معرفی کتاب کرگدن اثر اوژن یونسکو مترجم جلال آل احمد

در حال خواندن
5
خواندهام
178
خواهم خواند
63
نسخههای دیگر
نمایش همهتوضیحات
والا بودن در این تفسیر جسورانه از وضعیت انسان با مضحک بودن اشتباه گرفته شده است.این نمایشنامه پایه ی ثابت تمام کلاس های تئاتر و هنرهای نمایشی قرن 20 ام بوده است.در این اثر،شهر کوچکی توسط شهروندی که به کرگدن تبدیل شده و نظم اجتماعی را زیر پا می گذارد ،محاصره شده است.هرچه شهروندان بیشتری به کرگدن تبدیل می شوند ،زیر پا گذاشتن قوانین غیرقابل تحمل تر می شود.در این شرایط،مردی به نام برانژه نمی تواند هویت و شکل خود را تغییر بدهد...مشکل می توان اوژن یونسکو را، بهتر از اوژن یونسکو تفسیر کرد. اوژن یونسکو، زاییده ی دنیای رهایی و تخیل خویشتن است که بی هیچ قید و بندی، با نگاهی گزنده و مضحک دنیا را به تصویر می کشاند. با نقب به خود و به من و به تو و دیگری؛ دنیا را می گوید و درباره ی نوشته هایش می گوید:؛وسوسه های متناقض یا مکمل مرا به نوشتن وامی دارد: میل به قدرت، نفرت، میل به بخشوده شدن، عشق، دلهره، دلتنگی، سرگشتگی، اعتماد به نفس، عدم اعتماد به نفس، اطمینان به آن چه تایید می کنم، نیاز وافر به آگاهی، نیاز وافر به آگاهی دادن، تواضع، تفریح!!! اما اگر برای تفریح بود، این مشقت، این خستگی غیرقابل تحمل، زمانی که کار می کنم، از برای چیست؟مسلما نوشتن نمایش نامه کار بسیار دشواری است. باید جان کند. باید قلم به دست گرفت که بسیار سنگین است...نمایش نامه ی کرگدن یک فانتزی تلخ از مسخ آدم هاست. این آدم ها چه کسانی هستند؟ آدم هایی که گرفتار زندگی روزمره ی خود شده اند و در عالم بی خبری و جهالت دنباله رو آدم های پرمدعایی هستند که آنها را تحقیر می کنند. آدم های پرمدعایی که فکر می کنند از آگاهی بیشتری نسبت به قشرفرودست برخوردارند و به آنها فخرمی فروشند؛ در حالی که خود در جهالتی دیگر فرورفته اند. آدم هایی که به جهت برخورداری از ثروت، خودشان را از دیگران برتر می دانند و نیز آدم هایی که قدرت، آن ها را مغرور و سرمست کرده است.اینها آدم هایی هستند که در این فانتزی مسخ شده اند و همگی تبدیل به حیوان هایی شده اند که زمین دیگر تاب تحمل سنگینی آن ها را ندارد.دراین میان، تنها یک نفر است که درعین بی ادعایی زندگی خود را می گذراند و از تمامی این هیاهو به دور مانده است و تن به این مسخ تلخ نمی دهد و همین آدم است که نماینده ی همان مردم اندک جامعه است که زندگی به راستی سالمی را می گذرانند.
بریدۀ کتابهای مرتبط به کرگدن
نمایش همهلیستهای مرتبط به کرگدن
یادداشتها
1401/9/1
یونسکو برای نشان دادن از بین رفتن ارتباط شفاهی و عدم برقراری ارتباط از ضدزبان و کلیشه استفاده میکند. جایگزینی دیالوگ با تکگویی و ضددیالوگ. شخصیتها در دنیای خود محبوسند و هرکس برای خود سخن میگوید و به دیگران گوش نمیدهد. یونسکو برای نقد ابتذال از کلیشه استفاده میکند. گفتن جملاتی پیشپاافتاده و ساده به صورت غیرارادی و ترجیعبند مانند و بدون ارتباط منطقی. یونسکو در یادداشتها و ضدیادداشتها مینویسد: هر زبانی فرسایش پیدا میکند و خالی از معنا میشود و سعی در تجدید و احیا و یا به بیانی سادهتر، گسترش آن، وظیفهی هر آفرینندهای است. ما با یک اثر ابزورد روبهروییم. همینطور اثری که به شدت از فاشیسم و نازیسم انتقاد میکند. کرگدن شدن با اشاره به یونیفورم سبز ارتش آهنین رومانی گواه این قضیه است. «حاوی اسپویل» برانژه با وجود شخصیت خاکستریش به انسانیت پایبند میماند. برعکس بقیه مردم برانژه وقتی کرگدن را میبیند متعجب نمیشود اما با ادامه داستان میبینیم که نمیتواند مسخ شدن انسانها را بپذیرد. تمام جماعت و حتی روشنفکران کرگدن میشوند. اما چرا؟ قدرت. قدرت در دست کرگدنهاست. به گمانم یونسکو در این نمایشنامه میخواهد از دست رفتن هویت انسانی و پیوستن کورکورانه انسانها به قدرت را نشان دهد. یونسکو کمالگرا نیست. برانژه یک شخصیت خاکستری است، کسی که رفتارش مدام نقد میشود اما ویژگی برتر او آن است که مسخ قدرت نمیشود.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
8
1403/10/24
0
1403/7/11
25
1403/5/23
4
1403/7/14
35
1401/10/5
24
1403/7/18
36
1403/7/12
این نمایشنامۀ جالب و خواندنی؛ مرا به تامّل واداشت و نخست به یاد کتاب «مسخ» از «کافکا» و بعد «مزرعۀ حیوانات» از «جورج اورول» افتادم که در هر دو شاهد تبدیلشدن یک یا چند موجود به موجوداتی دیگر بودیم. اما در «کرگدن» شاهد تبدیل گروهی از موجودات به موجوداتی دیگر هستیم و جالب است که انگیزه یا علت تبدیل هر فرد با دیگری تفاوتهایی دارد. در ادامۀ ماجرا شاهدیم؛ کسانی به کرگدن تبدیل میشوند که قدرت، جسارت، خودپسندی و فعالیت بیشتری دارند و در عین حال در بعضی مسائل چون ابراز عشق و علاقه و محبت کردن به دیگران ضعف دارند. (موسیو پاپیون، دودار، ژان و...) وقتی این بیماری ـ کرگدنیسم ـ فراگیر میشود؛ کسانی که از ابتدا با آن به شدت مخالف بودند و آن را نمیپسندیدند، خودشان از آن دفاع میکنند و بدان متمایل میشوند و در نهایت به جمع کرگدنها میپیوندند. در پایان تنها یک نفر باقی میماند که آن هم از تنهایی به جان آمده و تصور میکند که کرگدن شدن بهتر باشد تا آدم باقیماندن و دوست دارد برای فرار از تنهایی به جمع آنان بپیوندد، اما در عین حال شک دارد که این کار درست است یا نه؟ در زندگی روزمره همۀ ما با مسائل گوناگونی روبرو میشویم. گاهی این مسائل را نمیپذیریم، اما وقتی کمکم تعداد زیادی از اطرافیان ما آن را پذیرفتند، ما هم به قول معروف یخمان آب میشود و کمکم آمادۀ پذیرش میشویم و دیری نمیگذرد که یکی از مدافعین دو آتشۀ آن مسئله میشویم. «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو!...» در نمایشنامۀ «ملاقات بانوی سالخورده» از «فردریش دورنمات» هم دیدیم که ابتدا تمام مردم از «ایل» حمایت کردند. اما طولی نکشید که یکییکی به جمع محکوم کنندگان وی پیوستند و در نهایت همان یکی دو نفر باقی مانده هم با بقیه همراه و همصدا شدند. انسان با اینکه تنها به دنیا میآید و تنها زندگی میکند و تنها میمیرد؛ اما دوست دارد در جمع باشد و تحمل تنهایی و دور از جمع بودن یا شاید بهتر باشد بگوییم؛ رو در رو و در برابر جمع قرار گرفتن را ندارد. زبان و نثر مترجم یعنی جلال هم زیبا است و هم خواندنی و البته ممکن است، بعضیها چندان آن را نپسندند.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
25
1403/7/12
17
1403/7/10
اولین مواجه من از تغییر ظاهر انسان در یک کتاب، خوندن مسخ کافکا با ترجمه صادق هدایت بود که به سالها پیش برمیگرده. یادم نمیاد چند بار اون داستان رو خوندم تا بتونم بفهمم که چی شد. اما در این کتاب مسخ شدن انسانها دیگه برام غیرقابل باور نبود. هیچ کرگدنی با تغییرش من رو متعجب نکرد حتی اگه صاحب فاخرترین کلمات و منطقیترین انتقادها بود.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
5