بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت علی دائمی

📝 «رام کر
                📝 «رام کردنِ مردِ سرکش» یا: مانیفست یک فمینیست موج چهارمی

▪️ فلین زن‌ستیز یا فلین فمینیست؟
«دختر گمشده» خوراک خوبی برای جریان‌های نقد جنسیت‌گراست و از آنجا که به مسائل مهمی مانند نقش زن و مرد در خانواده، تعهد در رابطه و حدود وظایف هرکدام اشاره می‌کند و دغدغه‌های یک زن و مرد امروزی را در جامعهٔ پسامدرن آمریکا نشان می‌دهد، سوژه‌ای مناسب برای نقد فمنیستی یا پسافمینیستی است. از این جهت مرا به یاد نمایشنامهٔ «اولئانا» از دیوید ممت می‌اندازد که در زمان خود با واکنش‌های متفاوتی مواجه شد و خیلی‌ها آن را واکنشی به فمینیسم رادیکال دانستند. در وهلهٔ اول به نظر می‌آید «دختر گمشده» هم -که دقیقاً مصادف با موج چهارم فمینیسم منتشر شد- بازتابی از سویه‌های تاریک این جنبش و اصالت دادن به ادعاهای قربانیان تجاوز است. ممکن است اینگونه برداشت شود که نویسنده قصد دارد ما را با جنبه‌های خطرناک این جریان‌ها آشنا کند و بگوید: جعل تجاوز و ادعای دروغ از سوی زنان هم امکان دارد. اما آیا فلین، نویسنده‌ای که خودش را فمنیسیت می‌داند، چنین قصدی داشته است؟

▪️ گریزی به واکنش مخاطبان:
سایت‌های انگلیسی‌زبان را برای خواندن نظرات منتقدان فمینیست و‌ خوانندگان کتاب زیرورو کردم و دیدم که نظرات به دو دسته تقسیم شده است. تعداد کمی از منتقدان فمنیسیت فلین را مورد انتقاد قرار داده بودند؛ اما نه به دلیل بازنمایی زن در هیبت یک موجود مخوف و حیله‌گر و مخدوش کردن انگارهٔ «زنان همیشه راست می‌گویند»، بلکه بخاطر نیازمند نشان دادن زن به حضور مرد در زندگی‌اش و نیز برخی کلیشه‌های جنسی (این دسته از منتقدان از خود ایمی شگفت‌انگیز ترسناک‌ترند!) گروه دوم از منتقدان او را بابت به تصویر کشیدن یک زن قدرتمند و باهوش ستایش می‌کنند! این دسته معتقدند خلق یک شخصیت شرور و باهوش نیز یک‌جور حق است که در ادبیات و سینما در انحصار کاراکترهای مرد مانده و زنان هم باید از آن سهمی داشته باشند. بعلاوه، خلق شخصیتی مثل ایمی، هنجارها و کلیشه‌های جامعه دربارهٔ مطیع، مهربان و معصوم بودن زنان و تن دادن به نقش‌هایی مثل مادر فداکار و همسر مهربان را رد می‌کند و به زنان اجازه می‌دهد واقعی‌تر و آزادانه‌تر رفتار کنند. به قول لوری ون رنسبورگ: «اگر زنان بتوانند هر چیزی که می‌خواهند باشند، پس می‌توانند انسان‌های وحشتناکی نیز باشند! خودخواه، نامتعادل، کینه‌توز و در عوض باهوش. قهرمانان فلین نهادها و مفاهیمی را که اغلب برای سنجش ارزش یک زن استفاده می‌شوند، به چالش می‌کشند: همسر و مادری خوب، با روحیهٔ مراقبت و داشتن فطرتی پرورش‌دهنده. پیش از این، زنانِ نامطلوب اغلب در حاشیهٔ داستان‌ها معلق بودند... این عطش برای قهرمان زن معیوب از این واقعیت ناشی می‌شود که فلین و سایر نویسندگان با تبدیل آن‌ها به قهرمان داستان‌های خود، به آن شخصیت‌ها درونیاتی داده‌اند؛ خواسته‌ها، تردیدها، آسیب‌پذیری‌ها، انگیزه‌ها.» بنابراین دلیل آنکه «دختر گمشده» با هجمه و تحریم رسانه‌ها و لابی‌های فمنیستی مواجه نشده، آن است که از نظرشان قهرمان‌های تاریک فلین در برابر کلیشه‌های جنسیتی و فشارهای اجتماعی مقاومت می‌کنند؛ کلیشه‌ها و تابوهای خاصی درباره اینکه یک زن چگونه باید عمل کند. ایمی اگرچه یک هیولاست، اما انتظاراتی را که جامعه با قرن‌ها شرطی‌سازی درمورد زنان به وجود آورده، تعدیل می‌کند! جریان فمینیسم و بخصوص فمینسیم رادیکال، یک هیولای باهوش و بااراده را به یک فرشتهٔ مطیع و تحت تکفل شوهر ترجیح می‌دهند! نقل قول‌های سایت گاردین از فلین نشان می‌دهد او قصد نداشته یک روانی عوضی خلق کند که دیوانه‌وار مرتکب جنایت می‌شود، بلکه می‌خواسته یک زن قدرتمند را به تصویر بکشد که اگر بخواهد نقشه بریزد و شرور باشد، می‌تواند به‌خوبیِ یک مرد شرور این کار را انجام دهد.

▪️ نگاهی به جنبه‌های فنی داستان:
فلین تلاش می‌کند در یک‌سوم ابتدایی کتاب ریشه‌های وقایع عجیب و دور از انتظار فصل‌های بعدی را به ما نشان دهد و از طرفی ما را با محتوای دفترچهٔ خاطرات ایمی آشنا کند. او می‌داند که باید شخصیت‌ها را به خوبی بپرورد و یک ذره‌بین بگیرد روی گذشتۀ آنها تا حوادث بعدی باورپذیرتر شود. برای مثال در صفحات ابتدایی می‌فهمیم که «ایمی شگفت‌انگیز» صورت آرمانی ایمی است که مادر و پدر روانشناس او برایش ساخته‌اند و ایمی همواره از مقایسۀ خود با صورت آرمانی‌اش رنج برده. شاید نتیجۀ همین مقایسه باشد که او تصمیم می‌گیرد با نیک وارد رابطه شود. نیک هم در کنار ایمی احساس حقارت می‌کند و خواهرش مارگو را پناهگاه امن‌تری نسبت به ایمی می‌یابد. همین ویژگی‌ها باعث اقدامات بعدی هر دو شخصیت شده است. صفحات آغازین یکبار دیگر نشان می‌دهد که تعارض پیرنگ و شخصیت جدی‌ست و هرقدر سید فیلد و دیگران بگویند «پیرنگ همان شخصیت است» باز هم در عمل نویسنده برای شخصیت‌پردازی عمیق ممکن است مجبور شود ریتم داستان را کند و ملال‌آور کند؛ اتفاقی که برای بخش اول دختر گمشده افتاده است. فلین مجبور بوده بین روانکاوی شخصیت‌ها و پیشرفت متعادل داستان یکی را انتخاب کند و او اولی را انتخاب کرده است و به همین دلیل بخش اول بدجوری حوصله‌تان را سر می‌برد. زوائد و توصیفات بی‌مورد زیاد است و به نظرم می‌شد داستان را در دویست تا سیصد صفحه نوشت. از طرفی، ایدهٔ انتخاب سبک خاطره‌نویسی برای داستان اگرچه با محتوای آن سازگار است، اما باورپذیری داستان را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد؛ به‌خصوص که نویسنده در بسیاری از بخش‌ها از زمان مضارع برای جملات استفاده می‌کند؛ درست مثل فیلمنامه. استفاده از راوی غیرقابل اعتماد هم تکنیک دیگری‌ست که باعث غافلگیری در داستان می‌شود، اما این یکی هم واقع‌نمایی و منطق داستان را تحت تاثیر قرار می‌دهد. نگاه کنید به بخش دوم که در آن ایمی مجبور می‌شود برای دادن اطلاعات داستانی به خواننده و جلب اعتماد ازدست‌رفتهٔ او قسم بخورد که: این یکی را دارم راست می‌گویم و این‌ها دیگر صحنه‌سازی نیست! واقعاً اتفاق افتاده است!

ادامه در دیدگاه‌ها:
        
(0/1000)

نظرات

▪️ مرگ بر خانوادهٔ هسته‌ای؟
من «دختر گمشده» را طوماری علیه ازدواج و خانوادهٔ هسته‌ای می‌دانم. فلین خودش همسر و فرزند دارد؛ اما به هرحال داستانش منعکس‌کنندهٔ وضعیت اجتماعی نابه‌سامان آمریکاست که در آن زن و مرد با برهم خوردن نظام سنتی حقوق و تکالیف، دچار سردرگمی بزرگی شده‌اند و در روابط دوطرفه هم خدا را می‌خواهند و هم خرما را. او در طول داستان به حدود مسئولیت‌های زوجین می‌پردازد و توقعات زنان و مردان از یکدیگر را به چالش می‌کشد. این نابه‌سامانی حاصل بروز پدیدهٔ شوم فمینیسم است که علیه نقش‌های سنتی زن قد علم کرد و هیچ راهکار عقلانی‌ و سالمی برای رفع نیازهای جنسی، میل زنان و مردان به فرزندآوری و عدالت در تقسیم وظایف ارائه نداده. بخش اعظم اختلاف عمیق میان نیک و ایمی حاصل برهم خوردن این نظام است. اما فلین داستانش را به‌گونه‌ای پیش می‌برد که فاتحهٔ نهاد ازدواج را هم می‌خواند. لجن‌زاری که جامعهٔ غربی در زمینهٔ روابط زن و مرد در آن فرو رفته، مولود مدرنیته و فمینیسم است؛ اما فلین اینگونه القا می‌کند که راه برون‌رفت از این لجنزار، فرو رفتن بیشتر در آن است!
▪️ دربارهٔ اقتباس سینمایی:
زیگفرید کراکوئر، از نظریه‌پردازان سینما، سخنی دارد که خیلی قبولش دارم. او می‌گوید اقتباس سینمایی در صورتی موفق خواهد بود که داستان‌های «متوسط» به عنوان منبع اقتباس انتخاب شوند؛ چون در چنین داستان‌هایی، ایدهٔ اولیه به اوج بلوغ و کمال مطلوب نرسیده است و در رسانهٔ اولیه شکوفا نشده است؛ پس می‌توان آن را در قالب جدیدی ریخت که امکان تبدیل به یک شاهکار را به آن می‌دهد. معتقدم این اتفاق برای اقتباس سینمایی «دختر گمشده» رخ داده است.‌ فلین که نویسندهٔ فیلمنامه هم هست، توانسته زوائد اثر اولیه را حذف کند و بار دراماتیک بیشتری به اثر مرجع ببخشد. از آنجا که در فیلم، نیاز بیشتری به یک پروتاگونیست احساس می‌شود، نقش نیک نسبت به ایمی پررنگ‌تر است و مخاطب رابطهٔ سمپاتیک بهتری با او برقرار می‌کند.
▪️ خلاصه اینکه:
واکنش خوانندگان معمولی، کسانی که ذهنشان با ایدئولوژی‌های زن‌محور و مردستیز مسموم نشده، نشان می‌دهد فطرت عدالت‌خواه و پاک آدم‌ها آن‌ها را به تنظیمات کارخانه برمی‌گرداند و اجازه نمی‌دهد حق را به موجود مخوفی مثل ایمی بدهند؛ تنها به این دلیل که او کودکی سختی داشته یا درست تربیت نشده و هنجارهای جامعه او را آزار داده‌اند. این اتفاقی‌ست که در اجراهای مختلف نمایش «اولئانا» نیز رخ داد؛ وقتی که زنان و مردان حاضر در سالن هنگام کتک خوردن دختر حیله‌گر کف و سوت می‌زدند. درنهایت، اگرچه غواصی کردن در فرهنگ منزجرکنندهٔ آمریکایی حالم را بد کرد و مجبور بودم داستان را از منظر یک موجود نفرت‌انگیز به نام ایمی بخوانم، اما به دلیل خلق شخصیت‌های باورپذیر مثل نیک، ایمی، اندی و مارگو و ارائهٔ تصویری واقع‌گرایانه از زن مدرن و برابری‌خواه غربی (برخلاف مصاحبهٔ نویسنده که گفته قصد نداشته پرتره‌ای از زنان جامعه‌اش بسازد) شاید آن‌قدرها هم وقتم با خواندن این کتاب تلف نشده باشد.
زهرا🌿

1403/01/28

👌🏻👌🏻👌🏻
1
🌹🌹🌹 
نقد نوشتن هم‌هنری است.ممنون.تمام‌زوایا را به خوبی  بیان کردید.
1
ممنونم که خوندید 🌹 
مُحیصا

1403/01/29

عالی بود....
خیلی خوب بود و با وجود طولانی بودن یاداشت اونقدر خوب نوشته شده که دو بار خوندمش❤️
2
عالی حضورتونه. ممنون که افتخار دادید و خوندید. خوشحالم که مورد پسندتون بود 🌹 
مُحیصا

1403/01/29

💓✨😊🪷
@choghoke_tanha