معرفی کتاب Harry potter and the chamber of secrets اثر جی. کی. رولینگ

Harry potter and the chamber of secrets

Harry potter and the chamber of secrets

4.6
592 نفر |
83 یادداشت
جلد 2

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

41

خوانده‌ام

1,369

خواهم خواند

120

شابک
9786222651879
تعداد صفحات
312
تاریخ انتشار
1401/1/2

توضیحات

        Harry Potter’s summer has included the worst birthday ever, doomy warnings from a house-elf called Dobby and rescue from the Dursleys by his friend Ron Weasley in a magical flying car! Back at Hogwarts School of Witchcraft and Wizardry for his second year, Harry hears strange whispers echo through empty corridors – and then the attacks start. Students are found as though turned to stone … Dobby’s sinister predictions seem to be coming true.

J.K. Rowling’s internationally bestselling Harry Potter books continue to captivate new generations of readers. Harry’s second adventure alongside his friends, Ron and Hermione, invites you to explore even more of the wizarding world; from the waving, walloping branches of the Whomping Willow to the thrills of a rain-streaked Quidditch pitch. This gorgeous paperback edition features a spectacular cover by award-winning artist Jonny Duddle, plus refreshed bonus material, allowing readers to learn about wand woods and get to know the many members of the Weasley family. Perfect for anyone who’s ready to lose themselves in the biggest children’s books of all time.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به Harry potter and the chamber of secrets

aram

aram

1404/2/28

Harry Potter and the Deathly Hallows 1Harry Potter and the half-blood princeHarry Potter and the Order of the Phoenix

قصه ای که با آن قد کشیدم:)

7 کتاب

هری پاتر | قصه‌ای که نه خوانده شد، نه دیده شد… بلکه زندگی شد بعضی قصه‌ها نوشته نمی‌شوند، بلکه در لابه‌لای سال‌ها، آهسته‌آهسته نفس می‌کشند. نه چون جادویی‌اند، بلکه چون خود زندگی‌اند—زندگی با همه‌ی درد، با همه‌ی عشق، با همه‌ی امید و همه‌ی تلخی. برای من، هری پاتر فقط یک مجموعه نبود. یک جهان بود، یک پناهگاه. از کودکی، وقتی هنوز دنیای واقعی شکل نگرفته بود، من در دنیای هاگوارتز قد کشیدم. با هری بزرگ شدم… وقتی اولین بار عصای جادویی‌اش را گرفت، قلب من هم جرقه زد. وقتی فهمید "انتخاب‌هایمان ما را می‌سازند"، فهمیدم که من هم می‌توانم قهرمان زندگی خودم باشم. با رون خندیدم. با آن خنده‌های بی‌دلیل، با آن شیرینی ساده و بی‌تکلفش. با گاف‌هاش، با تپق‌هاش، با صداقت بی‌مرزش… همراهی‌اش، به من یاد داد که وفاداری گاهی از تمام قدرت‌ها ارزشمندتر است. با هرمایینی جنگیدم. برای حق، برای حقیقت، برای دانستن بیشتر. او تنها دختری نبود که همه‌ی جواب‌ها را بلد بود… او نوری بود در دل تمام سؤال‌ها. با فرد و جرج خندیدم تا اشک ریختم. تا آن لحظه که یکی‌شان دیگر نخندید… و دلم ترک برداشت. با سیریوس بغض کردم. با آن مردِ آزادی‌خواهِ محکوم، که قلبش هنوز برای رفاقت می‌تپید. او مثل یک ستاره بود؛ پرنور، ولی دور… و خیلی زود خاموش. با لوپین درد را لمس کردم. زخمی همیشگی، اما روحی شریف، محجوب، معلمی که مهربانی‌اش از جنس آغوش مادرانه بود. با دراکو تردید را شناختم. او نه ضدقهرمان بود، نه دشمن… بلکه پسری گمشده در دنیایی خاکستری. با هاگرید یاد گرفتم بزرگ بودن به قلب است، نه قد. او مهربان‌ترین هیولای دنیاست. و با اسنیپ… آه، اسنیپ. با اسنیپ، فداکاری را فهمیدم. عشق خاموش، عشقی که فریاد نمی‌زند. مردی که همه فکر کردند بی‌رحم است، اما در قلبش عشقی پنهان بود که تا آخر عمر، از یاد نبرد. همان‌که تنها یک کلمه گفت، اما آن کلمه، کتاب را تکان داد: Always. و من؟ من هر سال این قصه را زندگی می‌کنم. نه یک بار، نه دو بار… بارها و بارها، چون با هر بار دیدن، بخشی از خودم را پیدا می‌کنم. من با هاگوارتز بزرگ شدم. من با وردها، با جغدها، با معجون‌ها و طلسم‌ها… و با دوستی. من با این قصه نفس کشیدم. و هنوز هم هر بار که قطارِ سکو ۹ و سه‌چهارم به راه می‌افتد، دلم پر می‌کشد. هنوز هم وقتی صدای بانو مک‌گونگال را می‌شنوم، یا نگاه جدی دامبلدور را می‌بینم، حس می‌کنم خانه برگشته‌ام. هری پاتر برای من پایان ندارد. او قصه‌ی شب‌های بارانی، صدای آرام‌بخش کودکی‌ام، پناه دلم در طوفان نوجوانی، و حالا… چراغی در مسیر آینده‌ست. هاگوارتز، هنوز هم خانه‌ام است. و همیشه خواهد بود.

15

پست‌های مرتبط به Harry potter and the chamber of secrets

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        هری‌پاتر و حفره اسرارآمیز را از همه سری کتاب‌های هری‌پاتر بیشتر دوست داشتم و دارم. حالت معمایی فضای آن و درگیری‌های هری برای یافتن هیولای حفره به‌عنوان یک پسر ۱۲ ساله واقعا بی‌نظیر بود. بخش‌هایی از کتاب بود که نفسم می‌گرفت و واقعا نمی‌شد کتاب را زمین گذاشت. اگر از من می‌شنوید کل هفت جلد هری‌پاتر را خوانده و حفره اسرار را دوبار بخوانید:)
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

12

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        مگه ممکنه فانتزی خوان باشی و از هری پاتر خوشت نیاد؟
جلد دوم هری پاتر، از جایی شروع می‌شه که خاله پتونیا و شوهرش اجازه برگشتن هری به هاگوارتز رو بهش نمیدن...
ولی مگه ممکنه هری باوجود دوست خوبی مثل رون توی اون خونه حبس بمونه؟؟
 داستان اصلی وقتی شروع می‌شه که تالار اسرار دوباره بعد از 50 سال باز می‌شه وهیولای خوفناک  تالار به دستور نواده اسلیترین افرادی که پدر و مادر جادوگر ندارن رو مورد حمله قرار می‌ده...
و کی باید دنبال حل این مشکل بزرگ باشه؟؟
معلومه!
هری، رون و هرماینی...
که البته از یک جایی به بعد هرماینی هم مورد حمله قرار می‌گیره و دیگه کنار هری و رون نیست.(البته که حتی در حالتی که خشک شده بود هم بزرگترین کمک رو به دوستاش می‌کنه.)
تو این جلد یک استاد مقابله در برابر جادوی سیاه هم داریم...که خیلییییی رو مخه.خیلی زیااااد.(یعنی چی که دامبلدور اسنیپ رو به عنوان استاد این درس انتخاب نمی‌کنه؟؟؟؟)
و در پایان باید اعتراف کنم که این کتاب رو نخوندم و نسخه صوتیش رو از نشر آوا نامه با صدای آقای آرمان سلطان زاده گوش دادم. و باید بگم عالییی بود.
پ ن: می‌دونم عادی نیست...ولی به شدت از تام ریدل خوشم میااااد💖🙂
تاریخ: آخرین روز 403 چند ساعت مانده به تحویل سال
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

22

فهیمه

فهیمه

1403/7/12

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          !حاوی اسپویلر!
من همیشه تالار اسرار رو کمتر از سایر کتاب‌های مجموعه دوست داشتم و به نظرم ضعیف‌ترین کتاب مجموعه است (و البته همچنان از خوندنش لذت بردم، می‌برم و خواهم برد). 
چرا؟ به دلایل متعدد:
اول از همه به خاطر دابی که به احمقانه‌ترین شکل ممکن می‌خواد از هری محافظت کنه! اول تلاش برای اخراج هری از هاگوارتز با شکستن ظرف دسر، بعد بستن دروازه تا هری از قطار جا بمونه و آخر هم به خطر انداختن جونش با یک بلاجر دیوانه! احمقانه‌تر از این امکان داره آیا؟ 
دوم هری و ران که وقتی از قطار هاگوارتز جا می‌مونن به جای اینکه منتظر آقا و خانم ویزلی بمونن، به جای رفتن با پودر پرواز، تصمیم می‌گیرن با ماشین پرنده تا هاگوارتز برن! احمقانه‌ترین روش ممکن! حداقل من فکر می‌کردم هری و ران عاقل‌تر از این حرفا باشن.
سوم گیلدروی لاکهارت که اصلاً معلوم نیست چرا دامبلدور استخدامش کرده! و به نظرم تقریباً به اندازه‌ی آمبریج منفوره. کلاً فکر می‌کنم اگر دامبلدور درس دفاع در برابر جادوی سیاه رو حذف می‌کرد خیلی از مشکلاتش حل می‌شدن! حداقل اینکه پای کوییرل و لاکهارت و کراوچ و آمبریج به هاگوارتز باز نمی‌شد. 
چهارم خود شخص شخیص تام ریدل! تالار رو باز می‌کنه اما به جای کشتن گندزاده‌ها بهشون هشدار می‌ده؟ و بعد حتی یک نفر رو هم نمی‌کشه؟ حتی یک گربه‌ی کوچولو رو؟ یعنی به خاطر شانس محضه که هیچ کدوم از قربانی‌ها به طور مستقیم به چشم‌های باسیلیسک نگاه نمی‌کنن؟ 
پنجم اینکه هیچ کس به جز هرماینی متوجه نمی‌شه که هیولای سالازار اسلیترینِ مارزبان که اتفاقا نماد گروهش هم ماره، یک باسیلیسکه؟ کام آن! از دامبلدور بیشتر از این حرفا انتظار داشتم.
ششم کل حوادث تالار اسرار. منظورم اینه که هری و ران خوب می‌دونن که لاکهارت یک شیاده، اما باز هم اطلاعاتشون رو می‌برن برای لاکهارت! و هری خیلی تصادفی موفق به کشتن باسیلیسک و نابود کردن دفتر خاطرات میشه. در واقع به جای اینکه با باسیلیسک حرف بزنه تا کنترلش کنه، می‌دوه و جاخالی می‌ده! اگر فاکس نبود هری حتماً مرده بود. بعد هم زهر باسیلیسک که یکی از معدود چیزهاییه که می‌تونه هورکراکس رو نابود کنه، دقیقاً کنار دست هریه! 
و آخر از همه اینکه من می‌دونم ملفوی صرفاً قصد داشته از شر دفتر خاطرات خلاص بشه، اما دادنش به جینی واقعا مسخره‌ست. ممکن بود جینی هیچ وقت از دفتر استفاده نکنه، یا خونه جا بذارتش (که تقریباً گذاشت) و کلاً دفتر وارد هاگوارتز نشه! در واقع ملفوی همه‌چیز رو سپرده به شانس!
و من به خاطر تمام این‌ها یک ستاره از امتیاز کتاب کم کردم.

پ.ن: اگر کسی پرسید هرماینی چرا توی گریفیندوره و نه ریون‌کلا، جوابش همینجاست! صرفاً برای حرف کشیدن از ملفوی تصمیم می‌گیره معجون مرکب پیچیده درست کنه! بعضی موادش رو از اسنیپ می‌دزده، توی دست‌شویی دخترا بارش می‌ذاره و بعدشم خودش رو تبدیل به گربه می‌کنه... یک گریفیندوری واقعی 😊
        

31

Saina

Saina

1403/11/18

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

12

fatemeh

fatemeh

1404/2/15

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

1