یادداشت سید حسن عمادی

        کتاب جالبی بود
انقدر جالب که کلی فیش و پیش‌نویس آماده کرده بودم برا یادداشت نوشتن ولی حیفم میاد چیزی بنویسم و کامل نباشه😅

یه کلیتی از کتاب رو به بهانه‌ی کتاب «می‌خواهم بمیرم ولی دوست دارم دوکبوکی بخورم»، تو یادداشت اون کتاب با عنوانِ "یادداشتی بر کتابِ نخوانده؛ یا «چرا نخواندم»" نوشته بودم. بخش‌های مربوطِ همونو اینجا میارم:

نایادداشتی بر کتابِ خوانده
یا «جای یادداشت خالی»
...
بذارین از یه کتاب دیگه شروع کنم: کتاب «احتمالاً گم شده‌ام» از خانم سارا سالار. توی اون کتاب، ما از زاویه‌ی اول شخص با زندگی خانمی آشنا میشیم که خلأهایی تو ذهن و روانش داره و تا آخر کتاب باهاش کلنجار میره.
زندگی شخصیت نقش اول کتاب، کدهایی داره که با زندگی خود نویسنده مطابقت داره؛ ولی تفاوت‌هایی هم هست و معلوم نمیشه نویسنده زندگی خودش رو داستان کرده یا اینکه نه، خودش «گم‌شده» نبوده. مهم هم نیست. مهم اینه که تونسته «گم‌شدگی» رو برای مخاطبش درونی بکنه، به تصویر بکشه، ملموس کنه، قابل درک کنه، و از طرفی یه داستان خوب هم تعریف کرده.
در مجموع به نظرم کتابِ داستانیِ خیلی خوبیه (البته شاید به خاطر اینه که موقع خوندنش خودم هم احتمالاً گم شده بودم)
...
چرا به نظرم «احتمالاً گم شده‌ام» کتاب خوبیه و با دوکبوکی مقایسه‌ش می‌کنم؟
چون اولاً به سمت درمان/ توهم درمان/ خوددرمانی نمیره. (اتفاقاً اینجا هم شخص اول پیش روانکاو میره و ازش نسخه می‌گیره؛ ولی آخر داستان یه اتفاق ویژه میفته که لو نمیدم، ولی نشون میده نسخه‌ها معجزه نمی‌کنن؛ خود آدم باید [با استفاده از مشاوره‌ها] به تعادل برسه.)
و ثانیاً با فضای داستانی‌ای که داره، کلی خاطره و شخصیت، کلی شکست و پیروزی، کلی موقعیت عینی و ملموسِ مرتبط با اون مشکلِ درونی رو به مخاطب نشون میده. اینجوری هم مختصات «گم‌شدگی» رو نشون داده و توهم ایجاد نمی‌کنه؛ هم اجازه میده کسایی که گم شده نیستن بتونن با کتاب همراه بشن و همذات‌پنداری کنن.
(به نظرم تو کتاب دوکبوکی، مخاطب یا احساس می‌کنه خودش هم افسرده‌خو هست، که گفتم، به نظرم بخشیش توهمه؛ یا مخاطب احساس می‌کنه افسرده‌خو نیست، که کتاب دیگه هیچی برا گفتن نداره و دلیلی برای ادامه دادن نمی‌مونه.)

لینک اون یادداشت:
behkhaan.ir/reviews/5c33313c-44a7-4d5e-9237-711a8dab63fd
      
12

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.