بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

ابراهیمی

@sajjadE

206 دنبال شده

57 دنبال کننده

                      
                    
گزارش سالانه بهخوان

یادداشت‌ها

نمایش همه
                من تاکنون تولستوی را نمی شناختم و مطلبی از او نخوانده بودم. ولی این کتاب شدیدا من را ترغیب به خواندن کتب دیگرش کرد. زیرا فهمیدم با انسانی جستجوگر‌ روبرو هستم.
درباره کتاب
نثر کتاب بسیار دلنشن و گیرا بود.
متن کتاب صرفا اندیشه نویسنده نبود، بلکه زندگی اش بود.
مواجهه نویسنده با سوالات اساسی انسانی بسیار دقیق بود. سوالاتی که هستند و روزبروز تقاضای توجه از وجود انسان برای مواجهه با خود را دارند، ولی انسان از مواجهه با آنها فرار می کند. فرار از طریق استدلالهای عقل خودبنیاد دکارتی. تعبیر نویسنده زیبا بود آنجا که گفت مواجهه عقلی با سوالات اساسی مانند این است که بجای حل معمای ریاضی دنبال اثبات اتحاد باشی. اثبات اتحاد نتیجه اش ۰=0 خواهد بود.در صورتیکه عقل نمی تواند به این سوالات پاسخ دهد.
نقطه اوج جاییست که نویسنده درمی یابد علی رغم پاسخ هیچ عقلی به معمای زندگی، درونش جوششی برای عدم امکان صحیح بودن این جواب است و وی در می یابد که این برای درک این سوال باسد راهی غیر از عقل - به زبان من فراعقل- لازم است. من به این حالت نویسنده می گویم ضرورت اضطرار عقلی.
یافتن خدا در وجود خود توسط نویسنده نیز نقطه اوج دیگریست که بجای استدلال عقلی، خدا را وجدان می کند و گویی خدا در درونش جلوه گری می‌کند. بعد از یافتن خدا به دنبال دین می رود تا سخن خدا را بیابد. و در ادامه جوشش درونش او را راهنمایی می کند تا با تناقضات مسیحیت مواجه شده و آنها را نپذیرد.
توجه
این تجربه امری متعالی است و نباید آن را با تصورات و احساسات مشابه دانست. فهم این تجریه تنها درصورت تجربه امکان دارد و نمی توان به شکل دیگری آن را درک کرد.
سخن بسیار و مجال اندک درباره توصیف ارزشمندی تجربه نویسنده
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 47

کسی که عاشق حق شد، عاشق خلق می‎شود که: عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست. و این عشق می‎شود زیربنای مبارزه و امربه ‎معروف و نهی ‎ازمنکر. کسی که عاشق شد، خواستار بهروزی و بهزیستی و رشد و حرکت و کمال معشوق است و در این دید حتی یک پر سبزی و یک لقمه نان و یک ورق کاغذ هم هدر نمی‎شود و ضایع نمی‎گردد، که باید هر چیز به رشد خود و کمال خود برسد ... و این فرد چگونه می‎تواند شاهد ازدست‎ رفتن استعدادهای خلق باشد ... کسی که عشق به حق دارد عاشق خلق می‎شود و آن‎ها را از بت‎ها و طاغوت‎ها و شیطان‎ها نجات می‎دهد، هر چند به درگیری و مبارزه با آن‎ها بینجامد ... مومن نمی‎تواند بی‎تفاوت و یا سازش‎گر بماند ... مومن برای انتخاب شکل‎های مبارزه ‎اش، ملاک‎هایی دارد و نورهایی دارد. هدف او و شرایط او و دشمن او، شکل مبارزه او را مشخص می‎کند ... صبر و سازندگی و رشد دادن و عمل صالح و رشد کردن، ادامه ایمان هستند و دنباله عشق به حق ... عاشق حق از یک سو عمل می ‎آورد و شاهکار می‎ آفریند و از سوی دیگر همراه و همکار؛ چون در راه، درگیری‎هایی هست که به تنهایی نمی‎توان با آن‎ها روبرو شد.

بریدۀ کتاب

صفحۀ 34

باید در این وقت کم به تجارتی دست زد که بی نهایت سود بیاورد و باید به دنبال خریداری رفت که پولش نقد باشد و بازگردان داشته باشد و باید در جستجوی بازاری بود که رونق داشته باشد. یک بازار، بازار پایین است با خریدارهایی به نام دل و هوس‎ هایش و به نام مردم و حرف‎هایش و به نام دنیا و جلوه‎ هایش؛ و یک بازار هم بازار دیگری است با خریداری به نام الله، مالک، رحیم و مهربان. آن بازار پایین نمی‎تواند این همه سرمایه انسان را جذب کند، سرمایه ‎ها گزاف هستند و متورم می‎شوند و عصیان می ‎آورند و بحران می‎ آفرینند ... من از خانه وسیع وجودم با قسمت‎های گوناگون و اتاق‎های متعدد، فقط به مستراحش چسبیده ‎ام و به آن مشغول شده‎ ام، درحالی‎که باید تمام این اتاق‎ها منظم می‎شد. همانطور که دست و پا و موی و اندامم را منظم می‎کنم و پرورش می‎دهم، باید دل و مغز و فکر و عقل و اراده ‎ام و روحم را پرورش می‎دادم و در جای خود می‎نهادم و در جای خود به جریان می ‎انداختم.

فعالیت‌ها

بسیار زیبا. در واقع، حقیقت هستی در آینه من معنا دارد و بی مم هستی معنا ندارد. هر طچر نگاه کنم، آنگونه معنا می بابم.
شما هم؟!

شما هم بعضی وقت ها از هیاهوی زندگی جا می مانید؟! احساس می کنی دو قدم عقب رفته ای و‌ داری یک قصه شلوغ و پررفت و آمد را می بینی؟ و احساس می کنی که قصه است و‌آب و تابش بیشتر از واقعیت؟!

کتاب‌های مرتبط 1

ابراهیمی پسندید.
چقدر زیبا و آموزنده بود.

پایان حدیث چهارم، در باب کبر... «علم تو هم از نظر اعتبار علمى تكبّر ندارد. منتها از بس افق فكرت كوتاه است به مجرد آن كه دو تا اصطلاح درهم و برهم كردى، خود را عالم و ساير مردم را جاهل دانى؛ و پَر ملائكۀ مقربين را به زير پاى خود پهن مى‌كنى و جايگاه را در مجالس و راه را در كوچه‌ها بر بندگان خدا تنگ مى‌نمايى، و علم و علماى آن [را] تضييع مى‌كنى و توهين به نوع خود مى‌نمايى.»...

ابراهیمی پسندید.

پایان حدیث چهارم، در باب کبر... «علم تو هم از نظر اعتبار علمى تكبّر ندارد. منتها از بس افق فكرت كوتاه است به مجرد آن كه دو تا اصطلاح درهم و برهم كردى، خود را عالم و ساير مردم را جاهل دانى؛ و پَر ملائكۀ مقربين را به زير پاى خود پهن مى‌كنى و جايگاه را در مجالس و راه را در كوچه‌ها بر بندگان خدا تنگ مى‌نمايى، و علم و علماى آن [را] تضييع مى‌كنى و توهين به نوع خود مى‌نمايى.»...

چه فکر کودکانه ای.

🌱به حالی دچار شدم که زندگی طبقه ما (ثروتمندان و دانشمندان) نه تنها منزجرم می‌کرد، بلکه کاملاً برایم بی‌معنا می‌شد. همه اعمال ما، تفکراتمان، دانش و هنرمان، همه این‌ها را همچون بازیچه‌هایی می‌دیدم. دریافتم که نمی‌توان معنای زندگی را در این‌ها جست. ولی اعمال مردم زحمتکش، که زندگی می‌آفریدند، به‌نظرم یگانه کار واقعی بود. دریافتم معنایی که این زندگی به انسان می‌دهد، حقیقت است و آن را پذیرفتم. ✨پ.ن: کاش خدا مارو هم با ثروت فراوان امتحان کنه و جزو طبقه ثروتمندان بشیم😂 شاید ماهم به این نتایج خوب رسیدیم🤣🤝🏻