یادداشت آرزو حسام
1403/12/9
جدی من هربار نویسندهی ایرانی خوب پیدا میکنم بینهایت ذوق میکنم. سارا سالار هم رفت تو لیست نویسندههای محبوبم. من تو ریویوهای این کتاب خیلی با این نقد مواجه شدم که چرا لحن کتاب بعضیجاها کوچهبازاریه، چرا خیلی ناپخته بهنظر میرسه و چهطوری جایزهی بنیاد گلشیری رو برنده شده. خب خیلی واضحه! کتاب مال دههی هشتاده، فضای اون زمان با الان زمین تا آسمون فرق میکنه و نویسنده برای نوشتن یه رمان امروزی که مخاطبش بتونه باهاش ارتباط برقرار کنه ناچار بود این نثر و شیوه نوشتن رو انتخاب کنه. بهنظرم کتابی بود که نویسنده وقت و حوصله پاش گذاشته بود و سوژه زیبایی هم انتخاب کرده بود. اما اینکه در آخر گندم و راوی یکی بودن یا نه، باید بعد از دوبارهخوانی با خودم به نتیجه برسم. -انگار خجالت نمیکشم، انگار دیگر از دیدن این چیزها و از اینکه دارم چلوکباب میخورم خجالت نمیکشم، میدانم که این تقدیر است و این زندگییی است که برای هرکس یکجور است و هرکس باید همانجورش را زندگی کند. این تقدیر است و وقتی فکر میکنیم تغییر کرده است یا تغییرش دادهایم، نمیدانیم که همان تغییر هم تقدیر است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.