضا جملات با فعل پایان نمی‌گرفتند و جمله تموم نشده به جمله بعد وصل می‌شدند حقیقتا من این سبک روایت‌ها رو اصلا نمی‌پسندم اما به قول یکی از کاربرای طاقچه ممکنه خوندنِ درگیری‌های ذهنی و سر و صداهای درونی و روایت زنانه‌ی این رمان با سلیقه‌ شما جور باشه.
و در آخر من بهش نمره 6 از ۱۰ رو می‌دم 🍃 تموم سعی‌م رو کردم که منصفانه نقد کنم ولی باید بگم خیلی چاشنی سلیقه رو بهش اضافه کردم .
زهرا سادات 

        

6

          بیست‌سی روزی بود دنبال کتابی بودم که وقتی شروعش می‌کنم، نتونم زمینش بذارم و راستش فکرش رو هم نمی‌کردم این کتاب اون کتابی باشه که نشه زمینش گذاشت!

وسوسه‌ی خریدنش به‌واسطه‌ی یه کل‌کل ساده به جونم افتاد: معلم کلاس نقد داستان فارسی، به‌عنوان رمانی که فقط تکنیک داره و قصه نداره ازش اسم اورد و گفت رمان ضعیفیه. منم ترغیب شدم بخونمش تا ببینم حق با معلمه یا نه. و حالا، با اطمینان می‌تونم بگم خیلی بهتر از اون تصوری بود که معلم ازش برام ساخته بود.

مسئله‌ای که توی رمان وجود داشت و بیش از هرچیز فکر منو به خودش مشغول کرد، مسئله‌ی «اصالت عمل»ه: چقدر از کارهایی که من در طول روز انجام می‌دم، چقدر از تصمیم‌هام و انتخاب‌هام ناشی از ترس یا تعلق‌خاطر به دیگرانه و چقدرش مال خودِ خودِ خودم؟ گمون می‌کنم از روی ترس کاری رو انجام دادن یا درراستای میل یه دیگری کاری رو انجام دادن، عمل آدم‌ها رو از اصالت می‌ندازه. احتمالاً گم شده‌ام خیلی خیلی خوب این مسئله رو پروَروند –لااقل برای من. تحولی که راوی در چند ساعتی که ما همراهشیم دچارش می‌شه، به‌گمونم تحولی از همین جنس باشه. اون از خودش عاملیتی نداره و یا از روی ترس کاری رو می‌کنه یا به‌واسطه‌ی تعلق‌خاطرش به دوستش، گندم. اون‌جایی که درباره‌ی خوندن «خداحافظ گاری کوپر» حرف می‌زنه، مثال خیلی پررنگیه درباره‌ی همین اصالت داشتن یا نداشتن عمل. راوی می‌گه اگه من خداحافظ گاری کوپر رو خونده‌م، به‌خاطر این بوده که گندم بهم داده بوده‌تش تا بخونم. به‌خاطر گندم بوده که اون کتابو خونده‌م. به ته داستان که می‌رسیم، راوی می‌خواد دوباره خداحافظ گاری کوپر رو بخونه، اما این‌بار به انتخاب خودش، به تصمیم خودش، از روی میل خودش و نه به‌خاطر گندم. 

احتمالاً گم شده‌ام از راه واگویه‌های درونی راوی روایت می‌شه و کل داستان محدوده به یه صبح تا شب. یه سری اتفاق داره در جهان خارج می‌افته، یه سری اتفاق یا حرف‌ها هم توی گذشته پیش اومده یا گفته شده و یه سری حرف‌ها هم توی اتاق تراپیست زده شده. واگویه‌های راوی ترکیبی از این سه‌تاست و بینشون رفت‌وبرگشت و پرش داره. به نظرم این پرش‌ها و در ضمن، تکرارها و بریده‌‌بریده صحبت کردن‌ها خیلی خوندنی از آب دراومده. منظورم از خیلی خوندنی یعنی در عین اینکه آشفتگی ذهنی راوی رو بی‌نهایت خوب نشون می‌ده، ما رو توی فهم سیر وقایع زندگی راوی دچار مشکل نمی‌کنه و اتفاقاً این‌که خواننده توی این پرش‌ها باهوش فرض می‌شه، احساس خوبی رو هم منتقل می‌کنه. 

به‌واسطه‌ی درگیری با نشخوار فکری (اورتینک!)، خیلی زیاد با راوی احساس نزدیکی کردم. هر چند خط یه بار، وقتی پرش فکری و مدل فکرهای راوی رو می‌خوندم، پیش خودم می‌گفتم: «خدای من! چقدر آشنا!» اگر خدایی‌ناکرده شما هم درگیر اورتینک باشین، احتمالاً خیلی خوب راوی رو درک بکنین. به‌طبع، قرار نیست یه کتاب شاهکار باشه این کتاب، اما خوشحالم از خوندش. گمونم باید تشکر کنم از اون معلمی که معرفی‌ش کرد. :))
        

34