بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

𝓡𝓜

@dream1984

26 دنبال شده

28 دنبال کننده

                      بیایید کتاب بخوانیم و برقصیم !
این دو هیچ‌گاه ضرری به کسی نخواهند رساند! :)#ولتر
نیمچه شاعری که تو دنیای کتابا و فیلما زندگی میکنه🧚‍♀️
                    

یادداشت‌ها

                درود⚘️
برای طرفدارای کتابای معمایی یه رمان خوبه،ولی عالی نه! 
اوایلش روند داستان خیلی کند پیش میرفت، هیجان نداشت و همش پلی بک میزد به خاطرات و روزمرگی های گذشته، پرش از ژانر جنایی به عاشقانه و عاشقانه به جنایی و... 
تا جایی که میخواستم بذارمش کنار، اما رفته رفته، جذابیتش بیشتر شد و دلیل اون یاداوری خاطرات گذشته مشخص شد. 
 شخصیت‌ها خودِ واقعی شونو نشون دادن، گاهی از متهم به قربانی تبدیل میشدن، گاهی بهشون حق میدادم و گاهی ازشون متنفر میشدم و این نشون میده که هیچ انسانی، سفید یا سیاه مطلق نیست، اکثر ماها خاکستری هستیم و با توجه به موقعیت و شرایط زندگی مون، تصمیمای متفاوتی میگیریم! 
شخصیت‌های  اصلی کتاب، یعنی ایمی و نیک هم از این قاعده مستثنی نیستن... 
کمبود توجه،مشغله های کاری و فکری، عشق دفن شده زیر روزمرگی ها، اختلالات شخصیتی و... همه و همه دست به هم میدن، تا بُعدِ سیاه شخصیتی کاراکترها، بر بعد سفیدشون غلبه کنه و به گونه ای بیمارگونه و افراطی خودشو نشون بده، هرکدوم به طریقی؛ یکی با خیانت و اون یکی با انتقام!  
 روایت خوبی داشت؛ هم از زبان ایمی بود، هم نیک.
و با تغییر راوی، لحن و نوع روایت هم عوض میشد و این از نقاط قوت کتاب بود.
پایان بندیم چیزی که انتظار داشتم نبود! 
        
                درود⚘️
«شاهکار شعور بشر»، لقبیه که به این اثر از ولتر دادن! 
کاندید یا خوش بینی؛ کتابی که مفاسد اجتماعی،سیاسی رو نقد میکنه و از ظلم و ستمی که بشر، به هم نوعان خودش روا داشته، گلایه میکنه. 
داستان کتاب، ماجراجویی جوونی به اسم کاندیده که تو قصر بارُنِ آلمانی زندگی میکنه، استادی فیلسوف داره، به نام پانگْلُس؛که بیشترین نقشو در خوش بینیِ کاندید نسبت به جهان داره. 
کاندید،دلبسته ی «کُنه گُند»دختر اربابش میشه، و به همین دلیل از قصر اخراجش میکنن...بالاجبار به ارتش میره، شلاق می‌خوره، مورد خیانت و دزدی قرار می‌گیره و توسط عاملین تفتیش عقاید شکنجه میشه.به شهرها و کشورهای زیادی سفر میکنه، با ادم های خوب و بد زیادی سروکله میزنه، رنج و مصیبت های زیادی رو تجربه میکنه و گاهی به این نتیجه میرسه که بر خلاف نظر استادش،جهان، اونقدراهم جای قشنگی نیست!
واسه منی که اصلا ادم خوشبینی نیستم و وقتی همه میگن نیمه پر لیوانو ببین، معتقدم اصلا لیوانی وجود نداره،کتاب غریبی بود،با پرسش هایی قابل تأمل!
مثل: 
+چرا حیوان عجیبی به نام بشر خلق شد؟! 
+خوشبینی چیه؟ 
-کاندید:تظاهر به اینکه همه چی خوبه، اونم وقتی که تو جهنمی! 

مارتین معتقد بود خدا جهان را به شیطان سپرده! 
چون هیچ مملکتی را نمیشناخت که در آرزوی نابودی بقیه ی ممالک نباشد
هیچکس را نمیشناخت که کاری را جز برای منفعت خودش انجام دهد
کاندید مخالف بود! ایمان داشت «هنوز» چیزهای امیدوار کننده ای هست. 

+کاندید:بنظرت زمین برای چی ساخته شده
-مارتین:برای اینکه دیوونمون کنه!
+کاندید:بنظرت بشر همیشه شرور بوده،همیشه خیانت کرده، قدرت طلب و ریاکار بوده؟!
-مارتین :مگه گرگ همیشه گوسفند نمیخوره! 
+کاندید، انسان و گرگ قابل مقایسه نیستن
انسان اختیار و ازادی داره
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

                درود⚘️
از بهترین رمان هایی که خوندم👌
بهتره بگم زندگیش کردم...!
چقدررر قلم یه نویسنده میتونه جذاب و گیرا باشه... 
چقدر دیالوگ ها، تامل برانگیزن و حرف واسه گفتن دارن، مثلا اونجایی که میگه «عادت کرده‌ایم هر روز دوش بگیریم، اما یادمان می‌رود که ذهنمان هم به دوش نیاز دارد. گاهی با یک غزل حافظ می‌توان دوش ذهنی گرفت و خوابید. 
یک شعر از فروغ، تکه‌ای از بیهقی، صفحه‌ای از مزامیر، عبارتی از گراهام گرین، جمله‌ای از شکسپیر، خطی از نیما... ولی غافلیم!»
یا اونجایی که آیدینو میبرن دکتر و علائمشو میگن: توی سرش بازار مسگرهاست، توی دلش رخت میشورند و.....چقدر با آیدین همذات‌پنداری کردم! :)
یا اونجایی که میگه:وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد، بیشتر تنهاست. چون نمی‌تواند به هیچکس جز به همان آدم بگوید چه احساسی دارد و اگر آن آدم کسی باشد که تو را به سکوت تشویق می‌کند، تنهایی تو کامل می‌شود.
و کلی دیالوگ خفن دیگه، که با خوندن این کتاب، میتونین به روح تون هدیه بدین ! 
        

فعالیت‌ها