بریدهای از کتاب احتمالا گم شده ام اثر سارا سالار
1403/3/12
3.4
13
صفحۀ 29
می خواهم دوباره در حالی که بوی آن قرمه سبزی دارد دیوانهام می کند به گندم بگویم:«من باید بروم» می خواهم گندم حتی نپرسد چرا، انگار که خودش می داند الان آرش و آرمان از مدرسه می آیند و باید بروم بهشان ناهار بدهم. شاید هم نمیداند ، شاید فقط این را می داند که وقتی کسی میگوید باید بروم ،یعنی باید برود...
می خواهم دوباره در حالی که بوی آن قرمه سبزی دارد دیوانهام می کند به گندم بگویم:«من باید بروم» می خواهم گندم حتی نپرسد چرا، انگار که خودش می داند الان آرش و آرمان از مدرسه می آیند و باید بروم بهشان ناهار بدهم. شاید هم نمیداند ، شاید فقط این را می داند که وقتی کسی میگوید باید بروم ،یعنی باید برود...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.