معرفی کتاب خواهرم و عنکبوت (پنج داستان) اثر جلال آل احمد

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
6
خواندهام
128
خواهم خواند
18
نسخههای دیگر
نمایش همهتوضیحات
-خدابیامرزه مادرمو.می گفت آتیش جهنم به تن آدم حروم می شه.که من دیگر طاقت نیاوردم.دویدم بالا سراغ خواهرم که روی تخت نشسته بود و داشت آب جوجه اش را قاشق قاشق می خورد.ونگاهش به عنکبوت گوشه ی درگاه بود.نشستم پای تختش و همان جور که هق هق می کردم،فریادم درآمد: -چه بلایی می خوان سرت بیارن خواهر؟من نمی زارم خواهر،من نمی زارم... که مادرم رسید،دستش روی سرم بود که گفت: -پسر جون تو دیگه حالا بزرگ شده ای.خودش خواسته ننه.مگه نه دخترجون؟ که خواهرم قاشق را انداخت توی سینی و فریائ کشید: -خدایا چرا مرگ منو نمی رسونی!؟چرا؟ ""
یادداشتها