مرتضی اسکویی

مرتضی اسکویی

@mortix
عضویت

شهریور 1403

12 دنبال شده

10 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
        
آخرین روز یک محکوم از ویکتور هوگو برای من تجربه‌ای متفاوت بود. هرچند این رمان نسبتاً کوتاه را می‌توان اثری متوسط دانست، اما ارزش و اهمیت تاریخی و فکری آن انکارناپذیر است. هوگو در این اثر گویی بیش از هر چیز در پی انتقال پیام خویش است؛ پیامی علیه مجازات اعدام. همین امر باعث می‌شود روایت حالتی شتاب‌زده و خطابه‌وار پیدا کند و گاه عمق داستان‌پردازی در پسِ شدتِ بیانِ ایده‌ها کمرنگ شود.
با این حال، در نظر داشتن زمان نگارش کتاب اهمیت فراوان دارد. این متن حدود دویست سال پیش نوشته شده، و شگفت‌انگیز است که در آن دوران نویسنده‌ای می‌توانست با چنین صراحتی در رد مجازات اعدام و سیاست‌های حکومتی سخن بگوید؛ آن هم در جامعه‌ای که هنوز گیوتین را ابزار رسمی عدالت می‌دانست. این آزادی بیان در قرن نوزدهم، به‌ویژه در قیاس با شرایط امروز برخی جوامع، نکته‌ای تأمل‌برانگیز است.
به‌عنوان خواننده، هنوز در مورد اعدام به جمع‌بندی قطعی نرسیده‌ام. از یک‌سو خود را جای خانواده‌ی قربانی می‌گذارم و میل به انتقام را درک می‌کنم، و از سوی دیگر بر این باورم که دست‌کم در حوزه‌ی اعدام‌های سیاسی، خشونت عریان و بی‌محابا چیزی جز تکرار وحشی‌گری نیست. در این زمینه، هوگو با صدایی رسا سعی دارد ما را به بازاندیشی دعوت کند.
در مجموع، «آخرین روز یک محکوم» کتابی ارزشمند برای مطالعه است؛ نه به سبب پیچیدگی روایی، بلکه به‌خاطر قدرت تأثیرگذاری‌اش به‌عنوان سندی تاریخی و اخلاقی. ترجمه‌ی اثر روان و دقیق است و کیفیت چاپ نیز مطلوب بود.

      

1

مرتضی اسکویی

مرتضی اسکویی

1404/6/30 - 22:15

         تازه متوجه شدم چرا در خواندن جنایت و مکافات دچار مشکل می‌شدم و نمی‌توانستم با آن پیش بروم. دلیلش این بود که هسته‌ی اصلی اندیشه‌های داستایفسکی را پیش‌تر درنیافته بودم. در یادداشت‌های زیرزمینی این هسته‌ی مرکزی تفکر او به‌روشنی بیان می‌شود.

اگر شما هم مانند من از برخی آثار داستایفسکی چندان لذت نبرده‌اید و برایتان سؤال بوده که چرا این نویسنده چنین شهرتی یافته است، پیشنهاد می‌کنم حتماً یادداشت‌های زیرزمینی را بخوانید.

در بخش‌هایی از کتاب، من خودم را در شخصیت اصلی بازمی‌یافتم؛ به‌ویژه جایی که او روایت می‌کند چگونه ذهنش برای مدتی طولانی درگیر این پرسش بوده که چرا یک افسر به او راه نداده است و چگونه تصمیم می‌گیرد در پیاده‌رو عمداً سد راه او شود. داستایفسکی در این اثر نشان می‌دهد که لجاجت‌های کوچک و ظاهراً بی‌اهمیت چگونه می‌توانند به نتایجی تلخ بینجامند و چه فرصت‌هایی را از انسان بگیرند. او همچنین این پرسش بنیادین را مطرح می‌کند که آزادی به هر قیمت، چه تبعاتی برای فرد و جامعه به همراه دارد.

به‌تدریج احساس می‌کنم علاقه‌ی بیشتری به آثار داستایفسکی پیدا کرده‌ام.
      

5

مرتضی اسکویی

مرتضی اسکویی

1404/6/27 - 18:20

        این کتاب با تحلیل‌های جالب و نتیجه‌گیری‌های سریع، خواننده را همراه می‌کند و از حالت یک دستورالعمل خشک خارج شده و بیشتر شبیه یک گزارش پژوهشی کاربردی جلوه می‌کند.

کتاب خیلی زود به پرسش اصلی عنوان خود پاسخ می‌دهد و «باغبانی» را به‌عنوان روشی بهینه برای تربیت فرزند معرفی می‌کند.

در فصل‌های مختلف کتاب موضوعات قابل‌توجهی مطرح شده که هرکدام با مثال‌های متنوع همراه‌اند. یکی از این مثال‌ها چنین است:

در یک آزمایش، فردی با دستان بسته در اتاق قرار دارد و روبه‌روی او یک دکمه وجود دارد. او با استفاده از سر، دکمه را روشن و خاموش می‌کند. سپس کودکان یکی‌یکی وارد اتاق می‌شوند و از آن‌ها خواسته می‌شود همان کار را انجام دهند. بیشتر کودکان در این مرحله با دست دکمه را فشار می‌دهند.

در ادامه آزمایش، دست‌های فرد باز می‌شود، اما او همچنان با سر دکمه را روشن و خاموش می‌کند. این بار، اغلب کودکانی که وارد اتاق می‌شوند، با سر همان کار را تکرار می‌کنند.

نتیجه جالب این آزمایش این است که کودکان در یادگیری بصری، به اهداف و دلایل رفتار توجه می‌کنند نه فقط به خودِ عمل. وقتی دست‌های فرد بسته است، کودکان منطقی برای استفاده از سر می‌یابند، اما وقتی دست‌های او آزاد است و باز هم از سر استفاده می‌کند، دیگر دست را انتخاب نمی‌کنند و از سر تقلید می‌کنند. این آزمایش با زبان‌های مختلف هم تکرار شد و تنها زمانی که آزمونگر هم‌زبان کودکان و دست‌هایش باز بود، تقلید کامل صورت گرفت.

به‌عنوان یک والد، نتیجه‌ای که از این آزمایش می‌گیرم این است که کودکان بیشتر از وسایل، «اهداف و نیت رفتار ما» را تقلید می‌کنند.
      

1

مرتضی اسکویی

مرتضی اسکویی

1404/6/23 - 17:43

        رمان اتحادیه ابلهان در فهرست بسیاری از منتقدان به‌عنوان یکی از کمدی‌های مهم قرن بیستم معرفی شده، اما تجربه‌ی شخصی من از آن متفاوت بود. با ارفاق بسیار، می‌توانم این اثر را در حد یک رمان متوسط و صرفاً سرگرم‌کننده بدانم، نه شاهکار کمدی.

شخصیت اصلی، ایگنیشس جی. رایلی، ضدقهرمان داستان، نمادی از بلاهتی است که شاید نمونه‌هایی از آن را در اطراف خودمان دیده باشیم. او به شکل اعصاب‌خردکنی به حماقت‌هایش می‌بالد و نکته‌ی جالب اینجاست که تقریباً تمام شخصیت‌های دیگر کتاب نیز در همین اتحادیه‌ی ابلهان قرار دارند. همین نگاه، معنای عنوان کتاب را روشن می‌کند. می‌توان گفت نقطه‌قوت رمان همین است: نویسنده توانسته متنی بیش از ۴۵۰ صفحه را تنها با مجموعه‌ای از کاراکترهای ابله پیش ببرد.

اما فراتر از این ایده‌ی خلاقانه، تجربه‌ی خواندن چندان لذت‌بخش نیست. متن اغلب کش‌دار می‌شود، موقعیت‌های طنز به تکرار می‌افتد و به‌جای خنده‌ی واقعی، نهایتاً در چند صحنه لبخند کوتاهی بر لب خواننده می‌نشیند. برای اثری که در فهرست صد کتاب برتر آمریکا قرار گرفته و ژانرش کمدی است، این دستاورد کمی ناامیدکننده به نظر می‌رسد. 

در مجموع، اتحادیه ابلهان از نظر ایده و نگاه طنزآلود به جامعه اثری قابل‌توجه است، اما برای من تجربه‌ای طولانی، پراکنده و کمتر خنده‌آور بود.
      

25

مرتضی اسکویی

مرتضی اسکویی

1404/6/2 - 13:23

7

مرتضی اسکویی

مرتضی اسکویی

1404/5/24 - 14:33

        کتاب حاضر شاید یکی از آن آثاری باشد که سخت بتوان درباره‌اش حرف زد. سراسر اثر، خواننده را با شوک و خشونت کلامی مواجه می‌کند و همین امر باعث می‌شود هر صفحه‌اش حس و حال خاص خود را داشته باشد. قلم بی‌نظیر روبر مرل اجازه نمی‌دهد کتاب را نیمه‌کاره رها کنید و هرچند شاملو نهایت تلاش خود را کرده تا با افزودن پاورقی‌هایی که گاه اراجیف به نظر می‌رسند متن را توضیح دهد، ترجمه در مجموع قابل تقدیر است.

یکی از نقاط ضعف جزئی کتاب، عدم ترجمه کامل درجات نظامی آلمانی است؛ این موضوع گاهی برای خواننده کمی گیج‌کننده می‌شود، اما دلیل آن روشن است: برخی درجات، مانند درجه‌ای بین سروان و سرگرد، منحصر به نظام ارتش نازی‌ها بوده و تطبیق دقیقی با دیگر نظامات ارتشی جهان ندارد.

کتاب مدعی است که اتفاقات روایت شده واقعی هستند و تا آنجا که می‌توان فهمید، حتی خود آلمانی‌ها نیز صحت آن‌ها را تأیید کرده‌اند. نکتهٔ قابل تأمل اما شخصیت جلاد مدرن داستان است؛ کسی که خود را تنها مجری دستورات می‌داند و نه مقصر. این نگاه، که امروز شاید کمی دور از ذهن باشد، در آینده نزدیک به یکی از چالش‌های اخلاقی و قضایی جهان بدل خواهد شد.

مسئله واضح است اما تصمیم‌گیری دشوار: یک جانی در دفاع از اعمالش می‌گوید «من فقط از دستورات اطاعت کردم». پرسش بنیادی کتاب این است که تا چه حد می‌توان چنین دفاعی را پذیرفت؟ مرل این پرسش را بی‌پرده در ذهن خواننده می‌کارد و او را وادار می‌کند میان وظیفه و مسئولیت اخلاقی تردید کند.

در مجموع، کتاب تجربه‌ای تکان‌دهنده است؛ اثری که هم از نظر زبانی و هم از نظر محتوایی چالش‌برانگیز است و پس از خواندنش، ذهن خواننده همچنان درگیر سوالات اخلاقی و فلسفی آن خواهد بود.
      

13

مرتضی اسکویی

مرتضی اسکویی

1404/5/10 - 10:22

        گر دنبال یک کتاب تاثیرگذار هستید که هم باهاش بخندید و هم اشک بریزید،بی‌شک، یکی از بهترین گزینه‌های موجود، این کتاب هستش
رومن گاری تو این کتاب، یکم از تعداد کاراکترهاش کاسته و به معنی بیشتر پرداخته است. به بهترین و کم‌خطرترین حالت ممکن، مساله اسلام و عرب و جهود و اسرائیل را مطرح کرده و پوچی ماجرا را بیان می‌کند. 
داستان مدام در حال نزدیکی به اوج است و در این راه فراز و فرودهایی هم دارد ولی از نفس نمی‌افتد
⚠️⚠️⚠️⚠️خطر اسپویل⚠️⚠️⚠️⚠️
اوج داستان بعد از مرگ رزا خانم و در چند صفحه پایانی آن است که قهرمان کتاب، محمد، یک عرب مسلمان، حتی حاضر به ترک جنازه رزا خانم، یک جهود عاشق اسراییل، نمی‌شود و سه هفته در کنار او می‌خوابد.
یک تراژدی بی‌نظیر خلق می‌شود.
ترجمه لیلی گلستان هم که خودش اثر هنری است و همانطور که خودش توضیح می‌دهد، بی‌ادبی موجود در متن را بخاطر امانت داری، به سانسور ترجیح می‌دهد. نثر بسیار روان و سیال است و لحظه‌ای حواس شما از ماجرا پرت نمی‌شود.
خلاصه کلام اینکه عالی بود...
      

4

مرتضی اسکویی

مرتضی اسکویی

1404/5/6 - 23:27

        📚 نقد شخصی: ذِن و هنر نگهداری موتورسیکلت
⚠️⚠️⚠️خطر اسپویل⚠️⚠️⚠️

این کتاب رو خوب شروع کردم. فضای جاده، رابطه‌ی پدر و پسر، و اون حالت خلوت ذهنی، جذبم کرد. اما هرچی جلوتر رفتم، خوندنش سخت‌تر شد. بیشتر از اینکه داستان تعریف کنه، درگیر فلسفه، تعریف‌های گنگ، و مونولوگ‌های طولانی شد که خیلی جاها حس کردم دارن بی‌هدف تو در و دیوار می‌زنن.

کتاب ادعا می‌کنه ذِن و زندگی روزمره رو بهم وصل می‌کنه، ولی حقیقت اینه که مفاهیم ذِن توش خیلی گم‌وگور و پراکنده‌ست. از یه جایی به بعد، نه از موتورسیکلت خبری هست، نه از ذِن، فقط یه ذهن درگیر با خودش.

با این حال، رابطه‌ی پدر و پسر، مخصوصاً از زاویه‌ی از‌دست‌دادن، برام قابل لمس بود. من خودم پدرم رو زود از دست دادم، و یه جاهایی واقعاً با کریس هم‌ذات پنداری داشتم. وقتی آخر کتاب می‌گه که پسرش بعداً کشته شده، یه ضربه‌ی عمیق داشت که انگار ناگهان همه‌ی تلاش‌ها برای ترمیم اون رابطه، توی هوا پودر شد.

راستش این کتاب به من نمی‌خورد. فرهنگش، زبانش، شکل نگاهش به دنیا… برام آشنا نبود.
اما با همه‌ی نقدها، نمی‌تونم بگم کتاب بی‌ارزشه. یه صداقت دردناک توش هست، یه کشمکش واقعی برای معنا، که آدمو با خودش می‌کشونه تا ته. حتی اگه از جنس تو نباشه.

✅️کیفیت فیزیکی کتاب
کیفیت چاپ و کاغذ هم بسیار عالی بود. 
چندتا غلط املایی هم داشت که قابل چشم پوشی بود.

📌 خلاصه‌اش؟
به کسی توصیه‌ش نمی‌کنم، ولی خودم خوشحالم که تا آخرش رفتم.برای این حجم از مطلب یعنی حدود ۶۲۰ صفحه،تعداد تاپیکهایی که درگیرم کرد خیلی کم بود.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

مرتضی اسکویی

مرتضی اسکویی

1404/4/13 - 00:26

        
📖 رنج‌های ورتر جوان | یوهان ولفگانگ گوته
ترجمه‌ی عالی: محمود حدادی (نشر ماهی)

کتاب تموم شد. و همون‌طور که انتظار می‌رفت، بی‌نقص بود.
نه فقط از نظر داستان، بلکه به خاطر اون فرمِ نامه‌نگاری، لحن پر از التهاب، و شخصیتی که انگار از مرز عقل عبور کرده و داره با تمام وجود زندگی می‌کنه.

این فقط یه تراژدی عاشقانه نیست — روایتیه از درگیری بین دل و جهان. بین کسی که زیاد احساس می‌کنه، و دنیایی که براش زیادی واقعیه.

گوته خودش عاشق یه زن متأهل به‌نام لوته بوف بود؛ کسی که الهام‌بخش شخصیت شارلوت شد. حتی ماجرای خودکشی، برگرفته از زندگی یکی از دوستان نزدیکش بود.
درواقع گوته با نوشتن این کتاب، خودش رو از غرق‌شدن نجات داد. ورتر همون گوته‌ست، اگه نمی‌نوشت و فقط می‌سوخت.

ترجمه‌ی محمود حدادی از نشر ماهی فوق‌العاده‌ست — هم دقیق، هم شاعرانه، با کیفیت بالای چاپ و طراحی. یکی از بهترین نسخه‌های فارسی‌ای که می‌شه خوند.

یه نکته‌ی جالب در جریان خوندن این کتاب برام روشن شد:
در ادبیات اروپای غربی، به‌ویژه آلمان و فرانسه، برخورد با عشق ممنوع و رابطه‌های مثلثی خیلی متفاوته با ادبیات روسیه.
در ورتر، در سرخ و سیاه، حتی در بابا لنگ‌دراز، مردها بیشتر درگیر خود عشقن تا شوهر زنِ محبوب‌شون.
ولی در روسیه (مثل آنا کارنینا)، خیانت زن به مرز گناه و فاجعه می‌رسه.
این تفاوت فرهنگی، از ادبیات فراتر می‌ره و به ریشه‌ی نگاه جامعه به عشق و مالکیت می‌رسه.

‌
✨ پایان ورتر، مثل مرگ در سکوت بود — اما نه خاموش، بلکه با طنین بلند.
کتابی که نه فقط خونده می‌شه، بلکه تا مدت‌ها با آدم می‌مونه.

🔖 #رنجهای_ورتر_جوان #گوته #نشر_ماهی #محمود_حدادی #ادبیات_جهان #نقد_کتاب #کتابخوانی #ورتر #ادبیات_اروپا #کتاببخوانیم #کلاسیک_مدرن
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

24

مرتضی اسکویی

مرتضی اسکویی

1404/3/31 - 23:43

        
### 🎭 نقدی بر جایگاه چخوف در ادبیات: بازنگری در عظمت یک نویسنده

آنتوان چخوف، از چهره‌های شاخص ادبیات روسیه و جهان، معمولاً به عنوان استاد داستان کوتاه و نمایشنامه‌نویسی مدرن شناخته می‌شود. اما آیا همه‌ی این بزرگداشت‌ها واقعاً با تجربه‌ی خواننده‌ی امروز همخوان است؟ یا بخشی از این عظمت، حاصل تبلیغات فرهنگی، سنت دانشگاهی، و نوعی احترام تاریخی است که به چالش کشیدن آن نوعی تابو محسوب می‌شود؟

---

### 📚 از واقعیت تا افسانه

در بسیاری از محافل ادبی، چخوف جایگاهی تقریباً مقدس دارد. نمایشنامه‌هایی چون *سه خواهر*، *باغ آلبالو* یا *دایی وانیا* مرتباً اجرا می‌شوند و در کلاس‌های دانشگاهی تجزیه و تحلیل می‌شوند. با این حال، برای خواننده‌ای امروزی – حتی خواننده‌ای جدی و علاقه‌مند به ادبیات – آثار نمایشی چخوف می‌توانند سرد، کش‌دار و بدون پیشرَوی محسوس به نظر برسند.

برای نمونه، *سه خواهر* بیش از آن‌که داستانی را روایت کند، فضایی را نمایش می‌دهد: فضایی از بی‌تحرکی، حسرت و شکست‌های کوچک. شخصیت‌ها حرف می‌زنند، آه می‌کشند، رویا می‌بافند، ولی هیچ‌گاه به چیزی نمی‌رسند. در نتیجه، آنچه برخی آن را «رئالیسم بی‌نظیر» می‌نامند، از دید دیگران می‌تواند «بی‌عملی کش‌دار» و «یأس بدون پرداخت» تلقی شود.

---

### ✍️ داستان کوتاه‌های چخوف: جایی که جادوی واقعی اتفاق می‌افتد

بسیاری از منتقدان نیز معتقدند که چخوف در قالب داستان کوتاه درخشان‌تر و مؤثرتر است. آثاری چون *غم* یا *بانو با سگ ملوس* با ایجاز، شخصیت‌پردازی عمیق، و ضربه‌ی احساسی قوی، توانایی بالای او در ثبت لحظه‌های انسانی را نشان می‌دهند.

در این قالب، چخوف موفق می‌شود بدون فلسفه‌بافی یا تکرار، جوهره‌ی یک وضعیت انسانی را استخراج کند. تضاد بین زندگی و مرگ، عشق و بی‌وفایی، امید و یأس، همه در چند صفحه جان می‌گیرند. این تفاوت بین دو قالب نشان می‌دهد که گاهی برخی نویسندگان در قالبی خاص بیشتر می‌درخشند، و اصرار بر عظمت تمام‌قد آن‌ها، نادیده گرفتن همین تفاوت‌هاست.

---

### 🧠 بزرگ‌نمایی و دستگاه فرهنگی

این احساس که چخوف (یا حتی نویسندگانی مانند هنری جیمز) بیش از حد بزرگ شده‌اند، منحصر به ادبیات فارسی نیست. در فضای جهانی نیز بسیاری از نام‌ها به‌واسطه‌ی حلقه‌های نقد، ترجمه، نشر و دانشگاه گسترش یافته‌اند، نه صرفاً به‌خاطر کیفیت ماندگار آثارشان.

چهره‌هایی چون چخوف یا هنری جیمز اغلب نه به دلیل جذابیت روایی، بلکه به‌واسطه‌ی امکان تحلیل‌های چندلایه مورد توجه‌اند. آثارشان منبعی برای گفت‌وگو و مقاله‌نویسی‌اند، نه الزاماً تجربه‌ای دلنشین یا فراموش‌نشدنی برای خواننده عادی.

---

### ✋ نتیجه‌گیری: ارزش‌گذاری آزاد و فردی

این که خواننده‌ای نتواند با چخوف یا هر نویسنده‌ی بزرگی ارتباط بگیرد، نه نشانه‌ی کم‌فهمی اوست و نه ایرادی در سلیقه‌اش. برعکس، این نوع نگاه انتقادی به «شهرت‌های تثبیت‌شده» بخشی از بلوغ ادبی‌ست.

ادبیات، برخلاف ریاضی، هیچ وقت مطلق نیست. این که از چخوف خوشت نیاد، ولی شیفته‌ی داستان‌های کوتاه‌تر و موجزتر باشی، یک انتخاب سالم و منطقیه — نه «بدسلیقگی». گاهی بزرگ‌ترین نویسنده‌ها هم فقط در بعضی کارهاشون بزرگ‌ن.

      

1

مرتضی اسکویی

مرتضی اسکویی

1404/3/15 - 18:06

        
📘 **نقد شخصی بر «مرگ ایوان ایلیچ» – لئو تولستوی**


کتابی خواندم که همه آن را شاهکار می‌دانند؛
اما من—با همه‌ی احترام به قلم تولستوی—دلم با او نبود.

«مرگ ایوان ایلیچ» کتابی است که از همان اول پایانش را می‌دانی. نه پیچشی هست، نه حادثه‌ای، نه عشق. فقط مرگ.
اما حیرت‌انگیز است که همین مرگِ از پیش معلوم، چطور می‌تواند تا صفحه‌ی آخر، آدم را با خودش بکشاند.

نویسنده می‌خواهد بپرسد:
آیا زندگی‌ای که کرده‌ای، واقعاً «زندگی» بوده؟
و اگر حالا مرگ روبه‌رویت ایستاده، آیا چیزی داری که حسرتش نباشد؟

راستش، من نه با فلسفه‌ی تولستوی زندگی کردم، نه او مغزم را تکان داد.
اما دلم را—ناخودآگاه—برد سمت خاطره‌ای شخصی، غمگین، قدیمی... یاد خواهری افتادم که دیگر نیست.
و شاید همین، بزرگ‌ترین کاری‌ست که یک داستان می‌تواند بکند:
نه موعظه، نه قضاوت، فقط **یادآوری**. یادآوریِ چیزی از خودت که فراموش کرده بودی.

پس نه، این کتاب برای من شاهکار نبود.
اما **خاص بود**.
و گاهی، همین کافی است.
      

18

مرتضی اسکویی

مرتضی اسکویی

1404/3/1 - 19:28

        
**کتابی که باید در هر خانه‌ای باشد...**

*تاریخ هنر گمبریچ* از آن کتاب‌هایی‌ست که هم آموختنی‌ست، هم لذت‌بخش. روایتی روان و جذاب از مسیر پرپیچ‌وخم هنر، از نقاشی‌های غار گرفته تا آثار مدرن، با زبانی ساده و تصویری روشن.
نشر نی و ترجمه‌ی علی رامین انصافاً قابل احترام‌اند — هرچند ایراداتی مثل اشتباهات ارجاعی یا واژگان ثقیل مثل «مستوی» و «مالا» گاهی خواننده را مکث می‌دهند.

جمله‌ی آغازین کتاب هنوز در ذهنم زنگ می‌زند:
**«هیچ چیز به نام هنر وجود ندارد، تنها هنرمندانی هستند.»**
گمبریچ نگاه ما را از "تعریف" هنر به سوی تجربه‌ی انسانی آن می‌برد؛ به جای آن‌که بخواهد هنر را روی طاقچه بگذارد، آن را در دل زندگی قرار می‌دهد.

در پایان هم با تواضعی شگفت‌انگیز می‌گوید که حتی خودش هم در مواجهه با آثار پست‌مدرن، گاهی سردرگم است — و همین، شاید انسانی‌ترین بخش کتاب باشد.

اما نقدهایی هم هست: نادیده‌گرفتن هنر روسیه، بی‌توجهی به معماری اسلامی ایران، یا حذف عجیب ساگرادا فامیلیا، همه نشان از جانبداری ناخودآگاه کتاب به سمت اروپای شمال‌غربی دارد.

با این‌همه، *تاریخ هنر گمبریچ* کتابی‌ست که جای خالی‌اش روی هیچ قفسه‌ای نباید باشد. نه فقط برای هنردوستان، بلکه برای هرکسی که می‌خواهد دنیا را با چشمی تازه ببیند.

      

8

مرتضی اسکویی

مرتضی اسکویی

1404/2/18 - 11:47

        📚 طبل حلبی | گونتر گراس
📖 حجیم، تاریک، کابوس‌وار... و واقعاً بی‌نظیر.

این رمان غول‌آسا که برنده‌ی نوبل ادبیات برای نویسنده‌ش شد، یکی از عمیق‌ترین و رادیکال‌ترین روایت‌ها از قرن بیستم اروپاست. راوی‌اش، اسکار ماتسرات، کودکیه که تصمیم می‌گیره رشد نکنه و از دل این تصمیم، جهانی طنزآلود، ابسورد، و گاهی به‌طرز دردناکی واقعی ساخته می‌شه.

فضایی خلسه‌وار و پر از هذیان، جملاتی کشدار و گاهی گیج‌کننده، و شخصیتی که نه قهرمانه نه ضدقهرمان—بلکه فقط راوی بی‌احساس یک فروپاشی جمعیه. بی‌دلبستگی اسکار به اطرافیان، بی‌عملی و حتی خیانت‌هاش، خواننده رو مجبور می‌کنه با خودش درباره‌ی مرز میان همدستی و بی‌تفاوتی فکر کنه.

✅ ریتم روایت عالیه و با وجود حجم بالا، خوندنش خسته‌کننده نیست—اما...

❌ متأسفانه ترجمه‌ی سروش حبیبی تو چاپ نشر نیلوفر پر از اشکال تایپی و جمله‌های سنگین و آشفته‌ست که تجربه‌ی خوندن رو سخت کرده. (برای من یکی، آخرین خرید از این ناشر بود.)

در نهایت:
اگر دنبال یک تجربه‌ی سنگین، متفاوت، و کابوس‌وار از ادبیات مدرن هستی، طبل حلبی یه سفر فراموش‌نشدنیه.
      

2

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.