بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

دختر گمشده

دختر گمشده

دختر گمشده

گیلیان فلین و 1 نفر دیگر
3.7
22 نفر |
12 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

49

خواهم خواند

38

پرفروش ترین رمان سال ۲۰۱۲ در جهان شد و در سال ۱۳۹۴ به فارسی ترجمه و منتشر شد. این رمان، مثالی است تازه از سبکی نوشتاری به نام «نوآر خانگی» در رمان های امروز و به همین خاطر منتقدان این کتاب را به خاطر روایت نامطمئن آن و نیز تعلیق و پیچ های داستانی اش ستوده اند.فلین توانسته نبض زندگی و افکار جامعه امروز را دریابد و زنان را از کنج و حاشیه به بطن داستان بیاورد به همین خاطر «دختر گمشده» اثری مدرن است. فلین در این کتاب، نبض نوین جامعه جهانی و مسائلی را که دنیای مدرن با آن سروکار دارد، یافته و گام به گام ما را به درون جامعه ای می برد که در آن، نه تنها زنان پوسته خجالتی خود را رها کرده و به دلِ آب وآتشِ اجتماع زده اند، بلکه به نقش تأثیرگذار رسانه ها ـ دیگر عامل این زبان جهانی ـ بر جامعه نیز تأکید می کند. آدم های این رمان، سیاه یا سفید نیستند و همین مطلق نبودن خوبی و بدی، باعث خلق عنصر والای غافلگیری در اثر شده است. در بخشی در رمان آمده است: «حالا که مُرده ام، خوشحال ترم. عملاً گم شده ام. اما خیلی زود همه مرا مرده فرض خواهند کرد. مختصر و مفید خواهیم گفت مرده. چند ساعت بیش تر نگذشته، اما احساس خیلی بهتری دارم: مفاصل شل، ماهیچه های لرزان. امروز صبح یک لحظه متوجه ی تغییر قیافه ام شدم. قیافه ام عجیب شده بود. از داخل آینه ی ماشین، به پشت سرم نگاه کردم. کارتاژ ترسناک را پشت سر گذاشته بودم. شوهر کوته فکرم بیکار، در بار چندش آورش وقت می گذراند. متوجه می شوم که با چنین فکری لبخند به لبم آمده است. آها... این حس تازه است.» «دختر گمشده» برخلاف دیگر داستان های این ژانر، روی پای زنی ایستاده و با او پیش می رود؛ در حالی که تا پیش از این، مردان ایفاگر چنین نقش هایی در این رمان ها بوده اند. خلق هر اثر هنری بی نقص خود به خود یک معجزه است اما معجزه ی گیلیان فلین در این اثر فقط خلق رمان نیست معجزه ی او کشف زائر تازه ای در رمان پلیسی ست رمانی که بر خلاف دگر داستان های این ژانر روی پای زنی ایستاده و با او پیش می‌رود در حالی که تا پیش از این مردان ایفاگر چنین نقش هایی در این رمان ها بوده اند فلین توانسته افکار جامعه ی امروز را دریابد و زنان را از کنج و حاشیه به بطن داستان بیاورد او در این کتاب نبض نوین جامعه ی جهانی و مسائلی را که دنیای مدرن با آن سر و کار دارد یافته و گام به گام ما را به درون جامعه ای می‌برد که در آن نه تنها زبان پوسته ی خجالتی خود را رها کرده و به دل اجتماع زده اند بلکه به نقش تاثیر گذار رسانه ها دیگر عامل این زبان جهانی بر جامعه نیز تاکید می‌شود...

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به دختر گمشده

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به دختر گمشده

نمایش همه

پست‌های مرتبط به دختر گمشده

یادداشت‌های مرتبط به دختر گمشده

                ببینید 
اینکه بخوایم یه شاهکار ادبی در این ژانر و مطالعه کنیم در ابتدا باید ذهن خودمون و آماده این اتفاقات کنیم.
برای مثال شاهکار خلقت چنین ژانر هایی کریستی هست 
که واقعا فراتر از یک نویسنده قلم میزنه .
اما 
برای تجربه هم که شده من باب علاقه در این حوزه می‌باید به دیگر نویسندگان هم اعتماد کرد.
گیلیان فلین از اون دست نویسندگان هست که مطالعه کننده را از ابتدا با خود همراه می‌کند.
در رابطه با کتاب دختر گمشده میتونم بگم که از همون کلمه اول فارغ از جنسیت با داستان همراه میشی.
#وحیدزرکوب 
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

            چه کسی جلاد است و چه کسی قربانی؟!
سوالی بود که برای پاسخش، بارها نظرم تغییر کرد!

 اغلب توقع دارم در داستانی که دوشخصیت اصلی وجود دارد، یکی مثبت و دیگری منفی، یکی مقصر و دیگری بیگناه باشد،
ولی شخصیت های این کتاب برایم متفاوت بودند!
اگر ایمی و نیک رو درکنار هم می‌گذاشتم و بینشون مقایسه انجام می‌دادم از ایمی بخاطر ذهن مریض و روانی بودنش متنفر می‌شدم و برای نیک دل سوزی می‌کردم!

ولی وقتی جداگانه به هر شخصیت، واکنش ها و رفتارشون می‌پرداختم از ایمی متنفر و از رفتارهای نیک و تصمیماتش به شدت ناامید می‌شدم و خبری از آن میزان دلسوزی نبود:)))

و اما بُعد روانشناسی کتاب :
واژه‌ی 'کودک آزاری' در چندین سال اخیر معانی گوناگونی پیدا کرده و اکنون مشکلات وسیع تری رو نسبت به دهه‌های گذشته در برمی‌گیرد.

بخشی از این کتاب به کودک آزاری والدین ایمی و نیک می‌پردازد..
والدین ایمی با رسانه ای کردن زندگی فرزندشان و کنترل کردن انتخابات زندگی و تصمیماتش آسیب بزرگی به او رساندند..
 ایمی در کودکی، موضوع کتاب های مصور با نام "ایمیِ شگفت انگیز" بوده است.
 ایمی ِشگفت انگیز، کودکی است کامل و بی نقص که خانواده ها را تحت تأثیر قرار داده است. 
 دختری زیبا، هنرمند، عالی و تأثیر گذار. 
(با این تفاوت که زندگی و تصمیمات ایمی را اصلاح کرده و بعد آن را وارد کتاب می‌کردند)
ایمی اکنون بزرگ شده، بدون اینکه هویتی از خود داشته باشد در حال زندگی است و فقط می‌خواهد شگفت انگیز باشد...
تنها موضوعی که برای ایمی اولویت و اهمیت دارد این است که در اوج و در مرکز توجه باشد!


از آن طرف نیک را داریم
نیک هم مانند ایمی قربانی رفتار و الگوی رفتاری اشتباه والدینش بوده است..
پدری که از زن‌ها متنفر است، مادری که قربانی خشونت است و ضربه‌ی آخر، طلاق و مشکلات بعد از آن..
نیک برعکس ایمی بیشتر درگیر محیط نامناسب بوده است..
نیک دان در ابتدای داستان شخصیتی است مغرور و ساده که به خاطر خوش تیپی و خوش چهره‌ای (به بیان خودش)، به مردم از بالا نگاه می‌کند و نیازی ندارد مسئولیت تصمیمات و اشتباهات خود را بپذیرد!
در تمام کردن هرکاری و روابط ضعف دارد و به گفته‌ی خودش همیشه انسان بی‌خیالی بوده است و به راحتی حتی برای موضوعات بی ارزش هم ممکن است دروغ بگوید!
نیک همیشه به دنبال تایید و رضایت دیگران است حتی زمانی که در موقعیت جدی در مقابل رسانه قرار می‌گیرد بازهم همان نقش را بازی می‌کند!

پایان کتاب رو دوست داشتید؟
من اصلااا دوستش نداشتم :((((
ولی نیک پایان کتاب همان نیک ابتدای کتاب است! 
چیز عجیبی وجود ندارد. 
او خوب بلد است خود را به خواب بزند و راه نجات را نادیده بگیرد...
بازهم تصمیم گرفت با انتخاب راحت ترین راه تصمیم را برای خود راحت کند!

خیلی حرف درمورد این کتاب و شخصیت های ایمی و نیک دارم
ولی تا همینجا کافیه 🤝
امتیاز اصلیم به این کتاب ۳.۷۵ است
          
Taha. b

1403/01/17

            ◻️ روایتی از زندگی نیک و ایمی، زندگی ای که تبدیل به پرفروش ترین کتاب سال ۲۰۱۴ شد

در وهلهٔ اول چیزی که بیشتر از بخش های جنایی و معمایی اثر جلب توجه می کنه، روایتی از زندگی زناشویی و معمولیه مثل زندگیِ عادی مردم با همون دغدغه و مشکلات 
کند بودن ۲۰۰ صفحهٔ اول شاید مخاطب رو آزار بده اما وقتی که کم کم کتاب به جلو حرکت می کنه، ما می بینیم که چقدر شخصیت هارو می شناسیم و چقدر با اونها همزادپنداری می کنیم و این مهمترین نقطه قوت کتاب محسوب میشه 

🔘 شخصیت پردازیِ دقیق کاری می کنه که ما شخصیت کاملا مثبت و یا کاملا منفی نداشته باشیم ( حتی منفور ترین شخصیت کتاب) و با پیشینه ای که از شخصیت ها و نحوه رفتاری اونها داریم، شخصیت هارو درک می کنیم 
_ پایان کتاب سراسیمه ست حس می کنم باید نوع اتفاقات پایانی جا افتاده تر و کمی به کندی اولیه کتاب بود 

🔴 ادامه این یادداشت داستان را افشا می کند : 
-------------------------------------------------
به نظر من تمامی کاراکتر ها باعث اتفاقات افتاده شده در داستان بودن و من نمی تونم ایمی رو به تنهایی مقصر ماجرا بدونم 
کتاب ایمی شگفت انگیز کاری از نظر روحی با ایمی کرده بود که ایمی واقعا می خواست تبدیل به ایمی شگفت انگیز بشه حتی با فریبکاری و تظاهر، مثل کاری که به دلیل عقب موندن درسی با هیلاری هندی کرد و یا مثال های دیگری که اینجا مجال گفتن نیست 

🔺در نظرات سایت های مختلف دیدم که خیلی ها حق رو به نیک دادن. 
اینکه ایمی اون دختر سادهٔ داخل دفتر خاطراتش نبود و نقشه داشت چیزی از گناه نیک کم می کنه؟ قطعا خیر 
اگر ایمی در داستان حضور نداشت شخصیت منفور نیک بود ولی درحال حاضر که ایمی در داستان حضور داره دیگه نیک توسط مخاطب شماتت نمیشه 
-------------------------------------------------
🔸مشتاق مطالعهٔ اثر دیگهٔ نویسنده « چیز های تیز » هستم 
          
📝 «رام کر
            📝 «رام کردنِ مردِ سرکش» یا: مانیفست یک فمینیست موج چهارمی

▪️ فلین زن‌ستیز یا فلین فمینیست؟
«دختر گمشده» خوراک خوبی برای جریان‌های نقد جنسیت‌گراست و از آنجا که به مسائل مهمی مانند نقش زن و مرد در خانواده، تعهد در رابطه و حدود وظایف هرکدام اشاره می‌کند و دغدغه‌های یک زن و مرد امروزی را در جامعهٔ پسامدرن آمریکا نشان می‌دهد، سوژه‌ای مناسب برای نقد فمنیستی یا پسافمینیستی است. از این جهت مرا به یاد نمایشنامهٔ «اولئانا» از دیوید ممت می‌اندازد که در زمان خود با واکنش‌های متفاوتی مواجه شد و خیلی‌ها آن را واکنشی به فمینیسم رادیکال دانستند. در وهلهٔ اول به نظر می‌آید «دختر گمشده» هم -که دقیقاً مصادف با موج چهارم فمینیسم منتشر شد- بازتابی از سویه‌های تاریک این جنبش و اصالت دادن به ادعاهای قربانیان تجاوز است. ممکن است اینگونه برداشت شود که نویسنده قصد دارد ما را با جنبه‌های خطرناک این جریان‌ها آشنا کند و بگوید: جعل تجاوز و ادعای دروغ از سوی زنان هم امکان دارد. اما آیا فلین، نویسنده‌ای که خودش را فمنیسیت می‌داند، چنین قصدی داشته است؟

▪️ گریزی به واکنش مخاطبان:
سایت‌های انگلیسی‌زبان را برای خواندن نظرات منتقدان فمینیست و‌ خوانندگان کتاب زیرورو کردم و دیدم که نظرات به دو دسته تقسیم شده است. تعداد کمی از منتقدان فمنیسیت فلین را مورد انتقاد قرار داده بودند؛ اما نه به دلیل بازنمایی زن در هیبت یک موجود مخوف و حیله‌گر و مخدوش کردن انگارهٔ «زنان همیشه راست می‌گویند»، بلکه بخاطر نیازمند نشان دادن زن به حضور مرد در زندگی‌اش و نیز برخی کلیشه‌های جنسی (این دسته از منتقدان از خود ایمی شگفت‌انگیز ترسناک‌ترند!) گروه دوم از منتقدان او را بابت به تصویر کشیدن یک زن قدرتمند و باهوش ستایش می‌کنند! این دسته معتقدند خلق یک شخصیت شرور و باهوش نیز یک‌جور حق است که در ادبیات و سینما در انحصار کاراکترهای مرد مانده و زنان هم باید از آن سهمی داشته باشند. بعلاوه، خلق شخصیتی مثل ایمی، هنجارها و کلیشه‌های جامعه دربارهٔ مطیع، مهربان و معصوم بودن زنان و تن دادن به نقش‌هایی مثل مادر فداکار و همسر مهربان را رد می‌کند و به زنان اجازه می‌دهد واقعی‌تر و آزادانه‌تر رفتار کنند. به قول لوری ون رنسبورگ: «اگر زنان بتوانند هر چیزی که می‌خواهند باشند، پس می‌توانند انسان‌های وحشتناکی نیز باشند! خودخواه، نامتعادل، کینه‌توز و در عوض باهوش. قهرمانان فلین نهادها و مفاهیمی را که اغلب برای سنجش ارزش یک زن استفاده می‌شوند، به چالش می‌کشند: همسر و مادری خوب، با روحیهٔ مراقبت و داشتن فطرتی پرورش‌دهنده. پیش از این، زنانِ نامطلوب اغلب در حاشیهٔ داستان‌ها معلق بودند... این عطش برای قهرمان زن معیوب از این واقعیت ناشی می‌شود که فلین و سایر نویسندگان با تبدیل آن‌ها به قهرمان داستان‌های خود، به آن شخصیت‌ها درونیاتی داده‌اند؛ خواسته‌ها، تردیدها، آسیب‌پذیری‌ها، انگیزه‌ها.» بنابراین دلیل آنکه «دختر گمشده» با هجمه و تحریم رسانه‌ها و لابی‌های فمنیستی مواجه نشده، آن است که از نظرشان قهرمان‌های تاریک فلین در برابر کلیشه‌های جنسیتی و فشارهای اجتماعی مقاومت می‌کنند؛ کلیشه‌ها و تابوهای خاصی درباره اینکه یک زن چگونه باید عمل کند. ایمی اگرچه یک هیولاست، اما انتظاراتی را که جامعه با قرن‌ها شرطی‌سازی درمورد زنان به وجود آورده، تعدیل می‌کند! جریان فمینیسم و بخصوص فمینسیم رادیکال، یک هیولای باهوش و بااراده را به یک فرشتهٔ مطیع و تحت تکفل شوهر ترجیح می‌دهند! نقل قول‌های سایت گاردین از فلین نشان می‌دهد او قصد نداشته یک روانی عوضی خلق کند که دیوانه‌وار مرتکب جنایت می‌شود، بلکه می‌خواسته یک زن قدرتمند را به تصویر بکشد که اگر بخواهد نقشه بریزد و شرور باشد، می‌تواند به‌خوبیِ یک مرد شرور این کار را انجام دهد.

▪️ نگاهی به جنبه‌های فنی داستان:
فلین تلاش می‌کند در یک‌سوم ابتدایی کتاب ریشه‌های وقایع عجیب و دور از انتظار فصل‌های بعدی را به ما نشان دهد و از طرفی ما را با محتوای دفترچهٔ خاطرات ایمی آشنا کند. او می‌داند که باید شخصیت‌ها را به خوبی بپرورد و یک ذره‌بین بگیرد روی گذشتۀ آنها تا حوادث بعدی باورپذیرتر شود. برای مثال در صفحات ابتدایی می‌فهمیم که «ایمی شگفت‌انگیز» صورت آرمانی ایمی است که مادر و پدر روانشناس او برایش ساخته‌اند و ایمی همواره از مقایسۀ خود با صورت آرمانی‌اش رنج برده. شاید نتیجۀ همین مقایسه باشد که او تصمیم می‌گیرد با نیک وارد رابطه شود. نیک هم در کنار ایمی احساس حقارت می‌کند و خواهرش مارگو را پناهگاه امن‌تری نسبت به ایمی می‌یابد. همین ویژگی‌ها باعث اقدامات بعدی هر دو شخصیت شده است. صفحات آغازین یکبار دیگر نشان می‌دهد که تعارض پیرنگ و شخصیت جدی‌ست و هرقدر سید فیلد و دیگران بگویند «پیرنگ همان شخصیت است» باز هم در عمل نویسنده برای شخصیت‌پردازی عمیق ممکن است مجبور شود ریتم داستان را کند و ملال‌آور کند؛ اتفاقی که برای بخش اول دختر گمشده افتاده است. فلین مجبور بوده بین روانکاوی شخصیت‌ها و پیشرفت متعادل داستان یکی را انتخاب کند و او اولی را انتخاب کرده است و به همین دلیل بخش اول بدجوری حوصله‌تان را سر می‌برد. زوائد و توصیفات بی‌مورد زیاد است و به نظرم می‌شد داستان را در دویست تا سیصد صفحه نوشت. از طرفی، ایدهٔ انتخاب سبک خاطره‌نویسی برای داستان اگرچه با محتوای آن سازگار است، اما باورپذیری داستان را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد؛ به‌خصوص که نویسنده در بسیاری از بخش‌ها از زمان مضارع برای جملات استفاده می‌کند؛ درست مثل فیلمنامه. استفاده از راوی غیرقابل اعتماد هم تکنیک دیگری‌ست که باعث غافلگیری در داستان می‌شود، اما این یکی هم واقع‌نمایی و منطق داستان را تحت تاثیر قرار می‌دهد. نگاه کنید به بخش دوم که در آن ایمی مجبور می‌شود برای دادن اطلاعات داستانی به خواننده و جلب اعتماد ازدست‌رفتهٔ او قسم بخورد که: این یکی را دارم راست می‌گویم و این‌ها دیگر صحنه‌سازی نیست! واقعاً اتفاق افتاده است!

ادامه در دیدگاه‌ها:
          
𝓡𝓜

1403/01/26

            درود⚘️
برای طرفدارای کتابای معمایی یه رمان خوبه،ولی عالی نه! 
اوایلش روند داستان خیلی کند پیش میرفت، هیجان نداشت و همش پلی بک میزد به خاطرات و روزمرگی های گذشته، پرش از ژانر جنایی به عاشقانه و عاشقانه به جنایی و... 
تا جایی که میخواستم بذارمش کنار، اما رفته رفته، جذابیتش بیشتر شد و دلیل اون یاداوری خاطرات گذشته مشخص شد. 
 شخصیت‌ها خودِ واقعی شونو نشون دادن، گاهی از متهم به قربانی تبدیل میشدن، گاهی بهشون حق میدادم و گاهی ازشون متنفر میشدم و این نشون میده که هیچ انسانی، سفید یا سیاه مطلق نیست، اکثر ماها خاکستری هستیم و با توجه به موقعیت و شرایط زندگی مون، تصمیمای متفاوتی میگیریم! 
شخصیت‌های  اصلی کتاب، یعنی ایمی و نیک هم از این قاعده مستثنی نیستن... 
کمبود توجه،مشغله های کاری و فکری، عشق دفن شده زیر روزمرگی ها، اختلالات شخصیتی و... همه و همه دست به هم میدن، تا بُعدِ سیاه شخصیتی کاراکترها، بر بعد سفیدشون غلبه کنه و به گونه ای بیمارگونه و افراطی خودشو نشون بده، هرکدوم به طریقی؛ یکی با خیانت و اون یکی با انتقام!  
 روایت خوبی داشت؛ هم از زبان ایمی بود، هم نیک.
و با تغییر راوی، لحن و نوع روایت هم عوض میشد و این از نقاط قوت کتاب بود.
پایان بندیم چیزی که انتظار داشتم نبود! 
          
            سلام و نور 
اولا که 🤯🤯🤯🤯🤯
دوما سعی کنید در  کارهایتان دقت، برنامه ریزی و نظم داشته باشید فقط اینطوری میتوانید از بقیه جلو بزنید و در کارهایتان قطعا موفق باشید.😁
سوما نویسنده انقدر با جزئیات داستان را نوشته بود که فکر نمی کردی ممکن است  داستان بلاخره تمام بشود. 🫠 اما در نهایت همین یک ساعت پیش تمامش کردم .
و اینکه در مورد داستان و شخصیتهایش باید بگویم که در حین خواندن داستان بارها و بارها به این فکر کردم که نویسنده روابط و کشمکش های بین هر زوجی را به صورت خیلی خیلی غلو شده بیان کرده است . اینکه زوجها از یکجایی به بعد  دیگر نمیتوانند برای هم نقش بازی کنند و اینکه این زن و شوهر ها هستند که روی واقعی همدیگر  را میبینند و  در کنار هم به شناخت واقعی هم و شناخت حقیقت خودشان میرسند. اینکه بعد این شناخت هر اتفاقی ممکن است  بیفتد؛  بعضیها همدیگر  را تحمل نمیکنند و از هم جدا میشوند، د ر بعضی موارد زوجین به اصلاح اشکالات به کمک مشاور میپردازند و گاهی یکی از زوجین با تمام تلاشش دیگری را تحت کنترل خود در می آورد و در این مسیر از هیچ کاری دریغ نمی کند، درست مثل داستان دختر گمشده و کاری که ایمی با نیک کرد و...
          
                از اون دسته کتابهایی بود که از اواسطش خیلی جذاب شد و سرعت خوندنم بالا رفت
شخصیت های اصلی کتاب زن و شوهری به نام های ایمی و نیک هستند که در آستانه پنجمین سالگرد ازدواجشان  از هم نا امید شده اندو هر یک به نحوی دیگری را آزار میدهد،  شوهر با خیانت  و  زن بلایی وحشتناک برای انتقام از او تا آنجا که
 در نهایت مرد را مجبور به تحمل زندگی کنار خود میکند . تا اواسط داستان حق رو به ایمی میدادم ولی بعد با غافلگیری های پشت هم و شناخت شخصیت ترسناک او منتظر مجازات ایمی بودم که این اتفاق تا آخر داستان نیفتاد. به هر حال خوندنش تجربه لذت بخشی بود
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.