اِل.کُردی 💫🦋

اِل.کُردی 💫🦋

کتابدار بلاگر
@houryaas

83 دنبال شده

432 دنبال کننده

            ⚪شاعری در پیله ی نویسنده شدن🦋
🟣اینجا گوشه ی دنج و بنفش من است...🍂
🔵از شر اینستاگرام پناه آورده ام به بهخوان.📚
          
deja_vuou
hour.yaas
پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

نمایش همه
        ماری لوییز فون فرانتس روانشناس و نویسنده ی اهل سوئیس بود.خانم فرانتس از همکاران جناب یونگ بود که در کارش از مکتب یونگ پیروی می کرد.
خانم فون فرانتس بیش از 30 کتاب مهم با موضوع تحلیل و تفسیر قصه های پریان،افسانه ها و روانکاوی یونگی دارد.
ایشون در کتاب حاضر با توجه به چند قصه از قصه های برادران گریم، که در واقع گردآورنده ی قصه ها و حکایات بومی آلمان بودند، و نیز با بهره‌گیری از نماد شناسی اسطوره ای به علاوه ی مدنظر قرار دادن ایزدبانوانِ اساطیری، به تحلیل و تفسیر ابعاد ضمیر ناهشیار زنان می پردازد.
این تحلیل و تفسیرها باعث می شود تا زنان در مورد رفتارهای ناخودآگاهشان که گاه ممکن است باعث حیرت خودشان هم شود، نگاه هشیارانه ای به دست آورند.

برای درک بهتر و آشنایی کامل تر با محتوای این کتاب مناسب دیدم بخش پایانی این اثر با عنوان《 نتیجه》 را ضمیمه ی این یادداشت کنم:

در صفحاتی که گذشت در پی آن بودیم تا بر شیوه ای پرتو افشانیم که اصل زنانه در پریانه ها را باز می تابانند و ادعای پاسخ گویی به پرسشهای بیشماری را نداریم که برای زن امروز مطرح میشود اما نوشتار حاضر میتواند رهگشای زنان در طرح درست پرسشهایی باشد تا آنان را در شناخت بهتر ارکان روان شناختی شان کمک کند.

دیدیم که نقش غالب که ساحره ها در قصه ها دارند بیانگر نفی اصل زنانه در جوامع ماست که به همین دلیل منفی و زیان بار تصویر شده است. او که نگهبان آستانه است، تجسم ترس از زندگی و راز آن و همچنین وحشت از ناخودآگاه است که باید برای ورود به سیروسلوک درون با آن روبه رو شد.

هدف غایی ای که این قصه ها بر ما عرضه میکنند مطابق با همان چیزی است که یونگ خویشتن یابی یا عینیت بخشی به وحدت روانی و پیوند دو اصل مردانه و زنانه مینامد. این وحدت افزون بر جاهای دیگر در تصویر شهریار و ملکه آشکار میشود که خاتم تعدادی از قصه هاست، از جمله وصلت چهارگانه که طرح آن را در قصه واسیلیسا» با حضور پدر و پیرزن در دربار باز می یابیم.

میدانیم که برای یونگ راه ناخودآگاه و خودشکوفایی نزد مرد از گذر آنیما یا زن درون و نزد زن از گذر آنیموس یا مرد درون حاصل میشود تا به تحقق خود بینجامد که آن نیز در فراسوی جمع اضداد در واحد قرار دارد و نزد کیمیاگران از طریق وصلت شاه خورشید» و ملکه «ماه» با نرینه مادینه نمایان میشود.

در این چشم انداز ستیز قدرت میان دو جنس معنایی ندارد؛ زیرا اصل مردانه و اصل زنانه هر دو در هر فرد که باید به موازنه آنها در درون خود بکوشد وجود دارند. این موضوع در عصر حاضر دارای چنان اهمیتی است که به دلیل فروپاشی نمونه های سنتی مردانگی و زنانگی برای بسیاری از جوانان سرگشتگی عمیقی را ایجاد کرده است. این حس حتی مردان و زنان جوان را نیز شامل میشود و تحول اخیر وضعیت زنان و خود اثباتی آنان گاه مردان را در رویارویی با آنها و با زندگی دچار مشکل میکند مردان و زنان در صورت بازشناختن و احترام به اینکه کامل کننده یکدیگر هستند
میتوانند به سرشت درون خود دست یابند.

جوانه های تغییر در سلوک جمعی به شکل توجه فزاینده به امر خردگریز به ناخودآگاه و به سویه اروس متعلق به زن آشکار میشوند. درون مایه هایی که در این جهت شاهد گسترش آنها هستیم افزون بر دیگر موارد مربوط به زیست بوم و بازگشت به طبیعت و به ویژه تجربه ورزی بی واسطه و بدون ارجاع به معیارهای ارزیابی از پیش موجود است. در اینجا به روشنی فقط با نشانه ها و پیش درآمدهایی از دگرگونی مواجه هستیم ارزش و بازتاب آنها بستگی به ادغام یا عدم ادغام آنها خواهند داشت و نیز اینکه آنها را در مرحله هوس و واکنشهای ناخودآگاه نگه نداریم که در این صورت نیز یک سویه خواهند بود. در حقیقت هر فرد اعم از زن یا مرد که در جهت وحدت اصل زن با اصل مرد در درون خود بکوشد سنگ خود را در بنای نظمی نوین قرار میدهد.
      

9

        نوشتن راجع به این کتاب و فیلمش کمی برای من دشواره، علتش هم پیچیدگی بیش از اندازه ی هردو اثره.

میتونم بگم با یه داستان جنایی_معمایی همه چی تموم روبه رو هستید.
شخصیت پردازی قوی، داستان یکپارچه،  تعلیق های قوی.
ماجرا با ورود تدی و چاک که بنظر دو مارشال ایلات متحده هستن شروع میشه. بیماری فرار کرده و این دو مارشال برای پیدا کردنش به جزیره شاتر میرن.
تدی اوضاع روحی روبه راهی نداره چون هنوز نتونسته مرگ همسرش رو بپذیره و گاهی سایه ای از اون رو در بیداری یا خواب میبینه ، البته متوجه وهم بودن این دیدار هست.
طی تحقیقات تدی درباره بیمار فراری بنظر می رسه بیمارها و کارکنان بیمارستان واقعیت رو درباره ی این بیمار فراری یعنی ریچل سولاندو مخفی می کنن.
البته تدی هم علت واقعی حضورش در جزیره رو از همه پنهان کرده. اون در واقع به دنبال قاتل همسرش به اینجا اومده و به علاوه سعی در رو کردن دست دکترهای این تیمارستان داره که به شکل غیرانسانی بیمارها رو تحت آزمایش های خودشون قرار میدن. بنظر می رسه رئیس تیمارستان از این حقیقت آگاهی داره و به دنبال راهی برای خلاصی از دست تدی می گرده.
هرچی جلوتر میریم داستان پیچیده تر میشه و شخصیت ها عجیب تر رفتار میکنن.
به مرور تدی متوجه میشه که در دام بازی دکتر کالی گرفتار شده.، و هدف این بازی نگهداشتن تدی برای همیشه در تیمارستانه.

فیلم تا حد زیادی به کتاب وفادار بود،اما به خاطر تصویر سازی های دقیق تر جذابیت بیشتری نسبت به کتاب داره. با این حال کتاب نسبت به فیلم کامل تره.

متاسفانه هم کتاب و هم فیلم نتونستن گره های ذهنی من در مورد حقیقت داستان رو باز کنن. همچنان سوالاتی که درباره ی واقعیت در ذهن من هست بر قوت خودشون استوار هستن. 
برای مثال:
۱○ اگر چاک همکار تدی نیست پس چرا اولین نفر اونه که فرضیه ی توطئه ی دکتر کالی رئیس تیمارستان علیه تدی رو مطرح می کنه؟!

۲○اگر تدی واقعا دچار اختلال روانی و توهمه چرا خانم کینز که یکی از بیماران تیمارستانه مخفیانه ازش میخواد از جزیره فرار کنه؟!

۳○بازهم اگر تدی واقعا دچار اختلال روانی و توهمه چرا تری یکی از پرستارهای تیمارستان راه فرار از جزیره رو بهش نشون میده؟!

۴○ اگر تدی قادر به تشخیص این موضوع هست که تصویری که از همسرش میبینه چیزی جز خیالات نیست، پس چطور امکان داره بگیم دچار توهم و اختلال روانیه؟!

۵○ کمی پیش از پایان می‌بینیم تدی می‌پذیره که بیماره و دچار توهم ، و این یعنی هوش و حواسش اونطور که از نظر دکتر کالی منطقی بنظر میاد، سرجاش برگشته. اما کمی بعد دوباره کسی که ادعا می کنه چاک نیست بلکه روانشناس اونه توسط تدی چاک خطاب میشه و این شاید به معنی نقش بازی کردن تدی و عقیده اش بر شست‌وشوی مغزی چاک باشه.

کمی به عقب که برگردیم تدی وقتی توی غار بوده ریچل سولاندوی واقعی بهش میگه اصرار بر دیوانه نبودن خودش مدرکی برای دیوانه بودنه. پس شاید تدی روی این حساب دیوانه بودن خودش رو می پذیره تا دکتر کالی رو فریب بده.

خلاصه هرچی به این داستان بیشتر فکر میکنم همه چی پیچیده تر میشه:)
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

52

        مردد بودم برای این کتاب مرور بنویسم یا یه پست بهش اختصاص بدم. در نهایت به این نتیجه رسیدم از اونجایی که در بهخوان یادداشت هر کتابی در پایین اطلاعات همون کتاب آورده میشه، یادداشت بهتره. اما خب بازهم فکر می کنم شاید پست بهتر بود🤷🏻‍♀️. 
بگذریم... 
کسایی که از جنابِ حضرتِ والا،پیامبر واژه ها کریستین بوبن اثری خوندن و دنیاشو درک کردن، میدونن که جدا شدن از این دنیا کاری بس دشواره. از طرفی بوبن از اون نویسنده هایی که وقتی یک اثر ازش خوندی، وسوسه میشی بازهم سراغش بری و با خوندن یه اثر دیگه حال خوش و آرامش بخشی که با خوندن آثارش بهت دست داده دوباره تجربه کنی. 
(بیراه نیست که بگم بوبن برای ماشیفتگان قلمش چون مخدری است که به او دچار اعتیادی دوست داشتنی گشته ایم، مخدری به نام بوبن) . 
حالا چرا لازم دیدم برای این کتاب یادداشتی بنویسم؟ 
خب ببینید فضای این کتاب با آثار دیگه ی بوبن کاملا متفاوته، پس برای ورود به دنیای کریستین بوبن انتخاب خوبی نیست. 
به علاوه، برای کسی که یکی دو اثر از بوبن جان خوانده ، بازهم انتخاب مناسبی نیست. 
کتاب در واقع روایت ادبی از بخش هایی از تاریخ مسیحیت  و قدیسین فرانسویه. قطعا برای یک فرد فرانسوی که با این اشخاص و دوره های زمانی آشناست ارتباط گرفتن با کتاب راحت و لذت بخشه. اما خب برای امثال ما که شناختی از این قدیس ها و دوران تاریخی اونها نداریم خوندن این کتاب کسل کننده است. 
ولی صبر کنید، یه امایی این وسط باید بذارم: 
امااااا
برای کسی که چندین کتاب از جناب بوبن جان خوانده باشه، و به نثر و دنیای خیال و ادبی ایشون آشنا باشه، بازهم احساس خوش و خوب و آرامش دهنده ی قلم بوبن باعث لذت بردنش از این اثر میشه. 

پ. ن:(تصحیح میکنم، جناب بوبن جان نه یک مخدر بلکه یک تراپیست روح به وسیله ی واژه ها هستن. انگار مویرگ های روان خواننده هاشو با ظرافت تمام غم روبی میکنه). 
 (。♡‿♡。) 

      

63

        اول باید بگم که ترجمه حبیب گوهری راد را خواندم. 
و اما بعد: 
طبیعتاً ممکنه کمی دلهره زمان خواندنش به خواننده دست بده، که از اونجایی که با یه اثر از ژانر گوتیک اونم نوشته جناب آلن پو رو به رو هستید طبیعیه. 
پیش از مطالعه کتاب سریال سقوط خانمان آشر رو دیدم که همون ترغیبم کرد حتما کتاب هم بخونم. بنظرم سریال جذابیت و کشش بیشتری نسبت به اثر آلن پو داره. شاید علتش کوتاه بودن و سریع تمام شدن کتاب در مقایسه با سریال باشه و سر به مهر موندن علت واقعی رویدادهای داستان. 
کتاب درباره مردی به نام رودریگ آشره که به بیماری توهم مبتلا شده و واقعیت رو از وهم تشخیص نمیده. ادعا میکنه که این حالت روحی پیش اومده ادامه ی نفرینی هست که دامن تمام خاندانش رو نسل به نسل گرفته و حالا نوبت به اون رسیده. 
راوی داستان دوست رودریگ آشره که به دعوت اون به عمارت آشر رفته تا همنشین و تسلی بخش روح دوست قدیمیش باشه. دوستی کم شباهت به ایام خوش جوانی. 
در ادامه توهمات رودریگ تا حدی پیش میره که دست به عمل وحشتناکی می زنه. عمل خیلی خیلی خیلی وحشتناک!. 

تاکید میکنم که سریال اقتباس شده از کتاب بسی جذاب تر و دلهره انگیز تر از خوده کتابه،  و البته بسیار شگفت انگیز تر :) 
توصیه  می کنم اول سریالشو ببینید بعد کتابشو بخونید، البته تصمیم نهایی با شماست. 🤷🏻‍♀️
      

50

        متاسفانه دوستش نداشتم. متاسفم که به سفارش بعضی اشخاص، که مثلا داستایفسکی خوان حرفه ای هستن گوش دادم و شروع مطالعه آثار این نویسنده رو با این کتاب آغاز کردم!. 
به حدی حوصله سر بر بود که حتی تا پایان نخوندمش. 
اما تجربه خوبی شد تا دیگه به توصیه و سفارش کسانی که میگن خوندن آثار فلان نویسنده رو با فلان کتابش شروع کنید بعد برید سراغ فلان کتاب و خلاصه سیر و ترتیب مطالعاتی اختراع می کنن گوش ندم. 
یادمه یکی از همین اشخاص سیر و ترتیب مطالعاتی اختراع کن، گفته بود اگر آثار داستایفسکی رو با مثلا برادران کارامازوف شروع کنید اصلا متوجه نمیشید و هیچی نشده از داستایفسکی دلزده!. 
و تجربه ی من دقیقاً بر عکس این موضوع رو ثابت می کنه. کاش از همون اول با آثار دوران پختگی داستایفسکی شروع می کردم، واقعا برادران کارامازوف ارزش بیشتری برای وقت گذاشتن داره. 
خلاصه که تجربه شد تا اول آثار یک نویسنده رو بررسی کنم و خودم تصمیم بگیرم که با کدوم شروع کنم بهتره. 
خلاصه که خوندن شب های روشن برای شروع خوندن آثار نویسنده اش، با توجه به تعریف های زیادی که از داستایفسکی شنیده بودم، برای من باعث ناامیدی شده بود. 
توصیه می کنم خودتون بررسی کنید و تصمیم بگیرید آثار یک نویسنده رو با چه ترتیبی بخونید.
 راه درست برای یک عده، تضمینی برای درست بودن اون راه برای همه نیست. 
      

27

41

        مرثیه ای برای عشق
کریستین بوبن فقط نویسنده نیست، شاعر هم هست، فیلسوف هم هست. همین دو مورد آخر یعنی شعر و فلسفه باعث شده در آثارش زیباترین، دلنشین ترین و واقعی ترین تصاویر از زندگی، عشق، زن و کودکی رو به تصویر بکشه. 
با خودم فکر می کنم چقدر خوب که مردی میتونه تا این حد به لطافت عشق، ظرافت زن، روشنایی زندگی و تقدس کودکان واقف باشه. 
کریستین بوبن از اون آدماییه که با خودم فکر میکنم کاش میشد ازشون کپی گرفت و توی تمام دنیا مثل یه کتاب منتشرشون کرد. 
«فراتر از بودن»  گفت و گوی مردی عاشق با همسره تازه وفات یافته اشه، با همسری که دیگه هیچ وقت نمیتونه اونو ببینه، اما با این حال شیوه ی نوشتنش در مورد معشوق سفر کرده به نحویه که انگار روبه روش نشسته، بهش لبخند میزنه و با اشتیاق صحبت های دردمند و عاشقانه ی اونو میشنوه. 
هنگام خواندن کتاب گاهی تاریکی رو حس کردم، گاهی نور مثل پرتوهای خورشید تمام ذهنمو مملو از روشنی میکرد، گاهی بهار بود و سرسبزی، گاهی زمستون بود و برف. 
شاید بشه گفت یه تاریخچه ی کامل بود از یک عشق. 

واقعا گاهی تسکینی جز نوشتن نیست. 
      

36

        «پایان رابطه» نوشته ی گراهام گرین نویسنده ی پرکار انگلیسی است. 
در آغاز مطالعه کتاب گمان می کنید با داستانی درمورد خیانت رو به رو هستید، اما کمی بعد نویسنده شما را در مورد چیستیِ موضوع اصلی داستان دچار ابهام می کند و گزینه هایی از قبیل«خیانت، عشق، نفرت» را پیش رویتان قرار می دهد، اما در واقع محوریت اصلی داستان در مورد «ایمان» است، درباره جدال بر سر اثبات یا انکار وجود خدایی نادیده. 
درگیری شخصیت ها با موضوع اثبات وجود یا انکار وجودخدا، به اندازه ی میزان اهمیت نقششان در قصه تعریف شده است، تعریف هایی نه کم و نه زیاد، دقیقا به اندازه. 
گراهام گرین شخصیت ها را به گونه ای پرداخته که در طول داستان دچار قضاوت درباره افکار و عقاید و اعمال آنها نشدم، حتی با تک تک آنها همدردی کردم، درکشان کردم، و گاهی دلم میخواست شخصیت سارا را در آغوش بگیرم و دلداری اش بدهم. 

«پایان رابطه» در حقیقت قصه ی عشق و خیانت، نفرت و حسرت است با محوریت و هدف ایمان. 
هر شخصیت از طریق قصه ی خودش در پایان به ایمان آوردن به خدا یا حداقل قانع شدن به عدم انکار و جدال بر سر اثبات عدم وجود خدا می رسد. 
سارا از راه توبه از عشق و خیانت، بندریکس از راه احساس توامان عشق و نفرت، هنری از راه عشق و حسرت و پریشانی و اسمایت از راه عشق و معجزه. 
وجه مشترک همه ی شخصیت ها برای رسیدن به ایمان به وجود خداوند، عشق است. 
یکی از ویژگی های جذاب این کتاب بازی نویسنده با زمان است، رفت و آمدی بی نظم در عین حال منظم میان گذشته، حال و آینده. 
کتاب به مانند فیلمی کلاسیک روایت شده، انگار که تمام شخصیت ها در مقابل شما در حال زندگی هستند و شما به تماشایشان نشسته اید. 
بر اساس این کتاب دو اقتباس سینمایی ساخته شده است، یکی در سال ۱۹۵۵،چهار سال پس از انتشار کتاب، و دیگری در سال ۱۹۹۹.
در پایان باید بگویم که خواندن این اثر جزو بهترین خاطرات کتاب خوانی ام شد.
      

43

فعالیت‌ها

3

10

          آقای حدادپور دارند به سمت مستند نویسی میروند و به نظرم کتاب هاشون از قالب رمان داره خارج میشه و یک ناملموسی خاصی توی این کتابشون هست .
من که اکثر کتاب هاشون رو خوندم و همیشه توی کانالشون عضو بودم احساس میکنم میخوان نشون بدن که خودشون یک نیروی امنیتی هستن و همه ی کتاباشون تقریبا از نگاه شخصی و به عنوان مستند دارند منتشر میکنن که کار بدی نیست ولی نشون میده رمان صرف نیست .
از طرف دیگه حجم زیاد کتابهایی که دارند منتشر میکنند نشون میده زیاد روی داستان ها کار نمیکنند و به نحوی کمیت کار و معروفیت رو به کیفیت داستان هاشون ترجیح دادند.
داستان پسر نوح هم شامل این قضیه است و به وضوح رد پای اینکه بنده آگاه و مطلع نسبت به این موضوع هستم توش دیده میشه و زیبا کردن داستان با تعاریف و بسط های گوناگون شخصیت ها و داستان را فدای حضور آگاه بودن خودشون داخل داستان کردند .
این داستان در مورد نفوذ و حواشی موجود در بعضی هیئات و دفاتر مراجع است . که به نظرم برای اکثر ما مشخصه که یکی دو دفتر مراجع این مشکل رو دارند ولی در این داستان بزرگتر از حد معمول نشون داده شده.
        

12

فرهاد مِهراد (۲۹ دی ۱۳۲۲ در تهران – ۹ شهریور ۱۳۸۱) معروف به فرهاد، خواننده، آهنگ‌ساز و نوازندهٔ پاپ راک اهل ایران بود. وی از خوانندگان صاحب نام راک ایرانی بود که نخستین آلبوم راک اند رول انگلیسی ایران را منتشر کرد. آنچه که او را از دیگر خوانندگان هم نسلش متمایز می‌کند، خواندن ترانه‌های اجتماعی است که در آثار موسیقی او متبلور شده ‌است. این عنصر در مضامین تمامی ترانه‌های او کاملاً به چشم می‌خورد. همچنین او را به عنوان یکی از اولین خوانندگان سیاسی ایران نیز می‌شناسند. وی در اوایل دهه ۱۳۵۰ ترانه‌هایی با مضامین سیاسی، انتقادی می‌خواند و در زمستان ۱۳۵۷ ترانه انقلابی «وحدت» را خواند، اما پس از انقلاب تا سال ۱۳۷۲ از ادامه کار منع شد.
از معروف‌ترین آهنگ‌های او می‌توان به «مرد تنها»، «بوی عیدی»، «جمعه»، «آیینه‌ها»، «خسته»، «اسیر شب»، «هفته خاکستری»، «شبانه ۱ و ۲»، «گنجشکک اشی مشی»، «کودکانه»، «سقف»، «آوار»، «وحدت»، «نجواها»، «کوچ بنفشه‌ها»، «برف»، «مرغ سحر»، «گل یخ»، «شب تیره» و… اشاره کرد. وی آهنگ‌هایی نیز به زبان‌های غیر فارسی دارد.
با تأمل در ترانه‌های این هنرمند، نکته‌ای که بیش از هر چیز نظر شنونده را به خود جلب می‌کند، جایگاه شعر و ترانه از دیدگاه اوست. ایشان به درک و فهم شعر بسیار معتقد بود. حس شعر و مفهوم آن را به خوبی در می‌یافت و به ترانه‌ای که انتخاب می‌کرد اعتقاد داشت. درک حس واژگان و ضرباهنگ آن‌ها و نحوه ادای آکسان‌ها و ویبراسیون‌ها جهت تبلور حس کلمات و مفهوم ترانه در آثار به جای مانده از او قابل تأمل است. تمام ترانه‌هایی که او حاضر به اجرای آن‌ها شد از زبان حال خود و به نوعی از زبان حال مردم و جامعه بود. به عارف قزوینی ارادت داشت و او را اوّلین شاعری می‌دانست که شعرهای اجتماعی گفته ‌است. همچنین به اشعار دیگر بزرگان عرصه شعر و ادب نیز توجه داشت. قصیده طولانی «تو را ای کهن بوم و بَر دوست دارم» سروده مهدی اخوان ثالث را با دادن تغییراتی از خود و «کوچ بنفشه‌ها» سروده محمد رضا شفیعی کدکنی را نیز با تغییراتی از خود به عنوان ترانه‌هایی برای اجرا انتخاب کرد.
          فرهاد مِهراد (۲۹ دی ۱۳۲۲ در تهران – ۹ شهریور ۱۳۸۱) معروف به فرهاد، خواننده، آهنگ‌ساز و نوازندهٔ پاپ راک اهل ایران بود. وی از خوانندگان صاحب نام راک ایرانی بود که نخستین آلبوم راک اند رول انگلیسی ایران را منتشر کرد. آنچه که او را از دیگر خوانندگان هم نسلش متمایز می‌کند، خواندن ترانه‌های اجتماعی است که در آثار موسیقی او متبلور شده ‌است. این عنصر در مضامین تمامی ترانه‌های او کاملاً به چشم می‌خورد. همچنین او را به عنوان یکی از اولین خوانندگان سیاسی ایران نیز می‌شناسند. وی در اوایل دهه ۱۳۵۰ ترانه‌هایی با مضامین سیاسی، انتقادی می‌خواند و در زمستان ۱۳۵۷ ترانه انقلابی «وحدت» را خواند، اما پس از انقلاب تا سال ۱۳۷۲ از ادامه کار منع شد.
از معروف‌ترین آهنگ‌های او می‌توان به «مرد تنها»، «بوی عیدی»، «جمعه»، «آیینه‌ها»، «خسته»، «اسیر شب»، «هفته خاکستری»، «شبانه ۱ و ۲»، «گنجشکک اشی مشی»، «کودکانه»، «سقف»، «آوار»، «وحدت»، «نجواها»، «کوچ بنفشه‌ها»، «برف»، «مرغ سحر»، «گل یخ»، «شب تیره» و… اشاره کرد. وی آهنگ‌هایی نیز به زبان‌های غیر فارسی دارد.
با تأمل در ترانه‌های این هنرمند، نکته‌ای که بیش از هر چیز نظر شنونده را به خود جلب می‌کند، جایگاه شعر و ترانه از دیدگاه اوست. ایشان به درک و فهم شعر بسیار معتقد بود. حس شعر و مفهوم آن را به خوبی در می‌یافت و به ترانه‌ای که انتخاب می‌کرد اعتقاد داشت. درک حس واژگان و ضرباهنگ آن‌ها و نحوه ادای آکسان‌ها و ویبراسیون‌ها جهت تبلور حس کلمات و مفهوم ترانه در آثار به جای مانده از او قابل تأمل است. تمام ترانه‌هایی که او حاضر به اجرای آن‌ها شد از زبان حال خود و به نوعی از زبان حال مردم و جامعه بود. به عارف قزوینی ارادت داشت و او را اوّلین شاعری می‌دانست که شعرهای اجتماعی گفته ‌است. همچنین به اشعار دیگر بزرگان عرصه شعر و ادب نیز توجه داشت. قصیده طولانی «تو را ای کهن بوم و بَر دوست دارم» سروده مهدی اخوان ثالث را با دادن تغییراتی از خود و «کوچ بنفشه‌ها» سروده محمد رضا شفیعی کدکنی را نیز با تغییراتی از خود به عنوان ترانه‌هایی برای اجرا انتخاب کرد.
        

17

غبطه میخورم به قلم توانا و نثر رسای ادبیات نوشتاری شما🥲 چقدر درکتون کردم، چقدر با تمام وجود حس کردم اندوه شمارو، هرچند که بابای من هنوز هست اما چنان وابستگی عجیبی به ایشون دارم که ... بماند... روح پدر بزرگوارتون غرق در رحمت و نور ابدی باشه و تسکین و آرامش الهی روزی قلب شما❤️

77